eitaa logo
مدرسه تولید محتوا
1.9هزار دنبال‌کننده
460 عکس
202 ویدیو
2 فایل
آموزش #ایده_پردازی #سناریو_نویسی و #فیلمنامه #تصویربرداری #تدوین #کارگردانی #سواد_رسانه #معرفی و #نقد_فیلم @mostafagoodarzi تلگرام https://t.me/+iAWtk-Y2Cz9iMTRk اینستاگرام instagram.com/madrese_toolid_mohtava instagram.com/mostafagoodarziofficial
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 در فیلم سازی 7.تکنیک ارابه یا واگن یا همراهی با جماعت 🔻یکی از فنون رسانه ای اینه که رسانه اینطور وانمود می کنه که همه در حال انجام کاری واحد هستند، یا به چیزی خاصی عقیده دارند و برای شما بهتره که به اونا بپیوندید. 🔺برای مثال، همه با عجله در یک بانک حساب باز می کنند، همه از یک محصول تولیدی می‌خرند. ♦️پس خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. این فن، به فن «واگن» یا «ارابه» مشهوره، علّت این نام گذاری ابنه که که انگار عده ای در حال سوار شدن به ارابه برای مسابقه با هم هستند. ✅اما در فیلم سازی مخاطب با جریانی همراه میشه که بر عکس همه داره رفتار میکنه که این در همه فیلم ها قابل مشاهده هست، یعنی شما به عنوان مخاطب فیلم با قهرمان فیلم همراه میشید که بر ضد جریان حاکم بر فیلم رفتار میکنه، البته میشه که بر عکس این هم اتفاق بیوفته و در یک فیلم قهرمان با جماعتی پشت سرش همراه باشه و باز شمارو آماده کنه برای قبول پیام فیلم. 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
30.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 💢 مستند از زبان حسین ♨️ویژه سالگرد ارتحال استاد محمد حسین فرج‌نژاد ♦️این مستند روایتیست از دغدغه‌های استاد محمد حسین فرج‌نژاد از زبان خود استاد که شاید برای رهپویان راه ایشان مثمرثمر واقع گردد. 🔻انجمن سواد رسانه طلاب🔻 ایتا | روبیکا | اینستاگرام 🆔@savad_rasaneh
💢 سلام 🛑یک چالش براتون دارم 🔻داستان های کوتاه از محرم و عاشورا ♦️هرکدوم از همراهان و عزیزان که در خودش میبینه بتونه داستانکی در مورد محرم یا عاشورا بنویسه برای من ارسال کنه تا در دهه اول محرم داستان ها رو منتشر کنیم ✅این داستان ها میتونه خاطرات یا تجربه شخصی شما هم باشه. ⭕️نکته مهم اینه که کوتاه بنویسید مثلا در حد چهار یا پنج پاراگراف. 🔗ایدی من برای ارسال آثار @mostafagoodarzi 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 برای خیلی ها سوال است که علت گیرایی عجیب آثار و صحبت های شهید آوینی چیست؟ ♦️یکی از دلایل قطعی باطنی اش این است و ای کاش ما نیز بتوانیم در کارهایمان به سهم خود از این تکنیک استفاده کنیم. @ravayatefathavini 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
💢 در فیلم سازی 8. صمیمییت 🔻این روش که در واقع شکل دیگری از فن تداعی معانیه، سعی می‌کنه با ارائه تصویری از محیط صمیمی و گرم (خصوصاً از خانواده، کودکان یا حیوانات)، راحتی، فراغت و نشاط رو برای تأثیر بیشتر بر مخاطب شبیه سازی کنه. 🔺موسیقی آرامش بخش، تصاویر دلپذیر و کلمات خودمونی در چنین پیام‌هایی قادر هستند فضایی گرم، صمیمی و دوستانه ایجاد کنند. 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
💢برای چه کسی و چه کاری؟ 🔻از وقتی که چشم باز کردم و جان گرفتم حس نرمی و لطافت خاصی داشتم و در کارخانه به همراه بقیه دوستانم که آنها هم از جنس من بودند انتظار یک چیز را داشتیم، روزی که ما هم تبدیل به لباس شویم . 🔻یک روز صبح ماشین حمل بار به در انبار آمد و مارا سوار بر خود کرد و به مغازه ای در بازار شهر برد. 🔻وقتی به آنجا رسیدیم برای اولین بار بود که شلوغی بازار و رفت و آمد مردم را برای خرید پارچه و دوخت لباس می‌دیدم و کمی استرس داشتم . 🔻یکی از قدیمی های مغازه که انگار سالها در آنجا زندگی می‌کرد فهمیده بود که من تازه وارد هستم و به من گفت: جوون ، آهای با توام پارچه تازه از راه رسیده. گفتم: منو میگید؟ گفت: آره با خودتم، روز اولی که من به اینجا اومدم بر می‌گرده به سالها پیش که جنس امثال من مد بازار بود، ما یه مدت کوتاهی روی بورس بودیم و بعدش دیگه از مد افتادیم و الان سالهاست اینجام تا ببینم کی میاد و دلش منو میگیره و میخره. 🔻با تعجب به او نگاه می‌کردم و انگار استرسم بیشتر می‌شد که نکند کسی مرا هم نخرد. 🔻دوباره ادامه داد: اما هر پارچه‌ای یه سرنوشتی داره که خودش نمیدونه کجا و به دست کی و برای چه کسی یا برای چه کاری دوخته می‌شه. 🔻کمی با شنیدن این حرف آرام شدم 🔻آنطرف مغازه یک پارچه حریر سفید که در نور چراغ‌های مغازه می‌درخشید با تکبر و غرور گفت: ما رو که فقط برای لباس عروس استفاده می‌کنن، وقتیم که دوخته بشیم با عزت و احترام میبرنمون و بالای مجلس میشونونن. 🔻یک پارچه برزنتی در جواب پارچه حریر گفت: هاهاهاها، یک بار برای همیشه بعد تا ابد میری تو گوشه چمدون و دیگه خبری ازت نیست. 🔻پارچه حریر گفت: از سرنوشت تو که بهتره که خیلی پیشرفت کنی میشی لباس کار یه مکانیک با کلی روغن و کثیفی. 🔻آن پارچه قدیمی که دید دعوا بالا گرفته گفت: ای بابا کاش پارچه موجب دلخوشی صاحبش باشه این حرفا چیه می‌زنید. 🔻من پرسیدم :یعنی چی موجب دلخوشی بشه؟ 🔻او گفت: یعنی هروقت تورو پوشید از اینکه تورو داره کلی خوشحال بشه و باهات خاطرات خوبی داشته باشه، ارزش ما به اینه که ازمون چه استفاده ای بشه و چقدر برای صاحبمون مورد استفاده قرار بگیریم. 🔻در همین صحبت‌ها بودیم که یک خانم و یک پسر بچه‌ای داخل مغازه شدند. 🔻از فروشنده خواستند یک پارچه لطیف که برای دوخت پیراهن مناسب باشد به آنها بدهد. 🔻فروشنده من و چند طاقه پارچه دیگر را جلوی آنها گذاشت . 🔻انتخاب مادر و پسر من بودم. 🔻خوشحال بودم که آن استرسی که داشتم کوتاه بود اما دلم برای دوستان تازه‌ام تنگ می‌شد، عمر دوستیمان خیلی کوتاه بود ... 👇 👈این داستان ادامه دارد ... ✍️مصطفی گودرزی 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
#داستان 💢برای چه کسی و چه کاری؟ 🔻از وقتی که چشم باز کردم و جان گرفتم حس نرمی و لطافت خاصی داشتم و
💢برای چه کسی و چه کاری؟ 🔻... خوشحال بودم که آن استرسی که داشتم کوتاه بود اما دلم برای دوستان تازه ام تنگ میشد، عمر دوستیمان خیلی کوتاه بود . 🔻مرا به خیاطی بردند و به دست خیاط دادند. 🔻او اندازه ها را گرفت و به مادر گفت: چند روز دیگر لباس حاضر است . 🔻از فردای آن روز قیچی تیزی را برای برش من آورد و شروع کرد طبق اندازه‌ها و الگویی که داشت مرا برش زد. 🔻قند در دلم آب می شد و طاقتم رفته بود برای اینکه خودم را در تن صاحبم ببینم . 🔻صبح روز چندم مادر به همراه پسرش آمدند . 🔻خیاط مرا به آنها داد که پرو کنند . 🔻چشمانم را بستم تا لحظه ای که جلوی آینه مهر تایید را نگرفته ام باز نکنم . 🔻خیاط پرسید: چطوره مادر گفت: عالی شده، خیر ببینید پسر هم گفت: عمو دستتون درد نکنه چقدر قشنگه 🔻حالا نوبت من بود چشمانم را باز کنم آرام، آرام چشمانم را باز کردم پسرک جلوی آینه ایستاده بود و من در تن او بودم سرتا پای پسرک مشکی بود 🔻مادر گفت: نذر هر ساله پدربزرگش این بوده که از اول محرم تا چهلم امام مشکی بپوشه 🔻من نمدانستم این حرف یعنی چه؟؟!! 🔻خیاط گفت: انشاالله که لباس نوکری آقا پسرتون باشه 🔻تعجبم بیشتر شد!!!! غمگین شدم، با آن همه آرزو که داشتم، حالا شدم لباس نوکری!!!!!! 🔻غم و غصه عالم بر سرم ریخته شده بود و به همراه صاحب جدیدم به خانه میرفتیم 🔻وقتی به خانه رسیدیم مرا آویزان کردند و چند ساعتی در اتاق تنها بودم 🔻شب شد و مادر به همراه پسرک آمدند . 🔻پسر مرا پوشید و جلوی آینه سرش را شانه کرد و عطر خوشبویی را برداشت و به من زد؛ بوی بهشت می آمد، انگار مست رایحه ی این عطر شده بودم. 🔻با مادر به راه افتادند و به یک مکان رسیدند که به آن حسینیه می‌گفتند. 🔻یک نفر بر روی یک جایگاه بلند در حال سخنرانی بود . 🔻در مورد آقایی حرف میزد که رئیس همه اینها بود و انگار همه اینها نوکر او بودند 🔻دوست داشتم اورا ببینم، اما فهمیدم که او سالهاست که بین این مردم نیست، گویا در فراق او اینجا جمع می‌شدند. 🔻سخنران گفت: این لباس ها که به تن ماست باعث افتخاره، این نشونه نوکریه، این لباس ها در روز قیامت دست مارو میگیرن و پیش خدا سربلندمون میکنن. 🔻شخصی در کنار ما نشسته بود که سر و رویش سفید بود و لباس کهنه ای به تن داشت. 🔻از پیراهن کهنه پرسیدم: اینجا چه خبره؟ مگر ما لباس نوکری نیستیم پس چرا این اقا میگه که ما یک روز دست صاحبانمون رو میگیریم و باعث آبرو و عزتشون میشیم 🔻پیراهن کهنه لبخندی زد و گفت: اون کسی که مالباس مشکی‌هارو بخاطرش آدما میپوشن بالاترین مقام دنیا رو داره و پیش خدا عزیز ترین آدم دنیاست و ... 🔻برای من داستان عاشورا را گفت که چگونه از او خواستند که حاکمشان شود و بعد در حقش ناجوانمردی کردند و اورا تنها گذاشتند تا دشمنان بر او و خاواده‌اش مسلط شوند و ... 🔻همه پیراهن ها به حرف های پیراهن کنه گوش میدادند و حتی از آنطرف پرده هم صدای ناله چادر زنان می آمد. 🔻وقتی داستان لباس تکه تکه آقا را گفت و اینکه بدنش را عریان بر روی زمین رها کردند دوست داشتم آنجا بودم و خودم را بر تنش می‌انداختم تا آفتاب بر او نتابد. 🔻حرف از خواهرش و کودک سه ساله اش شد و داستان هایی که طاقت گفتنش را ندارم و فقط آه و اشک بود که میتوانست کمی تسکینمان دهد. ♦️قصه تمام شد 🔻در انتها گفت: خوشحال باشید که این مقام خدمت به نوکران آقا رو به ما دادن و تا ابد جاودانه شدیم ... ✅حالا دیگر می‌دانستم چه سرنوشتی دارم، کجا هستم، برای چه کسی و چه کاری دوخته شده ام. 💢 پایان ✍️مصطفی گودرزی 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
روایتگری که از معرکه گریخت.mp3
6.38M
💢روایتگری که از معرکه گریخت ✍️مصطفی گودرزی، الیاس فلاحتی 🎙 الیاس فلاحتی، مهشید حسنی، آتنا عبدالوند، محسن حاج مقدس، وحید آزادی، مصطفی گودرزی 💻 تهیه و تدوین گروه تولید چند رسانه فکرت، رادیو فکرت @fekrat_net @radiofekrat 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
داستان جذبه عشق.mp3
9.98M
💢جذبه عشق ✍️مصطفی گودرزی، الیاس فلاحتی 🎙 الیاس فلاحتی، شهناز خواجه‌وند، مهشید حسنی، آتنا عبدالوند، محسن حاج مقدس، مصطفی گودرزی 💻 تهیه و تدوین گروه تولید چند رسانه فکرت، رادیو فکرت @fekrat_net @radiofekrat 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
داستان آزاد شده در راه عشق.mp3
11.52M
💢آزاد شده در راه عشق ✍️مصطفی گودرزی، الیاس فلاحتی 🎙 الیاس فلاحتی، مهشید حسنی، آتنا عبدالوند، محسن حاج مقدس، مهدی شهیدی، مصطفی گودرزی 💻 تهیه و تدوین گروه تولید چند رسانه فکرت، رادیو فکرت @fekrat_net @radiofekrat 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
هدایت شده از استاد فاطمی‌نیا
19.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صاحب مجلس عزای امام حسین ، حضرت زهراست اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @fateminiya_ir