eitaa logo
رد پای گمشدهٔ باد در کویر🇵🇸
170 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
529 ویدیو
5 فایل
شازده کوچولو گفت:« پس آدم ها کجا هستند؟ اینجا در کویر آدم کمی احساس تنهایی میکند.» 🪽؛ مار گفت:« آدم در میان آدم ها هم احساس تنهایی میکند...» ناشناس: https://daigo.ir/secret/31489482
مشاهده در ایتا
دانلود
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق که در هوای رخت چون به مهر پیوستم بیار باده که عمریست تا من از سر امن به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو سخن به خاک میفکن چرا که من مستم چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست که خدمتی به سزا برنیامد از دستم بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم
سلام سلام این شما و این یه تقدیمی دیگه از طرف ردپا به مناسبت ۱۵۰ تایی شدنمون:) توی این تقدیمی شیفوی مهربون میخواد براتون والپیپر بسازه✨ ‌ فقط بیاین اینجا و برنامه تابستونتون رو در پنج کلمه توضیح بدین+وایب و رنگی که دوست دارین🪽💚 ‌ ‌منتظرتونیم:) فور فراموش نشه🔥 ‌ امضا ردپا
معنیش: 1. بجز اینکه دین و دانش از دستم رفت بگو عشق تو برایم چه فایده ای داشت؟ 2. اگر چه غم نبودت حاصل زندگانی من را به باد داد ولی به خاک پای تو قسم که پیمان خود را نشکستم و هنوز عاشقتم. 3. اگرچه مانند گرد و غباری بی ارزش هستم. اما ببین به وسیله عشق در آرزوی رسیدن به تو چگونه به خورشید رسیدم. 4. شراب را به دست من بده که برای مدت هاست با آرامش یک گوشه برای خوشگذرانی ننشسته ام. 5. اگر از مردمی هستی که می خواهی مرا نصیحت کنی حرفت را بر زمین نینداز زیرا من مستم و چیزی نمی فهمم. 6. چگونه از خجالت سرم را در مقابل معشوقم بالا بیاورم زیرا آنگونه که سزاوارش بود نتوانستم خدمتگذارش باشم. 7. جان حافظ در غم یار مهربانش سوخت اما او حتی نگفت حالا که او در غم عشق ما می سوزد مرهمی برایش بفرستم...
غزل بعدیش(۳۱۶) هم خیلی زیباست ولی دیگه بنویسم الان زیاد میشه خودتون برید بخونید. می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سرمکش تا نکشد سر به فلک فریادم.
خیلی شعر زیباییه فردا مینویسم اونم اگه خوشتون اومد. بیت اخرش: حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند تو ام آزادم
این شعر گویا نسخه سعدی هم داره که اول سعدی سروده و بعد حافظ به پیروی از او
حرف نزدن، دلهره ای بود و حرف زدن و درست فهمیده نشدن، دلهره ای دیگر ...! -ژان کریستف، رومن رولان