#و_لو_القی_معاذیره
قیامت/۱۵
داشتم فکر می کردم، زن و شوهرها بعد از مدتی که با هم زندگی می کنند، اخلاق هم توی دستشان می آید. نقطه ضعف های هم دیگر را خوب می دانند. فهرست ضعف ها و بدی های هم دیگر همیشه حاضر و آماده نوک زبانشان است بدون اینکه یک واو آن را جا بیاندازند یا وسط لیست کردن تپق بزنند…
قشنگ می دانند که عیب کار آن یکی کجاست و همسرشان اگر چه کار کند کدام مشکل زندگی شان برطرف می شود…
رفیق ها و هم خوابگاهی ها و هم کلاسی ها هم تا حدودی همین طورند… بعد از چند سال طرف مقابلشان را مثل کف دست می شناسند. چشم بسته می توانند شخصیت هم دیگر را نقاشی کنند…
توی سفر هم آدم ها شناخت دقیقی از هم دیگر پیدا می کنند…
اما آدم یک عمر با خودش زندگی می کند، ولی یک سر سوزن خودش را نمی شناسد… اگر یک جایی خودش را ببیند به جا نمی آورد…عیب های خودش را نمی بیند… بدتر از آن اینکه اگر کسی عیبش را بگوید انکار می کند، اوقاتش تلخ می شود، اصلا دعوا راه می اندازد… عیبهای خودش را توی دیگران که می بیند به فکر اصلاح و تربیت آنها می افتد… زشتی های خودش را که در آینه ی دوستانش می بیند با آنها دشمن می شود… همیشه مشغول مبارزه با نفس دیگران است…
حاج علیرضا می گفت رفته بودند آیت الله بهجت برایشان خطبه عقد بخواند.
آقا خطبه را که خوانده بود، به عروس و داماد گفته بود: حالا یک سفارش به عروس خانم دارم. یک سفارش هم به آقا داماد. منتها وقتی سفارش عروس خانم را می گویم آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود. وقتی هم سفارش آقا داماد را می گویم عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود.
حالا کدامتان اوّل دست روی گوشش می گذارد؟...
بعد گفته بود: شوخی کردم. نمی خواهد دست توی گوشتان فرو کنید.
امّا هر کدامتان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید.
منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی. ..
هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه خودش باشد...
#یادداشت_غیر_انتخاباتی/۴
#قبل_از_خداحافظی
@telkalayyam