فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/Mystical_complexity/2084
همیشه این متفاوت اندیشی شاعرا و بازی با کلماتشون من رو به وجد میاره...
خاکستر زرد''
لابه لای خاکستر خاطرات دفن می شود. اولین خاطره ، همان قطره اشکی که از آذر جوانه زد ، در زخم هاییش رو
نمی دانست هنوز زخمی است و یا تاول های در آتش ترکیده اش هنوز آن صمغ های زرد را تراوش می کنند یا نه!
فقط می دانست مدت هاست درد می کشد . غبار خاکستر ها را کنار زد و زندگی اش را لا به لای خاطرات پیدا کرد؛ تمام آن لحظات را به یاد آورد که به مرگی از احساس ها ختم می شد ،
یک مرگ خاموش ،
نو ظهور ،
به اندازه ی جرقه هایی از فریاد برای شبنم های سکوت؛
هر مرگی که سرنوشت به افکارش مُهر زده بود تا کاسه ی تقدیرشان به دست رویا بیفتد، عشق ببافد و کفنِ روز های تنهایی را تن کند ،
افقی از تنهایی که حالا بی کران ترین بود.
⇦خاکستر زرد
#روایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در مقابل تمام شخصیت های ذهنم و زندگی واقعی در بی دلیل ترین حالت ممکن🗿:
#Fun
خاکستر زرد''
یعنی چی که به شلوغ بودن من میگید نامنظم اونا طبق جایگاهشون ، برنامه ریزیشون و نحوه ی انجامشون قرار گ
اتاق من در حالیکه پوست های تخمه و میوه
لا به لای جزوه ها و چرک نویسامه
تمام وسایل برقی از جمله لپتاپ و سشوار و انواع سیم شارژر
کتاب ها و کاغذای در هم برهم به همراه قرصای این چند وقت ..
و فقط یه محلی خالی هست برای اینکه از تخت بپرم پایین و به زندگی غارنشینیم که همه چیز سره جای خودشه بپیوندم!
خب داشتن دو تا چنل واقعا خوبه
میتونم تقدیمی هایی که میخوام رو بینشون تخس کنم✅
خاکستر زرد''
فکر بیهوده نیاور به سرم مغز عزیز درس دارم .. خفه شو! حرف نزن! کرم نریز!
اگه بخوام امتحانات نهایی و چیزی که بر من گذشت رو توصیف کنم بدون کلمه ای حرف به این عکسی که امروز از بقایای سالمِ نرفته به آشغالی گرفتم اشاره میکنم:
#شاید
خاکستر زرد''
و انگار بویِ غمِ پاییزی قصد فرار نداره..
جوری که بهار قدم های آخرش رو با طمأنینه برداشت و بالاخره قصد رفتن کرد.
و حالا انگار سنگینیِ آفتاب طلوع کرده اش قصد فرار نداره...
خاکستر زرد''
کلاس ما همیشه جزو کلاسایی بود که حتی شیطنت هم میکردیم بخاطر درسامون چیز خاصی نمیگفتن تقریبا ؛ ما هم نصف سال رو والیبال بازی کردیم ،
کل نظم مدرسه رو با ماسکای اسپایدرمن ، بتمن ،خانه ی کاغذی و داعش بهم زدیم و همیشه هم به طور رندوم یکی از بچهای کلاس ما روی پشت بوم مدرسه بود.