#شکوه_امر_خدا
عاشق این است که من یا مادرش با همان لحنی که قربان صدقه اش می رویم امر و نهیش کنیم.
حتی خودش مدام یادآوری می کند که این جا جای امر و نهی است.
مثلا می رود کنار راه پله و با همان لهجه ی شیرین و خوردنی که شصت درصدش را حرف دال تشکیل می دهد صدا می زند: بگو نرو نزدیک پله. می افتی بابا جون.
و من باید بگویم: نرو نزدیک پله می افتی بابا جون. و این باباجون را باید با تاکید بگویم تا آن حالت وصف نشدنی به او دست بدهد.
یا دستش را گرفته ام و توی کوچه راه می برم . می گوید: بگو از توی آب ها راه نرو . خیس می شی بابا جون
و من باید بگویم از توی آب ها راه نرو خیس می شی باباجون.
و این بابا جون را باید خیلی کش بدهم
یا من سر کار هستم که تلفن زنگ می زند و او پشت گوشی است. ساعت دوایش شده اما مادرش حریفش نشده که به او دوا بدهد.
از پشت گوشی می گوید: بگو دواتو بخور که زود حالت خوب بشه بابا جون
و من بگویم دواتو بخور که زود حالت خوب بشه. و او بگوید: باباجونشم بگو و من دوباره بگویم دواتو بخور که زود حالت خوب بشه باباجون...
و بعد از چند ثانیه صدای گریه اش را بشنوم که ناشی از قورت دادن دوای تلخ است و صبر کنم تا کمی گریه اش بند بیاید و بگوید : بگو آفرین باباجون که دواتو خوردی
و من بگویم : آفرین باباجون که دواتو خوردی و او دیگر گریه نکند و خداحافظی کند.
انگار این توی فطرت ما آدم هاست که دوست داریم کسی که ما را امر و نهی می کند یک جور ویژه ای دوستمان هم داشته باشد و دوست داریم کسی که یک جور ویژه ای دوستمان دارد حتما امر و نهیمان کند...
............
از یادداشت های سال ۱۳۸۸
شکوه امر خدا، عنوان کتابی ست از حجةالاسلام علیرضا پناهیان:
http://www.bayancenter.ir/products/books/page/shop.product_details/product_id/18/flypage/flypage.tpl/pop/0.html
#نقش_فرزندان_در_تربیت_پدر_و_مادر:
http://2ta7.persianblog.ir/post/17/
@telkalayyam