6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | خاطره رهبر انقلاب از دوران جوانی سرلشکر فیروزآبادی و تذکر بجایی که وی در یکی از جلسات تفسیر قرآن مشهد در سالهای قبل از انقلاب داد.
🗒 دیدار دانشجویان سال۱۳۹۴
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
یک زن مگر چقدر زور دارد؟ یکی را تصور کنید مثل خواهر خودتان، مثل مادرتان، زنی که کارش خانهداری بوده و وقتی خدا پسری روزیاش کرده همه توجهاش خرج بزرگ کردن فرزند شده.
حالا شما فکر کنید زنی این چنین عادی برای هفتهها در سفر باشد، خواب راحت و استراحت کافی هم نداشته باشد، فکر کنید با راحتترین وسیله هم که سفر کند بالاخره خستگی راه تواتش را میبرد.
راستی یادم رفت بپرسم شما خودتان چقدر زور دارید؟
مثلا اگر قرار باشد سنگی را از کنار آبی بردارید و وسط جویی بگذارید تا همراهان شما راحتتر از آب بگذرند، چه اندازه سنگی را می توانید بلند کنید؟
یا مثلا اگر قرار باشد چمدان بزرگ خانواده ای را سر دست بگیرید و قدری دورتر ببریدش، چه وزنی را میتوانید تحمل کنید؟
یک وقتهایی هست که آدم توانی توی دست و پاهایش جمع میشود که هیچ وقت در حالت عادی وجود نداشته. وقتی خشم همه وجود آدم را بگیرد وقتی عصبانیت بر آدم مسلط شود زورش ده برابر میشود.
انگار توان آدم وقتی احساسات به اوج میرسد و عقلانیت فروکش میکند، بیشتر میشود. با هزار تدبیر و محاسبه و دقت نمیشود سنگی را برداشت که در وقت خشم و عصبانیت به یک تکان از جا برش میداریم.
در کربلا زنی بود که بحریه صدایش می زدند، زنی مثل همه اما در یک لحظه چنان توانی پیدا کرد که ستون چوبی بلند و سنگین خیمهاش را از جا بلند کرد و سر دست گرفت و سمت لشکر دشمن حمله برد.
این اما اصلا مهم نیست خیلی های دیگر هم شاید باشد که خشم، قدرتی برایشان بسازد که کسی حریفشان نشود.
چیزی که بحریه را نمونه کرد، یک تصمیم او بود. جناده بن کعب انصاری از شهدای کربلاست. جناده همسر بحریه بود و صبح عاشورا، قبل از خیلیهای دیگر شهید شده شد. بعد بحریه زره و کلاه خودی برای پسرش عمرو پیدا کرد و پسرش را به میدان فرستاد.
عمرو هنوز نوجوان بود، یازده ساله بود که صبح عاشورا روبهروی مادرش شهید شد.
ماجرا می توانست همین جا تمام بشود، بحریه هم همسر شهید بود هم مادر شهید، این خودش مدال بزرگی است. خدا اما انگار یک امتحان دیگر هم برای بحریه کنار گذاشته بود. امتحانی که من فکر میکنم از هر دو شهادت سختتر بود.
کسی از سپاه عمر بن سعد که عمرو را کشته بود نشست روی زمین، سر پسرک نوجوان را از تنش جدا کرد، چند قدمی جلو آمد و سر را پرت کرد سمتی که بحریه ایستاده بود. سر چند باری روی زمین خورد، خون و خاک سر را گل آلود کرد. بحریه سر را سمت میدان برد و پرت کرد، برگشت و همان موقع تبدیل شد به کسی که توان ده مرد در دستانش بود.
نه من و نه شاید شما هرگز نمیتوانیم حال او را درک کنیم، سختترین رنجهای زندگی ما در برابر رنج او چیزی به حساب نمیآید.
بحریه شمشیر نداشت برای همین با عمود خیمهاش سمت میدان جنگ برگشت. اما یک لحظه یا چشمش امام را دید یا گوشش صدای امام را شنید که میگفت نرو!
این لحظه را پیش چشمتان نگه دارید. جان بحریه را ببینید که پر است از غم، از خشم، از عصبانیت، چطور میشود آدم در این لحظه پرحرارت احساسی، عقلش درست کار کند؟ اصلا عقل اگر بود، کار اگر دست خود آدم بود، مگر میشد آن عمود سنگین را برداشت.
چطور میشود صدای امام را شنید، تحلیل کرد که کیست، چه میگوید، نسبتش با من نسبت امام است به ماموم، لازم است حرفش را گوش کنم، برگردم و بحریه برگشت.
ما گاهی در غمهایمان، در مصیبتها، وقتی مرگ جان یکی از بستگان مان را گرفته طوری از خود بیخود میشویم و رفتار میکنیم که هیچ عاقلی نمیکند. گاهی حرف و توصیه و هشدار و تسلیت هیچ عزیزی هم آرام مان نمیکند. همان موقع خیلیها البته شرایط را درک می کنند و کار ما را طبیعی توصیف میکنند.
حالا شما بحریه را ببینید، یک آدم عادی هیچ وقت نمیتواند در این شرایط این طور در برابر امامش خوددار باشد. من فکر میکنم خدا میخواست یک رتبه عالیتر از آن چه داشت نصیبش کند و برای همین آزمونی پیش پایش گذاشت که کمتر آدمی می تواند سربلند از آن بیرون بیاید. گوشه ذهنمان باشد، یک روز در تاریخ زنی بود مثل همه زنهای دیگر که روزش را با اداره خانه و بچهداری شب میکرد اما بصیرت و ولایت پذیریاش از هزار هزار مرد کوفی که قرآن و حدیث را پای منبر امیرالمومنین شنیده بودند، بیشتر بود.
✍حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
در سوگ بزرگتر و بزرگتری
.
.
💠 فقدان مجاهدانی که در نهضت امام نقش پیشرانهای فکری و عقیدتی را ایفا میکردند، رخنهای جبران ناپذیر است. انقلاب اسلامی، گام دوم خود را با از دست دادن بیش از پیش رهبران نهضت برداشته است. اما سوگ عظیمتر، فقدان «بزرگتری» در مناسبات اجتماعی جریان انقلاب اسلامی است. ما پیش از «بزرگترها»، «بزرگتری» را از دست دادیم
.
💠قریب به یک دهه است که عرصه عمومی متمرکز در شبکههای اجتماعی در انقطاع کامل از رهبران فکری، دچار التهاب و تشتت و تکروی است. فرایند اجتماعی شدن و مسئولیتپذیری و اثرگذاری اجتماعی به گونهای است که نه تنها کسی نیازی به «بزرگتر» ندارد، بلکه این کنشگران برتر شبکه (!) هستند که حیات اجتماعی بزرگترها را تضمین میکنند و یا امتداد میبخشند
.
💠 درست است که ما همه سوگوار این عزیزان هستیم. اما پیش از آنکه به سوگ بنشینم، کدامیک از این بزرگان نقش راهبری در مناسبات اجتماعی و سیاسی ما داشتند؟ ما با سیاستورزی تکلیفگرایانه علامه مصباح یزدی چه کردیم؟ عدالتخواهی مرحوم حکیمی چه نسبتی با رفتارهای غیرمتعهدانه ما داشت؟ و تا چه اندازه توانستیم سنت تربیتی مرحوم حاج حیدر رحیمپور را ادامه دهیم و جبهه انقلاب را تقویت کنیم؟
💠 بزرگترها مانند هر پدیده دیگری در این زمانه، مصادره و مصرف میشوند. میدانداری متشتت سلبریتیهای حزباللهی نیازی به سنت بزرگتری اندیشمندان و مصلحان فرهیخته ندارد. همین امر است که اساتید حوزه و دانشگاه رغبتی برای ایفای نقش به عنوان مصلحان اجتماعی ندارند. چرا که شاید ورود به این عرصه در اختیار آنان باشد، اما قطعا مدیریت چنین میدانی دست آنها نخواهد بود و معلوم نیست معادلات حاکم بر جهان فضای مجازی با آینده و سنت فکری آنان چه میکند؟
💠 از سوی دیگر، در دوران دولت اسلامی ما به بزرگترهایی نیازمندیم که علاوه بر جایگاه نظری، بتوانند جامعه را در تشکیل دولت مطلوب یاری دهند. چنین امری نیازمند نزدیک شدن به امر سیاسی و حتی کنش سیاسی مطلوب است. این در حالی است که سنت فرهنگی ما میانهای با «بزرگتر مقتدر و سیاستورز» ندارد. ما عموما از بزرگتر «مظلوم و گوشهنشین» [و البته در عین حال معترض] استقبال میکنیم. هر چه زهد نسبت به قدرت بیشتر، برای ما محترمتر!
.
💠 لذا سوال اینجاست؛ در دوران حاکمیت سلبریتیهای حزباللهی بر مناسبات اجتماعی جریان انقلاب اسلامی و بینیازی آنها از راهبری بزرگترها و نیز مذمومانگاری قدرت و تقدیسانگاری گوشهنشینی معترضانه، چگونه میتوان به حضور بزرگان در قدرت امیدوار بودو به دولت اسلامی اندیشید؟
✍حجت الاسلام و المسلمین سیدیاسر تقوی
@tollabolkarimeh
الان دولت رئیسی به FATF پیوسته که تونسته این قدر واکسن وارد کشور کنه ؟؟؟
شرف نداشتید که معیشت و جان مردم رو به این طرح های صهیونیستی گره زدین..
@tollabolkarimeh
♦️میزبان داشمشدی
یک مبل تک نفره را گذاشته بودند کنار در آشپزخانه. زن صاحبخانه همزمان که با دستهایش مرا به سمت آن مبل تک نفره راهنمایی میکرد آدامسش را چند دور در دهان چرخاند و صدای چرت چرتش را دراورد. توجهی نکردم و نشستم. بعد از بسم الله سه چهار جملهی مقدماتی را گفتم که "زینگ" صدای زنگ آمد. همهی صورتها برگشت سمت آیفون. زن دکمه را زد و بعد سرش را از پنجرهی کنار من بیرون گرفت و داد زد:《هی خانم با شمام سنگ بذار جلوی در》
-بله عرض میکردم خدمتتون انسان ناسپاس هیچ وقت...
"زینگ" دوباره جملهام بریده شد و زن زیر لب غر زد و گوشی آیفون را برداشت: 《بله؟》 بعد گوشی را محکم گذاشت سرجایش. انگار که چیزی یادش آمده باشد ننشسته پرید جلوی پنجره: 《سنگ رو بذار جلو در》
میخواستم با بلندتر کردن صدایم صورت مستمعینم را از پنجره به سمت خودم برگردانم:
《انسان ناسپاس هیچ وقت از زندگیش...》
در باز شد و مهمان بین چارچوب در ظاهر شد. زن آدامس را گوشهی لپش پنهان کرد و گفت: 《چرا زنگ زدی؟》مهمان گفت:《در بسته بود خب》
زن گردنش را کج کرد سمت مهمان قبلی: 《خانم مجیدی مگه سنگ نذاشتی جلوی در؟》 خانم مجیدی هم که روبری من تکیه داد بود به دیوار گفت《واللا من اون آجر رو گذاشتم جلو در شاید باد بسته》
صورتم سرخ شده بود، به زحمت خودم را کنترل کردم، گلویم را صاف کردم تا آمدم بگویم صلواتی ختم کنند و این پیام بازرگانیهای وسط سخنرانیام جمع شود صدای زنگ بعدی آیفون به قلبم اصابت کرد!
#خاطرات_استاد
#خاطرات_تبلیغ
به قلم: فاطمه ترکاشوند
@tollabolkarimeh
#المراقبه
ابن عباس روایت کرده :
« ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺳﻜﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ، ﺍﺑﻠﻴﺲ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﻜﻨﺪ، ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻛﺮﺩ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ! ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﺸﻴﺪ! ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ (ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﺭ) ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﻴﺪ ﻭ ﻣﻴﻮﻩ ﺩﻝ ﻣﻦ! ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﻰ ﻧﻜﻨﻨﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻛﺎﻓﻰ ﺍﺳﺖ» .
حالا نباید خیلی تعجب کرد ، اون کسی که دو تا اسیر فلسطینی را که بعد از پنج روز گرسنگی و تشنگی ، از او کمک خواسته بودند ، در ازای گرفتن پول از نظامیان صهیونیستی لو داده است !!
جمله « پول کثیف است » را زیاد به بچه ها بگیم ! شاید یادشون بمونه که در ازای پول ، دین و شرافت خودشون نفروشند!!
#طرید
منبع: کانال #شمیم_ملکوت
@tollabolkarimeh
🌟 آن قبر کوچک در گوشهی خرابهی شام یک ستاره است که هزار و چهارصد سال بگذشته و همچنان میدرخشد.
🌕 قبر سلاطین عالم محو شد ولی قبر این دختر سه ساله مثل پارهی ماه میدرخشد.
☝️🏻 «أَنَّ الله تَعَالَى حَافِظُكُمْ»؛ خدا اینچنین نگه دارنده است؛ نام عالمیان گم شود، اسم شما از میان نرود.
@tollabolkarimeh