بسمه تعالی
عصر که شد قصد کردم بروم زیارت اهل قبور. دلم برای پدربزرگها و مادربزرگ مادری ام تنگ شده بود. تا رسیدم چشمهایم دنبال خانه ابدیشان گشت. بعد اینهمه سال باز بغض دردناکی مهمان گلویم شد.
نگاهی به سرتاسر آرامستان انداختم. چندتایی شان را شناختم اما فقط به چهره آن هم چهره ای که نامشان را هم حتی در زمان حیاتشان نمیدانستم.
حالا بی صدا توی چشم من زل زده اند و فاتحه طلب میکنند. آه، مثل بخار اسید راه نفسم را سوزاند.
از این حال و هوا کمی درآمده بودم که همین یکساعت پیش خبری شنیدم که جای زخم آن آه را چنگ انداخت. پریسا مزینانی به رحمت خدا رفت! هنرجوی ترم زمستان من!
حس کردم تلّی خاک یکباره روی بدنم فرود آمد. پریسا مزینانی را نه دیده بودم و نه به اندازه اموات آرامستان روستای آهار میشناختم اما برایم عزیز بود. گاهی ندیده ها و نشناخته ها که میروند غمش عمیقتر است....
به فاتحه ای هنرجویم را مهمان کنید🥀
#غم
#فاتحه
#راه_بسته_گلو
#توتک
@toootak