خاکستر زرد''
زغال های درد ، جنون و آتش به همراه لمسی که از آذر به جا مانده ؛ یک ثمره بود. یک نتیجه ی بی مهابا از
بویِ کمرنگی می داد، انگار شکوفه های ساکورا زمستان را برای تولد انتخاب کرده بودند. آسمانِ شب صدای خستگی می داد و نگاهش تاریک ترین رنگ بود.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
بویِ کمرنگی می داد، انگار شکوفه های ساکورا زمستان را برای تولد انتخاب کرده بودند. آسمانِ شب صدای خست
شبنم های اشک را از گونه اش پاک کرد، نجوایِ درد به صد ها سطر اندوه تبدیل شده بود تا سرنوشت، قصه ی غصه اش را با خون دوباره بنویسد.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
شبنم های اشک را از گونه اش پاک کرد، نجوایِ درد به صد ها سطر اندوه تبدیل شده بود تا سرنوشت، قصه ی غص
با تنهایی پر شده بود، با بغض های جوانه زده ، با دنیا دنیا کاغذ های کاهی که باطله بودند.
سرما ، نم زده بود؛
انگار زمستانِ رفته، آرزو کرده بود تا رویاهایش به بار نرسند، جوانه نزنند، اصلا انگار سرنوشت دوباره نوشته بود کلمه ی '' شکستِ تنهایی'' را...
قلم از جوهر خالی ماند.
سایه از ماه فراری شد.
تنهایی اما نرفت، چنبره زد ، بغل گرفت و گریست.
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
با تنهایی پر شده بود، با بغض های جوانه زده ، با دنیا دنیا کاغذ های کاهی که باطله بودند. سرما ، نم ز
شروعِ قصه اش نوای پایان داشت، بندها به کلمات قصار شدند و زندگی غم را دید ، لمس کرد ، شنید و خسته شد از تکرار
من از تو درمانده ام ، خوده خسته ام!
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
شروعِ قصه اش نوای پایان داشت، بندها به کلمات قصار شدند و زندگی غم را دید ، لمس کرد ، شنید و خسته شد
خودی که می دانست تا تمام زندگی اش را می خواهد تا گریه کند اما چشم هایش نورِ کویر را داشت.
آرزوی غیر حقیقی من یک اعتمادِ دروغین بود ، یک نوازشِ پرورش یافته.
انتظار از کدام نوشته داری؟ ننویسد غصه اش را
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
خودی که می دانست تا تمام زندگی اش را می خواهد تا گریه کند اما چشم هایش نورِ کویر را داشت. آرزوی غیر
و پایان این روایتِ کوتاه ، قصه ای که از یه غصه متولد شد ، یه دیوار کوتاه تر برای آوارِ غم هام...
اسمش رو ''سایه ی ماه'' گذاشته بودم و همونطور که گفته شد 'سایه هم از ماه فراری شد'
من عادت دارم بر اینکه از هر کلمه یه شخصیت بسازم و حالا شما چه شخصیتی رو دیدین؟ ( خودم ، شخصیت تنهایی رو دیدم)
نظری بود شنوا هستم!
خاکستر زرد''
فضای مجازیه چه جای کثیفیه این کارا چیه
دو دقیقه قبلش: بچها من بلدم چطور لفت بدم ، دیگه انقدر هم رابطم با فضای مجازی بد نیست!
پ.ن: نوکیای مدل قدیمی سراغ ندارین؟🗿
موقع نوشتن این خط داستانی که چندین وقته روش کار میکنم ، بیشتر وقتا خودمو میبینم و درمان رو گم میکنم.
#برهان_نویس
https://eitaa.com/49521935/1145
گاهی اوقات ردی که روی کاغذ ها میزاریم غمِ بیشتری دارن و نشخوار خاطراتشون باعث میشن تا بیشتر درد بکشیم.
هدایت شده از خاکستر زرد''
درود
حال قشنگ شما؟!
حقیقتا فردا کنکوره
نمیخوام بگم مسئله ی خیلی بزرگیه
در واقع امتحانیِ که برامون بزرگش کردن!!
اگه تلاشتو کردی رفیق که دمت گرم
استرس نداشته باش؛ تست و درس و حرفا رو بنداز دور
آهنگی که دوست داری رو گوش کن
فیلمی که دوست داری رو ببین
کتاب مورد علاقتو بخون
همه چیز برای فردا و چند ساعته فقط؛
قرار نیست اونقدراهم که فکرشو میکنی توی آیندت تاثیر داشته باشه!
وقتی توی مشکلاتت دست و پنجه نرم میکنی ، وقتی یکی رو از دست میدی یا یکی رو بدست میاری ، مشکلات اقتصادی ، توی بیماری و مریضی و...
هیچکسی توی مرحله ی اول نمیگه
'' رتبه ات چند بوده؟''
خودتم اینکارو نمیکنی!
کنکور رو نمیزنی توی سر یکی همسن و سال خودت یا کوچیک تر از خودت
چون تو هم اون فشار ، حرفا و استرس رو زندگی کردی...
و رفیقی که نتونستی بخونی ، نخواستی و یا هر چیزی
به خودت سخت نگیر ، فردا تا جایی که تونستی با دقت سوال ها رو بخون ، جواب بده و به پشیمونی فکر نکن!
اگه واقعا هدفت اینه که توی کنکور قبول شی بارها تلاش کن
ولی یادت نره حق داری خسته بشی،
به خودت استراحت بدی،
مهمونی بری،
بخندی ، گریه کنی،
با دوستات بری بیرون و...
کنکور یه بخش کوچیکی از مسیرته رفیق!
تو بدون کنکور و رتبه ات
این وجودت ، خودت و شخصیتته که با ارزشه
حرفای بقیه و رتبه هاشون آخرین چیزیه که باید بهشون فکر کنی!!
با آرزوی بهترین اتفاقا براتون💛 ')
ارادتمند شما ؛ برهان
خاکستر زرد''
درود حال قشنگ شما؟! حقیقتا فردا کنکوره نمیخوام بگم مسئله ی خیلی بزرگیه در واقع امتحانیِ که برامون بز
خب این رو در واقع باید دیشب میفرستادم
اما از خستگی فراموش کردم
به هر حال خیلی ها این حرف ها و یا برعکسشون رو بهتون زدن ...
در کل به خودتون و توانایی هاتون باور داشته باشید!