eitaa logo
خاکستر زرد''
366 دنبال‌کننده
847 عکس
66 ویدیو
0 فایل
توکل به نام و نامی حق' ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17086711257614 چنل زاپاس: @the_yellow_moon2 قتلگاه: https://eitaa.com/Slaughterhouse گپ: https://eitaa.com/joinchat/1578369907Caf0fdd0007
مشاهده در ایتا
دانلود
فیزیک انقدر مورد احترامه که نباید ازش امتحان گرفت یعنی چی اینکارا🗿
مدیونید فکر کنید میخوام هر کاری کنم جز درس خوندن...
این امتحان خوده انتقام بود این میزان از سمی بودن و وقت کمش رو نمیتونم باور کنم....
هدایت شده از Numb
خاکستر زرد''
@the_yellow_moon
https://eitaa.com/sin237/279 تقدیمیِ به شدت جذاب ، مستفیض کننده و عی جانی بود! نکات ریز و درشت و ظرافت و دقتی که توی خط به خط متن بود من رو به وجد آورد و به شدت داستانی مورد پسند بود! ( هر چند نیمه ی گمشدم دار فانی را وداع گفت ولی خب چه میتوان کرد بسی ناراحت شدیم..) خسته نباشید'
خاکستر زرد''
تابلوی انتها را می بینم ؛ دست تکان می دهی و من ذره ذره آب می شوم؛ نمی‌گویی خودت بی وفایی را یادم د
لابه لای خاکستر خاطرات دفن می شود. اولین خاطره ، همان قطره اشکی که از آذر جوانه زد ، در زخم هاییش روییده بود و ریشه می پروراند. اشکی که گم شده بود اما هرگز فراموش نمی شد. یک جنون بود برای رَدی که هر کهربا بر تابلو می زد. بنفش های جیغی که در آخرین اثر فریدا کالو محو بودند ، یک پرستوی آبیِ مهاجر! نوای جنگ از شیپور های '' وای'' برخاست و غنچه های شکوفا نشده ی گیلاس از خاکستر ها کم کم بالا می آمدند ، سرنوشت شکوفه ها را '' امید'' نامید و عشق از زیر خاک های باور لبخند زد. لبخندش اما احساس خانه می داد، لمسِ رنگی از دروغ که ریشه های گیلاس را پرورش می داد. ⇦خاکستر زرد
خاکستر زرد''
لابه لای خاکستر خاطرات دفن می شود. اولین خاطره ، همان قطره اشکی که از آذر جوانه زد ، در زخم هاییش رو
و روایت جدید؟ این داستان که مقدمش رو خوندید از خوابِ رفیق شفیق ام الهام گرفته شده که جلوتر باهاش بیشتر رو به رو میشید! و همچنین امیدوارم از این روایت هم خوشتون بیاد... پ.ن: ''وای'' از ایزد ها و اساطیرِ اوستایی است.
هدایت شده از قتلگاه
خاکستر زرد''
از عکسای دوست داشتنیم بود شما هم دوستشون داشته باشید!
خاکستر زرد''
بیش از ده‌ها بار این ویدئو را پخش کردم. #Ironic
منظورش چیه؟ مگه شما ۴ ساعت می خوابین؟ لعنتی من هر شب دارم فقط ۱ ساعت و ۲۰ دقیقه می خوابم و متاسفانه به شدتم داره بهم آسیب میزنه.هر صبحم بیدار میشم میبینم هنوز همون بدبختم. اما جدا از شوخی، این حرف نه تنها برای علم پزشکی قفله بلکه برای تموم علم ها و زبون ها هم قفله...( حتی فکر کنم قبلا هم راجب به اینکه چقدر این تنظیم خوابه مهمه حرف زدم) حالا جالبیش اینه که همین ها میشن بهترین استاد و مشاور و بابت این ضرری که به بچها میزنن پول هم میگیرن🗿🗿درسته شاید حتی درصدی جواب هم داشته باشه اما آسیب های جسمی و روانی طرف از ماتریکس خارج میشه.. فشار چیه 🗿
همیشه زندگی ام اینطوره که به چیزایی اهمیت میدم که بقیه اهمیت نمیدن و مردم به چیزایی اهمیت میدن که برای من کم اهمیته و این چرخه ادامه داره...
من در تمام ناشناس ها : استفاده ی بیش از حد از کلمه ی '' رفیق''🗿
جوری پدر گرام اومد گفت پسر، من همسن تو بودم خونه مجردی داشتم ، یه شام که کاری نداره حالا به غیر از اینکه داشت املت میزد دو دیقه نشد صدام زد برهان بیا کارت دارم رفتم دیدم داره اورانیم غنی سازی میکنه میگه من یه کاری دارم بیا پوست گوجه ها رو جدا کن ازشون حقیقتا املت رو آخر من درست کردم و از ۱۰ ساعت جدا کردن پوست گوجه از تیکه هاش و ماهیتابه ی روشن بگذریم🗿 دیدم پدر نشسته داره با رفیقش چت میکنه قیافمو دیده میگه عافرین داری یادمیگیری حالا بگذریم تهش باید یه نودل بزنیم...
خاکستر زرد''
یک دو .. یک دو.. شروع میکنیم ، اهم* باور داشتن! اصلا باور داشتن یعنی چی؟ مثلا من قبل امتحان به خودم ، به مغزم و البته به خدا و تمام اهل بیت باور دارم که قراره به کمک خودم و امداد غیبی سربلند از امتحان بیرون بیام! یا نه شایدم باور داشتن مثل همون حسیه که خانواده در کنار انتظار ازمون دارن.. باور و انتظار! (فرو رفتن در خلسه*) خب داشتم میگفتم اما قبل از هر چیزی ''باور'' ساخته میشه مثل یه بچه ی کوچولو هالیوودی توی فیلما که به بابانوئل و کادوهاش باور داره اما با بزرگ شدنش باورش هم تیکه تیکه میشه و اسمش رو میزاره سادگی و بچگی؟! و بعد شروع میکنه به ساختن یه باور دیگه.. در واقع انسانا نتونستن بدون باور زندگی کنن و ادامه بدن باور به آینده باور به خودشون باور به خدا و اعتقادتشون باور به کمال و رسیدن بهش! و... منم از خودم پرسیدم هی برهان پس باور تو چی؟ و دیدم از هر موضوعی یه باور تیکه پاره دارم مثلا من به خدا باور دارم اوکی اولین قدم همینه! من همچنان به خدا باور دارم به دین باور دارم اوکی یه نیم قدم دیگه! اما همش تا همینجا بوده باوره من نیمه کاره ول شده و قسمتی از من رو ساخته همینطور باور های بعدی و بعدی... حتی باور به خودم! اینجا از خودم پرسیدم هی برهان چقدر به خودت باور داری و جوابم این بود : ام یونو عاه ام ام بگذریم 🚶 باور داشتن خیلی خوبه رفقا بهتون امید و انگیزه میده ، به زندگیتون نظم میده اما بعضی وقتا باور رو میسازین ، کامل هم میسازین ولی یه جای کار لنگ میزنه و میبینین داره از هم متلاشی میشه و ادامه ی زندگیتون در پی این هستین که خب حالا وقتشه که این خراب کاری رو درستش کنین. رفقا ، باور داشتن حتی به یه بچه ی هالیوودی توی فیلم از پشت پنجره امید میده چون باور داره که اتفاق میفته( حالا بیاین از کادویی که پدر و مادر خریدن فاکتور بگیریم) اگه خانواده ازت انتظار دارن چون بهت باور دارن! باورت رو بساز ، تکمیلش کن حتی متلاشیش کن و درست درمون برو جلو و این اصلا مهم نیست چه باوریه چون قراره درون تو رشد کنه و بهت بگه داری چه غلطی میکنی !! قراره یه دنیا با باورای ما ساخته بشه اما قبلش رفیق! چقدر؛ به خودت باور داری؟ ارادتمند شما ؛ برهان
من بعد از هر نوشته: اوکی ، چه طوماری شد🗿
https://eitaa.com/daijubo/9035 این داستان هنوزم پایداره! و متاسفانه صنعت خوبی هم داره.. آدرنوکروم از این زن شروع و همه گیر شد. یکسری علائم بعد از مصرف خون هم داره که نشون میده خیلی از سلبریتی ها هم از این محصول جوانی استفاده میکنن. البته قبلش اون بچها رو شکنجه میکنن تا سطح آدرنالین افزایش پیدا کنه و بعد میکشنشون! یه دورانی به شدت پیگیر بودم و حقیقتا داستانای زیادی هم ازش استخراج کردم...