#و_یبقی_وجه_ربک_ذوالجلال_و_الاکرام
شاعرهای درست و حسابی بعد از شعر گفتن، تازه کار سختشان شروع می شود. این که شعرشان را دو دستی بچسبند که دزد نبرد یا اسمشان را محکم بدوزند به پایین شعر که کسی بدون ذکر نام شاعر، شعرشان را نخواند یا راه بیفتند دنبال شعرشان بینند کجاها می رود با کی معاشرت می کند چه جور دوست و رفیق هایی دارد و... .
و این قصه امروزی نیست
در تذکره ی آتشکده ی آذر آمده است:
«ملک طیفور برادر مهتر ملّا داعی انجدانی است و از تلامذه ی شیخ عبدالعال و مولا فتح الله مفسّر است و اوّل حال «کسری» تخلّص می کرده، بعد از آن مدّتی در قزوین مانده و «ملک» تخلّص کرده. به هر حال این یک بیت ممتاز از او ملاحظه شد. گویند: بعد از آن که میرزا ملک قمی به هندوستان رفته بود، جمعی این شعر را به او اِسناد می دادند. ملک طیفور قاصدی به این خصوص به هند فرستاده و از میرزا ملک قمی، حجّتی معتبر صادر کرده، مدّعیان را ساکت ساخته و شعر را مالک شد. این است:
خون چکان است «ملک» تیغ ستم، می ترسم
که پی آخر به در خانه ی قاتل برود»
#قبل_از_خداحافظی
@telkalayyam
#و_یبقی_وجه_ربک_ذوالجلال_و_الاکرام
دیروز توی نانوایی یک پیرمردی آمد توی صف ایستاد که خیلی نحیف و رنجور بود. دست هایش می لرزید و پاهایش را به زور روی زمین می کشید. یکی دو دقیقه که منتظر ماند با صدای کم جوهرش به شاطر گفت من دارم از پا می افتم نمی توانم بایستم یک نان بده بروم. شاطر سرش را برگرداند و پیرمرد را شناخت. گفت چطوری اوس قدرت.
اوس قدرت گفت بهترم. شاطر پرسید خیلی وقت است پیدایت نیست مسافرت بودی؟ اوس قدرت گفت نه مریض بودم نمی توانستم از خانه بیرون بیایم...
داشتم قد و بالای تا شده ی اوس قدرت را برانداز می کردم و با خودم حساب می کردم که این بابا جوانی هایش چه اوس قدرتی بوده برای خودش و حالا چه اوس قدرتی شده.
اوس قدرت نانش را گرفت و رفت و مشت علی عصا زنان وارد نانوایی شد. از همان ابتدای در شروع کرد به کار همیشگی اش و صلوات گرفتن های خاصش: برای قرآن کریم صلوات...
#قبل_از_خداحافظی
@telkalayyam
#و_یبقی_وجه_ربک_ذوالجلال_و_الاکرام
شاعرهای درست و حسابی بعد از شعر گفتن، تازه کار سختشان شروع می شود. این که شعرشان را دو دستی بچسبند که دزد نبرد یا اسمشان را محکم بدوزند به پایین شعر که کسی بدون ذکر نام شاعر، شعرشان را نخواند یا راه بیفتند دنبال شعرشان بینند کجاها می رود با کی معاشرت می کند چه جور دوست و رفیق هایی دارد و... .
و این قصه امروزی نیست
در تذکره ی آتشکده ی آذر آمده است:
«ملک طیفور برادر مهتر ملّا داعی انجدانی است و از تلامذه ی شیخ عبدالعال و مولا فتح الله مفسّر است و اوّل حال «کسری» تخلّص می کرده، بعد از آن مدّتی در قزوین مانده و «ملک» تخلّص کرده. به هر حال این یک بیت ممتاز از او ملاحظه شد. گویند: بعد از آن که میرزا ملک قمی به هندوستان رفته بود، جمعی این شعر را به او اِسناد می دادند. ملک طیفور قاصدی به این خصوص به هند فرستاده و از میرزا ملک قمی، حجّتی معتبر صادر کرده، مدّعیان را ساکت ساخته و شعر را مالک شد. این است:
خون چکان است «ملک» تیغ ستم، می ترسم
که پی آخر به در خانه ی قاتل برود»
#قبل_از_خداحافظی
@telkalayyam