eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
27 عکس
2 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای آینده ساز اقای سید علی خامنه ای2.mp3
4.9M
ادای دینی به لنگر آرامش این روزهای ایران و آقایی که با آرامش -مثل همان شبهای نیمه رمضان که می نشیند و با شاعران همآوایی می کند- و آینده ای بسیار متمایز را به روی همه جهان اسلام گشوده است. برای آیت الله خامنه ای ... 🆔 @social_theory
پدرم برنگشت و فهمیدم بعد از این، انتظار یعنی تو... دیشب به یاد خنده هایت گریه کردم دلتنگ بودم در هوایت گریه کردم «پاشو حسن! پاشو حسن!» پاشو اذان است... یعنی تو بودی؟... با صدایت گریه کردم سجاده ات را باز کردم؛ بو کشیدم قدری دعا خواندم؛ به جایت گریه کردم بغضم شکست اما خجالت می کشیدم قایم شدم زیر عبایت گریه کردم این جمعه هم رفتم سر قبرت... نبودی... هم ندبه خواندم هم برایت گریه کردم شانزدهم خرداد سی امین سالگرد... فاتحه ای... @telkalayyam
این روزهای پایانی و منتهی به روز رای گیری، جا دارد که روح مان را معطوف کنیم به رضایت به آنچه مورد رضایت ولی عصر(عج) است. ما نه چنان به آینده آگاه هستیم و نه اینکه اگر بدانیم آینده چه خبر است، میدانیم که برای عبور سلامت و عافیت از آن، چه راهی درست است. همه ما در زندگی، بارها تجربه کرده ایم که به خواسته مان رسیده ایم، اما خیر مادر آن نبوده، یا زمانه، مسیری را پیش رفته که ما ابتدائا آن را شر میدانستیم، اما برعکس، پایانی کاملا خیر را تجربه کرده ایم. اما انسان دلبسته به مکتب اهلبیت، در طول همه این تاریخ بلندبالاحتما یک چیز را می دانسته! اینکه هر اتفاقی که بیفتند، دعای او این است که خدا امام و ولی زمان ما(عج) را از آفات شرور انتخاب و اراده ما و دشمنان ما حفظ کند، بلکه انتخاب و اراده ما را، به نفع او و تحقق ظهور او قرار دهد. شاید دعایی که یونس بن عبدالرحمن از امام رضای رئوف(ع) برای ما نقل کرده است، بهترین مضامین را برای این دعا دارد. این چند روز باقی مانده، بد نیست که به این دعا که در مفاتیح الجنان، بعد از دعای عهد آمده است مداومت داشته باشیم. حتی اگر لازم بود، چند بار در روز... 🆔 @social_theory
هدایت شده از تلک الایام
دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه و برنامه های معیشتی و رفاهی و غیره... به ملت در سایه فکر کنیم . به ساختن هویت ایرانی. به ساختن انسان انقلاب اسلامی. و به این فکر کنیم چرا قالیبافی که دوازده سال شهردار پایتخت بود و شهردار خوب و توانمندی هم بود اما مردم او به روحانی رأی دادند؟ به این فکر کنیم که تمایز و تفاوت فکر انقلابی با فکر مادی چیست؟ و آیا برای انقلاب، رئیس جمهوری که صرفا انقلابی باشد کافی است؟ به این فکر کنیم که چرا با وجود این همه مسائل واقعی، در نهایت انتخاب بین تتلو و شجریان و یا بی حجابی و سگ گردانی، باید تنور انتخابات را گرم کند؟ انقلاب اسلامی روز به روز در دنیا با هویت تر و شناخته شده تر می شود اما در کشور ما هنوز انسان انقلاب اسلامی شناخته شده نیست و هیچ کاندیدایی برای ساختن و هویت دادن به چنین انسانی برنامه ندارد. نه با جت اسکی، نه با پول طلا و نه با میزان کالری دریافتی نمی توان انسان انقلاب اسلامی ساخت. من به آقای پزشکیان رأی نخواهم داد اما دولت آقای پزشکیان می تواند فرصت خوبی باشد تا به هویت ایرانی فکر کنیم و برای ساختنش برنامه پیدا کنیم. @telkalayyam
این متن را ششم تیر ماه قبل از انتخابات دوره اول، اینجا منتشر کرده بودم اما به خاطر ناراحتی دوستانم خیلی زود آن را از کانال برداشتم. حرف های بسیارتری هم دارم که ان شاءلله خواهم نوشت...
سالهاست تنور محرم مرا، آن اشتیاق یازده ساله گرم می کند؛ که از مقابل خیمه با حسرت، دور شدن برادری را تماشا می کرد؛ که پایش به رکاب نمی رسید و بند کفش هایش در باد رها بود... @telkalayyam
عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ، . . . والله برای عمویت سخت و جانکاه است که اجابت آسمانها و زمین در دستانش باشد اما نتواند پاسخ تو را بدهد @telkalayyam
فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَینُهَا قصص/13 چشمت روشن رباب... . . . اما نگاه نکن... @telkalayyam
قرار بود، دنیا با تو دنیای دیگری باشد... @telkalayyam
أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ پیش از آنکه وارد روضه منوره ات شویم باید شهادت دهیم که تو نسبت به برادرت بی وفایی نکردی... و پس از آنکه وارد شدیم باید شهادت دهیم که تو در حق برادرت کوتاهی نکردی: أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ @telkalayyam
هدایت شده از شعر و کودکی
بابا؟ هنوزم جنگِ امام حسین با آدم بدا هست؟ پسر/ 5 ساله @sherokoodaki
هدایت شده از حسن بیاتانی
دختر که باشی... کودکی ات را در خانه امام که سپری کرده باشی... معنای حرف های غیر محترمانه را نمی فهمی... از شنیدن صدای بلند و خشن تعجب می کنی... از فریاد مرد نامحرم می ترسی... و قس علی هذا... @telkalayyam
یعنی بعد از امشب باز هم صدای قرآن تو را خواهم شنید؟ @telkalayyam
شهید در معرکه را با همان لباس خودش دفن می کنند... با همان لباس خودش... @telkalayyam
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت از این بُستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کُنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدّعیان در طلبش بی خبرانند کان را که خبر شد خبری باز نیامد :: ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم از دیباچه گلستان سعدی از دوستانم شنیدم که سید احمد شمس در پایان جلسه روضه اش این مصرع از سعدی را خوانده که: مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر و چشم بر هم گذاشته و از هوش رفته و... به دیباچه گلستان مراجعه کردم و دیدم سطر به سطر این حکایت سعدی چه توصیف زیبایی از آخرین لحظات این بلبل بوستان آل الله علیهم السلام است. با اینکه او عمری از آنچه استشمام کرده بود مشام جان اصحاب را نیز معطر کرده بود. با موالیان کریم و با وفایش که خود از ذریه شان بود محشور باد... @telkalayyam
درباره زهیر و پدرش و حوض آبی که از خانه شان راهی به کربلا داشت پارسال اینجا نوشته بودم... امسال پیاده روی را کمی دیرتر از هر سال آغاز کردیم. خانم پا درد داشت و مثل هر سال نمی توانست راه بیاید. زنگ زدیم به زهیر تا خاطرجمع شویم وقتی به منزلشان می رسیم، آنها راهی کربلا نشده اند. زهیر حال و احوال کرد و گفت امشب هم هستیم. تا منزلشان دویست عمود راه بود و رسیدن به آنجا آن هم توی گرما طاقت فرسا بود. چند دقیقه بعد زهیر زنگ زد و پرسید کدام عمود هستید؟ دارم با ماشین می آیم دنبالتان. یک ساعتی طول کشید تا زهیر از بین جمعیت مشایه به ما برسد. با خوشحالی دیده بوسی کردیم و سوار شدیم. احوال ابوزهیر را پرسیدیم که این یک سال نگران اخبار سلامتی اش بودیم. گفت پدرم سحر بیست و هفت ماه مبارک در سجده ارتحال کرد. ناراحت شدیم و تسلیت گفتیم. وقتی رسیدیم، خانه آن خانه سابق نبود. کاملا کوبیده شده بود و بنای نیمه کاره ساختمان موکب بزرگ تر به چشم می خورد. تنها چیزی که کامل شده بود حمامات بود که الحق خیلی بهتر از سابق بود. جلوی در ورودی یک تابلو نصب شده بود و نوشته شده بود موکب عبدالله الرضیع خدمت زوار الحسین علیه السلام شرف لنا عکس و نام مؤسس موکب یعنی پدرش هم روی تابلو بود شیخ نجاح الطفیلی زهیر گفت این اسم را پدرم خودش روی موکب گذاشته بود. الحمدلله که با رفتن یک موکب دار پیر، این علم روی زمین نمانده بود و زهیر داشت میراث پدری اش را که خدمت به زوار اربعین بود توسعه می داد. در راه برگشت تماس گرفتم و از زهیر اجازه گرفتم که برای بنای نیمه کاره موکبشان که به خاطر هزینه ها همچنان نیمه کاره مانده بود تبرعات جمع کنم. این شماره کارت بنده است و اختصاص به نذورات فرهنگی دارد:
6037997376460078
حسن بیاتانی اگر نذری و نیتی دارید برای اقامه موکب نیمه کاره عبدالله الرضیع علیه السلام می توانید به اینجا واریز کنید و اطلاع دهید. در این خانه حوضی هست که به کربلای ابی عبدالله علیه السلام متصل است. @telkalayyam
داستان آشنایی ما با زهیر برمی گردد به هفت سال پیش. ما شب را مهمان سادات طالقانی بودیم اما سید سلمان جای دیگری را پیدا کرده بود. می گفت اینها خیلی اصرار دارند و اگر منزلشان نروم بی ادبی است و از این حرف ها. ما هم به خنده گفتیم لابد اینها هم بچه دار نمی شوند و واقعا هم همین طور بود. احترام عراقی ها به سادات از روی تشریفات نیست. از روی عقیده است. عقیده یعنی آنچه با قلب و فکر و باور گره خورده است. بارها توی طریق شاهد بودیم که برای بچه دار شدن از سیدسلمان دعا و آب متبرک و... می خواهند و ما البته با کمال بدجنسی این موضوع را سوژه خنده و شوخی های ناجور کرده بودیم و سال هاست که هشتک نسل سید سلمان بین رفقا رواج دارد. آن شب سید سلمان منزل زهیر مانده بود و مادر زهیر با اصرار عمامه سیادت او را در یک تشت شسته بود و عروسش را که سال ها بچه دار نمی شد مجبور کرده بود با این آب چرکین غسل کند. امسال یکی از برادرزاده های زهیر، پسر بچه شش ساله ای را به ما نشان داد که توی موکب نیمه کاره کار می کرد و آب خنک دست زوار می داد و به ما گفت این پسر، ابِن علی است. یعنی فرزند همان عروس خانواده که بچه دار نمی شد و به برکت غسل با آب عمامه چرکین سید سلمان به دنیا آمده بود... خلاصه اینکه بعد از این همه سال شوخی، امسال برای اولین بار نسل سید سلمان را با چشم خودمان دیدیم. عبدالله بن علی الطفیلی... راستی برای شفای ام زهیر هم دعا کنید... @telkalayyam
طریقی که ما می رویم طریق مقتدایی هاست. توی خیلی از خانه ها نام مقتدا روی پسربچه هاست. یکی دو سال پیش که مقتدا مواضع ضد ایرانی داشت به وضوح نگاه سنگین و نیش و کنایه ها را می شد حس کرد. امسال ولی داستان فرق می کرد. به وضوح نگاه ها به ایرانی ها مثبت شده بود. این جمله را چند بار در طریق شنیدم که ایرانی ها شرف ما و شرف شیعه هستند. از جمله از ابوعلی که شبی میهمانش بودیم و اولین باری بود که با او آشنا می شدیم. بارها و بارها از ما می پرسیدند که بعد از اربعین؟ یعنی پاسخ ایران به اسرائیل بعد از اربعین است؟ و منتظر جواب ما نمی شدند و این وعده را حتمی می دانستند. در منزل سید محمد پیرمردی اهل حکمت از اهالی ناصریه مهمان بود که نامش را فراموش کرده ام می گفت کاش ایرانی ها متوجه موقعیت امروز خود باشند و حواسشان باشد که امروز کیان و پناه شیعه هستند و کاش با دعواهای داخلی و اختلافات شیعه با شیعه این موقعیت حساس را تضعیف نکنند. با خودم گفتم به قدر بضاعت پیامش را منتقل کنم... @telkalayyam
در طریق مشایه آنچه از ماکولات و مشروبات، روزی ما می شود همه از سفره بی نهایت و با کرامت مولاست و در هر منزلی که فرود می آییم مهمان او هستیم به قول شاعر: نزیلک حیث ما اتجهت رکابی و ضیفک حیث کنت من البلادی اما هر چه در این سالها با این چشم های ظاهربین از نزدیک تر به این سفره و این ضیافتخانه نگاه کرده ام ناخواسته آلودگی هایی به چشمم آمده. میزبانان باکرامت ما به طور مشهودی از بسیاری احکام طهارت به خصوص احکام متنجس کم اطلاعند و تنها راهی که بشود اشیاء و اماکنی که با چشم خود آلوده شدنشان را دیده ای، محکوم به طهارت بدانی، غایب شدن فرد مسلمان است. همیشه این کلنجار را با خودم داشته ام که چگونه باید بعضی احکام را به دوستان و همراهان و میزبانان تذکر دهم که سوء برداشت نشود. امسال در منزل سیدمحمد صحنه زیبایی دیدم. به جز ما که مهمان های ایرانی سیدمحمد بودیم، همه مهمان های او، از اهالی ناصریه بودند. یعنی همشهری هایش. امسال سید محمد بعد از شام بلند شد و شروع کرد یکی دو تا از احکام طهارت را شرح داد. با خودم گفتم که این بیچاره ها حالا مجبورند به خاطر رودربایستی از میزبان بنشینند و احکام گوش بدهند. شاید طرح مسأله از طرف سید محمد یکی دو دقیقه بیشتر طول نکشید اما تا نزدیک نیمه های شب، میهمان ها داشتند سؤال هایشان را می پرسیدند. همه سؤال ها هم درباره احکام طهارت بود. حتی دیدم وقتی برق ها خاموش شده بود و همه آماده خواب بودند دو تا از مهمان ها در حالی که دراز کشیده بودند همچنان داشتند درباره احکام با هم حرف می زدند. در ذهن من شاید بیان احکام از خشک ترین و کسالت بار ترین بخش های تبلیغ دین باشد اما با چشم خودم دیدم که چقدر برای عراقی ها با هر سن و سال و تیپ و قیافه ای، شنیدن احکام جذاب است و چقدر طرح کردن حتی یک فرع فقهی می تواند برکات بلندمدت داشته باشد. دارم به این فکر می کنم که چه خوب است دوستان طلبه ای که به این سفر می آیند در زمینه بیان احکام اهتمام بیشتری داشته باشند و چه خوب است که ما هم سهم کوچکی از طهارت میهمانی با شکوه خاندان عصمت و طهارت داشته باشیم. @telkalayyam
از دوستانی که لطف می کنند و برای موکب مبالغی واریز می کنند این اجازه شرعی را می خواهم که مبالغ را به دینار عراق تبدیل کنم
در موقف ها و مبیت ها، عراقی های بسیاری، شهادت شهدای خدمت را به ما تسلیت می گفتند. و ابراز اینکه وفات رئیس رئیسی خیلی ما را ناراحت و داغدار کرد. در راه طویریج به کربلا موکبی دیدم که روی یک بنر بزرگ در کنار عکس بزرگ عشیره، عکس شهدای خدمت را زده بود، حتی شهید مالک رحمتی و آیت الله آل هاشم... @telkalayyam
سیدمحمد می گوید، شیخ حسن! تو توی این سال ها احترام عراقی ها به سادات را دیده ای. می گویم بله دیده ام می گوید فهمیده ای که عراقی ها در همه کار و همه چیز سادات را مقدم می دانند می گویم بله می گوید ولی در اربعین ما ایرانی ها را بر سادات مقدم می دانیم... قبول داری؟ می گویم لااقل سیدمحمد همین طور است که می گویی و با هم می خندیم... @telkalayyam