خاکستر زرد''
از طرف خاکستر زرد به: https://eitaa.com/remuslupin1973
سلامم!
بیشتر از همه توی تابستون دنبال پاییز بودم و میتونم بابت شوقی که راجبش داشتم حس کنم که ذوق روی گونه هام گز گز میکرد، پاییز مثل فوتباله!
نه جدی!! میتونه لحظاتی رو برات رقم بزنه که از شادی دچار فراموشی بشی و یا حتی بهت نشون بده چقدر گذرا در حال تلف شدنی و همه ی ما دنبال یه توپی از خوشبختی هستیم که همونم بعضیا مسخره میبینن...
دیدی! فوتبال درس زندگیه!
به هر حال حالا پاییز رسیده و جوری داره میگذره که حتی وقت اضافه هم بهت نمیده، همکلاسی هام که... خدای من بیا راجبشون چیزی نگم ...
بیا راجب پاییز خودم حرف بزنم!
توپ خوشبختی من توی چیه؟
میتونم توی این راه به کسی اعتماد کنم و توپم رو بهش شوت کنم؟
هعب اما یاد گرفتم به خودم اعتماد کنم
یعنی میدونی حتی اگه بدونم کسی رو هم ندارم به خودم بودن یقین پیدا کردم.
اگه هر کسی بدونه چقدر توانمنده میفهمه که از سختی ها میتونه بگذره نه به راحتی اما بالاخره اونا میگذرن و وقتی ایمان به خودت بالا باشه پایانش خوب تموم میشه!
سالای مهم زندگیم شاید هنوز نرسیده باشن اما خوشحالم که تا الان هر چند نابلد صرف کارایی کردم که با انجام دادن بعضیاشون حس خوب رو برای خودم رقم زدم.
شاید نوشتن هم بخشی از این حس خوبه و منکرش نمیشم!
شایدم همه ی ما به یه کلاس جادوی سیاه نیاز داریم تا با گفتن ریدیکالوس با ترس هامون مقابله کنیم.
امروز؟ ۱۴۰۳/۷/۵
●
●
از طرف خاکستر زرد به:
https://eitaa.com/remuslupin1973
خاکستر زرد''
از طرف خاکستر زرد به: https://eitaa.com/joinchat/3331261237C6e4c1a8dac
همه چیز از اول همینقدر پر از سردرگمی بود؟ همه چیز وقتی من نمیخوام یهو به وجود میان و قراره جلوم سبز بشن و همه چیو نابود کنن!
اون لحظه ی لعنتی چرا نبودی؟
چرا نبودین؟
چرا ازم توقع دارن تا درکشون کنم؟ عجیبه! در حالی که من گفتم بهشون که لطفا دروغ نگید...
تا کی قراره ادامه بدن؟ مگه من رو ندیدن؟ این شخصیتی که ساخته شده رو مگه نمیبینن؟ منظوز کثیفشون چیه؟
به هر حال دیگه قابل اهمیت نیست، شاید هم برای اونا منم قابل اهمیت نیستم!
این حس رو قبلا داشتی؟
اینکه قابل اهمیت نباشی؟ البته تو یه دفتری و شایدم من دارم با خودم حرف میزنم ، مسخره به نظر میرسه اما نمیخوام مورد قضاوت کسایی قرار بگیرم که روزی قراره براشون بی اهمیت باشم..
حتی دیگه نمیدونم قراره به کجا کشیده بشم و حتی میتونم به کسی دوباره اعتماد کنم ؟
اعتماد حس قشنگیه
اما با ترس آغشته شده ، هر لحظه اش...
امروز؟ روزای سردرگمی
●
●
از طرف خاکستر زرد به:
https://eitaa.com/joinchat/3331261237C6e4c1a8dac
تقدیمی با تمام دیرکرد بالاخره تموم شدن!
نمیخوام بگم فقط بابت این تقدیمی به شدت موشکافانه عمل کردم چون تقریبا بابت تک تک فعالیت های چنل این حساسیت رو دارم اما فرق این تقدیمی از این جهت بود که فقط منتهی به خودم و خاکستر زرد نمیشد من باید لایه لایه پیام های شما رو زیر و رو میکردم ، اون پیام ، اون تک کلمه از حرفاتون رو که زدید و نادیده گرفته شد ، اون حسِ خاموش شده و تاریخی که به جا مونده و یا خواهد به جا موند رو روشن نگه دارم و این امید رو بهتون بدم که همه ی ماها همیشه حالمون بد نیست و یا همیشه خوب نیستیم و اگه حالمون بد باشه حداقل یک نفر یه جایی حال ما رو میبینه و برای خوب شدنش تلاش میکنه حتی اگه اون یه نفر خوده ما باشیم !
غالب تقدیمی های ارسال شده با موضوع خستگی و روزایی بوده که دست نخورده از خوشی باقی موندن تصمیم من بر این مبنا نبود که بخوام با یادآوریشون شماها رو غم زده و ناراحت کنم اما میخواستم تا بدونید اون یه نفر میتونه یه غریبه باشه که شاید درکتون نکنه اما با تجربه ی لحظاتتون غریبه نبوده!
داستانِ این تقدیمی پر از سراشیبی برای خودم بود ، دیدنِ دیدگاه های مشابه و متفاوت و شناخت بیشتر هر کدومتون!
یحتمل با ساختار متفاوت نوشته ها رو به رو میشین که بخاطر نزدیکی به صحبت های خودتون بوده! گاها ادبی و گاها محاوره ای
بابت صبر ، توجه و شرکتتون متشکرم
امیدوارم که مورد قبول بوده باشن!
ارادتمند شما ؛ برهان
نظری هم اگر بود شنوا هستم حتما!
حقیقتا فکر نمیکردم شروع مهر بخواد انقدر سنگین باشه، تابستون هم من کاملا هر روز مدرسه بودم و فکر میکردم قراره راحت تر برخورد کنم اما انگار دوازدهم فرق داره... تایم های استراحتم حالا به ۳ دقیقه رسیده و نمیخواستم تا تقدیمی ها رو سریع و الکی به دستتون برسونم پس بابتش عذر بخشش!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حرف های بقیه که از سر ناآگاهی میزنن اهمیت ندین ؛
اون چیزی که شما تجربه می کنین، هرگز متوجهش نمیشن!
⇦خاکستر زرد
#fact
درود رفقا
حال قشنگ شما ؟!
حقیقتا رباط و مفصل دست راستم آسیب دیده و با آتل گچی یه جا افتادم! در واقع فی الحال من ناتوان از پاسخگویی پی وی هاتون و فعالیت آن چنانی در چنل هستم( البته میدونم که دیگه عادت کردین!)
به هر حال مراقب خودتون باشید!
ارادتمند شما؛ برهان
خاکستر زرد''
این اینجا بمونه...
تموم سختی ها و فشارای قبل دوازدهم یه سوءتفاهم بود
#fact
هدایت شده از Motivation🇵🇸
نه هارمهر، معلومه که افسرده نشدی فقط از شیش صبح یه کله بیدار بودی و بیرون و این خواب آلودگیه که باعث شده دلت بخواد بمیری و همه چی خیلی وحشتناک به نظر میاد:/
خاکستر زرد''
نه هارمهر، معلومه که افسرده نشدی فقط از شیش صبح یه کله بیدار بودی و بیرون و این خواب آلودگیه که باعث
اومدم امروز بعد از برگشت بیمارستان به خودم امید بدم دستم درست میشه ، درس میخونم اوکی میشه
خواهرم از خواب خیلی شدید بلند شد گفت خواب دیدم خودکشی کردی🗿
خاکستر زرد''
من؟ باقی مانده میانِ برگه های دفتری هستم که از عجزِ درختان پر شده و حالا نفرینشان گریبان گیر قلمم و
بهشت ، کدام سراب برای عبد گناهکار بود؟
جهنم ، آرزوی کدام عاشق؟
و تو ، حاصل کدام نجوای شیطان هنگام سقوط؟!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس