خاکستر زرد''
با رفیقم قصد کردیم بخوابیم و الان سه ساعت از اون موقع گذشته
دو شبانه روز از موقع گذشت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اینجا بمونه...
https://eitaa.com/Mystical_complexity/2650
خب راجب این سوال
کاملیا برای من زیبا تر از رز و با ارزش تر از گلای دیگس و دلیلش زیبایی هر برگشه که با تقارن و زیبایی زیادی کنار هم چیده شدن ، تقریبا نیمی از وایبیه که از شما گرفتم ؛ نظمِ زیر پوستی و بعضی افکار های وسواس گونه که باعث میشه فکر کنید باعث زیباییه کارتون میشه که فکر درستی هم هست البته اغلب ،( استفاده از قید هم میزاریم بابت بعضی مقاله های روانشناسی)
برای نیمه ی بعدی کاملیای قرمز نماد عشق و کاملیای سفید نماد پرستشه؛ وقتی راجب منزه شدن آدما جلوتر این مثال رو زدم در باب این بود که شخصیت شما قابل احترامه ، بابت عشقی که خرج میکنید احترام کسب شده ازش مثل پرستش مخلوق به خالقه و این حس به شما احساس ارزشمند و خوبی میده.
برآیند این جملات در نتیجه این شد که گل کاملیا برای شما انتخاب بشه که امیدوارم انتخاب درستی بوده باشه...
خاکستر زرد''
از جمله عکس هایی که به نظر شما وایب بنده اس به شدت مستفیض کننده و عی جانی بود حقیقتا!!!
این رو دیدم یاده یه جریانی تقریبا یکی دو روز پیش افتادم...
برای مراسمی کارها رو انجام میدادیم
و بعد من رفتم یه لیوان آب بخورم
که یکی به سمت من داشت میومد و گفت '' دکتر''
من با لبخند وسیعی برگشتم بگم ''عی جان بله داداش''
دیدیم راهشو کج کرد رفت سمت برادرِ رفیقش...
دیگه عاره ، زندگیا چقدر سخت شده
نمیدونم با تموم شدن باتری اجتماعی بودن آشنا هستین یا نه
اما واقعا توی مراسم بعد از یه بگو بخند من نیاز داشتم تا ۱۰ دقیقه تنها باشم و بهش بگم ''ساکت شو''
#fact
خاکستر زرد''
جسدش روزها میان سرفه های ایستاده به مرگ مزاری از گلبرگ ها ساخت. نوشته هایش دنباله ی زخمی یکطرفه بودن
آسمان برای باریدن تقلا می کند، شاید هم آسمان حنجره ی یک عاشق دیگر بود...
گلخانه ای داشت و گل های رز را پرورش می داد و باران ، دردِ زخم ها شده بود.
زمین دچار یک جنون بی وقفه از گردش ، خورشید محکوم به غروب و ماه به طلوع!
اینجا زندگی ، یک جهنم برای پرستش عُشاق بود، همان جایی که شیطان حسرت یک سجده را
می کشید در برابر خالقِ معشوق.
و همه ی ما عاشق بودیم،
محکوم به یک هاناهاکیِ حبس شده در گلو!
⇦خاکستر زرد
#روایت
خاکستر زرد''
آسمان برای باریدن تقلا می کند، شاید هم آسمان حنجره ی یک عاشق دیگر بود... گلخانه ای داشت و گل های رز
و پایان '' هاناهاکی'' لا به لای نوشته های من!
این داستان چندین ماه پیش نوشته شد و حالا نمیدونم قابل خوندن هست و یا نه...
پ.ن: هاناهاکی یک افسانه ی ژاپنی برای عشق های یک طرفه است که در اون عاشقی که درگیر شده داخل ریه هاش گل رشد میکنه و وقتی معشوق متوجه نمیشه گل ها انقدر رشد میکنن تا عاشق با هر سرفه که با خون و گلبرگِ سرخ آغشته است به مرگ برسه .
نظری بود شنوا هستم!
چقدر سوال دارم تا از خودم بپرسم
اصلا من خودم رو شناختم؟
من خودم بودن رو دوست داشتم؟
همه ما برای شروع آماده میشیم
شروعِ یه سقوط
شروعی که آخرش رو با چشم باز دیدیم
شروعی که انتها داشت
هدایت شده از خاکستر زرد''
یه دردی بالاتر از خونریزی معده
انفجار مغز
پاره شدن رگ ها
بدتر از هر بیماری
و بالاتر از حسِ هر گناه ...
من از پرتگاه پرت شدم
بدون احیا باقی موندم
اما هنوز هم تنهام
و درک نشده
زمانی از تنهایی میترسیدم
و بعدش قوی شدن رو توی تنهایی دیدم
و حالا شکست خورده نفس می کشم
از فرط دلایلی که منتهی به هیچ کدوم از تفکراتم نمیشن
به دلتنگی شبیهم
به جایی که نگاهم رو بهش تکیه دادم و از بی اعتمادی حالا تنها ساکن اونجاست
به حسی که تجربش طعم شیرینیه
و حالا چرا هر چی که شیرینه ز گناهه؟