طلوع
#من_زنده_ام #فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر #قسمت_چهل_و_شش سربازهای بعثی دستپاچه و سراسیمه مشغول صح
#من_زنده_ام
#فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر
#قسمت_چهل_و_هفت
با ورود آنها ، تازه متوجه ما شدند و یادشان افتاد که ما را در قفسمان نینداخته اند . آن قدر عجولانه و شتابزده ما را داخل قفس کردند که مریم را که در آن لحظه در سرویس بهداشتی بود جا گذاشتند . به این خیال که کسی هرگز گمان نخواهد کرد در پس این آغل حصیری قفسی باشد که در آن چهار نفر اسیرند ، ما را ترک کردند . این اولین باری بود که می دیدیم گروهی برای تهیه خبر و گزارش و فیلم وارد اردوگاه شده اند . دستشویی دقیقا وسط حیاط بود و حالا مریم داخل آن گیرافتاده و از لای سوراخهای بین بلوکهای دیوار دستشویی ، مثل یک دوربین تمام صحنهها را میدید . مریم با دیدن یک گروه فیلمبردار و خبرنگار که به همراه سرگرد صبحی و یاسین و شاکر و علی درحال رفتن به سمت قاطع برادران و بسیج و سپاه بودند ، از دستشویی بیرون آمد ولی قبل از آنکه خبرنگاران متوجه او شوند ، نگهبانها متوجه حضورش شدند و سریع او را به قفس انداختند . هنوز مریم داشت هیجان زده از صحنههای نمایشی که راه انداخته بودند حرف میزد که صدای الله اکبر و صلوات در قاطع برادران سپاه و بسیج پیچید و به دنبال آن صدای بدو بدو و شکستن شیشه شنیدیم و لحظاتی بعد صدای تیراندازی بلند شد . بعدها از طریق برادران مطلع شدیم که در آن تیراندازی چشم برادر محمدرضا شفیعی مورد اصابت گلوله قرار میگیرد . به دنبال اعتراض به این اقدام دد منشانه یکی از برادران مجروح که از ناحیه پا قطع عضو بود ، همراه با دونفر دیگر از برادران به سمت ماشین لندکروز گروه فیلم برداری حمله کرده و شیشه ماشین را با عصا می شکنند . اسرایی که در نمایش ساختگی بعثی ها شرکت داشتند ، آن قدر محو بازی و سرگرم ایفای نقش شان بوده اند که تازه با بلند شدن صدای تیر اندازی متوجه اطراف خود می شوند . همه چیز برای تهیه و تدارک یک گزارش واقعی و مستند مهیا بوده اما گروه خبرنگاران و فیلم برداران وحشت زده و سراسیمه به حیاط افسران می دوند . آنها بعد از مدتی که بر اوضاع مسلط می شوند ، فیلم برداری از اسیران اجیر شده ای را آغاز می کنند که نمایش فوتبال و شطرنج و ورق بازی و قدم زدن در یک فضای آرام را بازی می کردند . آن روز بعد از شنیدن صدای تیراندازی خیلی نگران برادرانمان شده بودیم . آن روز دلمان می خواست تمام سختی ها و مصیبت هایی را که بر ما و برادرانمان رفته بود به آنها بگوییم اما با وجود آن آغل حصیری هیچ راهی به بیرون نداشتی
ادامه دارد…✒️
@Tolou1400
«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ»
یه جا خدا میگه: یادت نره برای چیزایی که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزشو داشتی!
اون از هر چیزی که بخوای بهت میده کافیه از ته ته قلبت بخوای....✨🍃🦋
#خدا
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
_ فَاصْفَحِ اللّٰهُمَّ عَمَّا كُنْتُ أَجْرَمْتُهُ مِنْ زَلَلِى وَخَطَائِى
خدایا!
قدیم ها که داشتم از گردنه های کوه زندگیم عبور می کردم
ناوارد بودم،
جاده باریک بود و صعب العبور؛
مدام می لغزیدم،
وسط گل و لای بدبو می افتادم،
این گل و لای ازتنم پاک نمیشه
تو منو برسون به دامنه های سرسبز این کوه ،
کنار چشمه رحمتت تا خودمو بشورم و پاک بشم...
#دعای_صباح
@Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیف اَصبِرُ علی فراقک...
چگونه بر فراق تو صبر کنم؟....
#اربعین
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما که دو دستی به دنیا چسبیدیم
ما که از حسین(ع) رو برگرداندیم....
ما که یک قدم برای ولی برنداشتیم
چه طور میخواهیم صدا بزنیم حسین؟!
#استادعلیصفاییحائری
#عین_صاد
#کلیپ
@Tolou1400
@Einsad
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر #قسمت_چهل_و_هفت با ورود آنها ، تازه متوجه ما شدند و ی
#من_زنده_ام
#فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر
#قسمت_چهل_و_هشت
بنابراین یک صدا فریاد می زدیم :
- ما چهار دختر ایرانی هستیم که امسال چهارمین سال اسارتمان را می گذرانیم ، با ما مصاحبه کنید . از قفس ما فیلم برداری کنید ، قفس ما دیدنی است .
- ما پشت این حصیرها زندانی هستیم
- الله اکبر ، الله اکبر
هر بار که خبرنگاران را صدا می زدیم آنها به سمت صدا بر می گشتند ، اما وقتی به آغل نگاه می کردند ، چون چیزی از آن پشت نمایان نبود ، مسیر نگاهشان را عوض می کردند . مهندس زردبانی که مترجم گروه خبرنگاران بود علی رغم تأکید بعثی ها بر اینکه آنها نباید از وجود دختران اسیر خبردار شوند ، بسیار هوشمندانه خبر حضورما و صاحبان صدا را در اردوگاه به آنان رسانده بود .
خبرنگاران از عراقی ها می پرسند : این صدای چیست ؟ مگر اینجا زن هم هست؟
- اینها چهار زن زندانی هستند که چون مدت زیادی است اینجا هستند دیوانه شده اند .
- ما می توانیم از وضعیت و موقعیت آنها خبر تهیه کنیم ؟
- نه آنها هر کسی را ببینند به او حمله می کنند و آسیب می رسانند و ما مسئول سلامت شما هستیم .
مهندس زردبانی می گفت :
- با هر صدا و شعار خبرنگاران بیشتر به ملاقات و دیدن خانم ها اصرار می کردند . همه فیلم و خبری که گرفتند آبکی بود . بعثی ها می خواستند هرچه زود تر خبرنگارها بساطشان را جمع کنند و از اردوگاه بیرون بروند . آن روز به هر تقدیر خبرنگار ها و فیلم بردار ها با ماشین هایی که شیشه هایش بر اثر زد و خورد شکسته بود ، اردوگاه را ترک کردند . بلافاصله بعثی ها داخل اردوگاه ریختند و این بار خودشان شروع به خبرسازی کردند . ابتدا ، غذای قاطع یک را قطع کردند . قاطع دو و قاطع افسران و خلبانان هم به پشتیبانی از قاطع یک غذا نگرفتند . خبر که به ما رسید ما هم غذا نگرفتیم . وقتی بعثی ها وحدت و یکپارچگی اردوگاه را دیدند ، از فردا غذای همه قاطع ها را قطع کردند .
بعد از آن همه خشکسالی و بی آبی ، از نماز صبح قطرات باران مثل همنوازی ارکستری که گاه ریتمش تند و گاه کند می شود ، به نی ها و حصیر ها می زدند و همه را به تماشا دعوت می کردند . فقط منتظر بودیم ساعت آزاد باش شروع شود و زیر باران برویم تا ما را بشوید و اندکی از اندوه مان را با خود ببرد . همین که در باز شد دیدیم مقدار زیادی آب جلوی آغل جمع شده که در پی پیدا کردن راهی برای جاری شدن است اما ما آن قدر هیجان قدم زدن زیر باران را داشتیم که با باز شدن در ، بی اعتنا به نهر آبی که جلو قفسمان جمع شده بود هرچهار نفرمان بیرون پریدیم . خالد هم طبق معمول در آشپرخانه پرسه می زد و سرگرم خوردن لقمه های ناتمامش بود .
ادامه دارد....🖋
@Tolou1400
"رستگارشد؛ آنکه بر هوسش چیرهگـشت...."
#امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
#حدیثنوشته
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
خدایا مرا ببخش....
به خاطر همه ی درهایی که کوبیدم
و خانه ی تو نبودند.....
#خدا
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf