هدایت شده از [ هُرنو ]
میخواهم شما را به یک چالش و حرکت یکساله دعوت کنم.
خیلی ساده است. و خیلی سخت.
یک تعداد کتاب مشخص کنید برای امسالتان. مهم نیست چندتا باشد. مهم این است که رسیدن به این تعداد سخت باشد. ولی شدنی.
معلم آمادگی جسمانی دبیرستان ما، برای آبکردن چربیهای بدنهایمان، میگفت تمام حرکات را باید تا آستانهٔ تحمل درد انجام دهیم. میگفت: «پاهایت را انقدر از هم باز کن که دردت بگیرد. حالا نگه دار!»
من سه سال است که این کار را در زمینهٔ کتابخوانی تجربه کردهام. هر سال، روی آستانهٔ تحمل درد کتابخوانیِ خودم ایستادهام. سال ۰۰، ۵۰ کتاب. سال ۰۱، ۷۲کتاب و سال ۰۲، ۹۸ کتاب.
امسال هم میخواهم آستانهٔ درد صد کتاب را حفظ کنم.
عددِ آستانهٔ درد کتابخوانیِ خودتان را پیدا کنید و قرارمدارهای شخصیتان را بگذارید.
با من #همدرد میشوید؟
بسمالله.
#چند_از_چند
این هشتگ امسال ماست.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بسمه تعالی
سلام به همراهان بزرگوارم
من هم میخواهم توی این چالش شرکت کنم. بنا را روی چهل گذاشتهام.
امیدوارم آستانه تحملم را بالا ببرم.
#آستانه_تحمل_درد
#کتاب_خوانی
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
این کتاب از جاماندههای سال قبل بود. امسال تمامش کردم😅.
کتاب بسیار باحوصله نوشته شده. جزییاتش خیلی زیاد است و راستش من که عاشق جزییاتم گاهی خسته ام میکرد. نویسنده نگو نشان بده را به معنای واقعی انجام داده بود. راوی درست است که شخصیت اصلی داستان بود اما برای من یک آدم کاملا ناآشنا بود. این حس به خاطر دیده شدن وقایع از چشم راوی بود.
#سفر_به_گرای_۲۷۰_درجه
#مدرسه_مبنا
#با_کتاب_قد_بکش
#یک_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
کتاب ( بندها ) از آن دست کتابهایی است که من تا مدتی حتما بهش فکر خواهم کرد. به رابطهها، به آدمهای توی داستان و به چرایی کارهایشان.
ترجمه واقعا عالی است. لحن شخصیتها خیلی خوب درآمده. داستان کشش دارد و اصلا دلم نمیخواست تمام شود.
روانشناسی آدمها را نویسنده خوب میدانسته و ما به عنوان مخاطب خیلی راحت میتوانستیم کمبودهای یکی را به رفتار دیگری پیوند بزنیم.
#بندها
#دو_از_چهل
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#توتک
بسمه تعالی
« سی و ده » را تمام کردم. کتاب خیلی ساده و روان نوشته شده. سفرنامهای است که تجربه سید احمد بطحایی را از روزهای تبلیغش پیش روی مخاطب گذاشته. این اولین کتابی است که از جناب بطحایی میخواندم. راستش توقعم بیشتر از اینها بود. فکر میکردم خیلی خاص باشد و مرا خیره خود کند. اما به نظرم اینطور نیامد. البته که نگاهها متفاوت است و من هم نظر شخصی خودم را نوشتم. حس و حال نویسنده در مواجهه با آدمهای روستا جالب است و گاهی طنز کوچکی چاشنی جملاتش کرده است. برای اوقاتی که دوست دارید ذهنتان آرام باشد، خواندن این کتاب خوب است.
#سی_و_ده
#سه_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
دوست نداشتم برود. از اردوی دفعه قبل راضی نبودم. بچهها توی محوطه باغ کتاب ولو بودند و معلمها برای خودشان سور و سات کاپوچینو و کیک و چه و چه بر پا کرده بودند. بهش گفتم دیگر به اردو نمیفرستمت و هر جا بخواهی با خودمان میروی و برمیگردی.
پریروزها موقع شستن لباس فرم مدرسهاش، کاغذ تا شدهای پیدا کردم. از همان کاغذهای درازی که معلوم بود با فشار روی لبه میز معاون آموزشی پاره شده.
با اطمینان جرواجرش کردم و ریختمش دور. حرفی نزدم و خودش هم. توی دلم، با تمام احساسات مادرانه به صندلیهای اتوبوس فحش میدادم. به مدیر چشمغره میرفتم و لب کج و کولهام را نشان معاون میدادم. خیالم راحت بود که دخترک کلاس ششمیام نمیرود.
دیشب اما مثل آهوی کوچکی از اتاقش بیرون پرید:
_ مامان سهشنبه میخوان ببرنمون اردو!
_ ولش کن! نمیفرستمت!
_ اما این آخرین اردوی امسالمه!
آخرین! چرا این را گفت؟! حس کسی را پیدا کرده بودم که جلو سینی شیرینی ایستاده و دارد با چشمهایش آخرین ناپلئونی را میبلعد. زبانم را با این جملهاش انگار از ته حلقم بیرون کشیده بود. صبح فردایش، رضایتنامهی دستونیس و پول را با خودش برد.
به همین سادگی، آرزوی بودن کنار آخرینهای دبستانیاش من را لال کرد. لبخند نمکینش اینجا دلم را مثل بادی که بیوفتند لابهلای درخت بید تکان داد.
پ ن: دانشآموزی که کوله قهوهای دارد، کلاس ششمی من است.
# ارودی_آخر
#لبخند_نمکین_دخترک_من
#ماه_من
#بزن_بریم_به_سرعت_برق_و_باد
#ماشاءالله_لاحول_ولاقوة_الا_بالله_العلی_العظیم
#توتک
@toootak
هدایت شده از [ هُرنو ]
#چند_از_چند چیست و چرا؟.mp3
31.19M
چگونه در یک سال صد کتاب بخوانیم؟
یا
#چند_از_چند چیست و چرا؟
✅ اگر جزو یکی از سه دستهٔ زیر هستید، احتمالا شنیدن این صوت برایتان مفید باشد. در غیر این صورت پیشنهاد میکنم رهایش کنید. :)
۱. کسانی که #علاقمند به کتابخوان شدن هستند.
۲. کتابخوانها
۳. همراهان #چند_از_چند یا همان #یاران_چندان
🎧 اگر این ۳۵دقیقه را شنیدید و احساس کردید ممکن است شنیدنش برای افراد دیگری هم مفید باشد، برایشان بفرستید.
ارادتمند؛ مصطفا جواهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بسمه تعالی
سلام دوستان بزرگوارم. این صوت جناب جواهری را گوش کنید. به نظرم برای کسی که به کتاب و کتابخوانی اهمیت میدهد خیلی خیلی مفید هست. به فکر و هدفتان جهت میدهد و راحتتر میتوانید توی این راه قدم بردارید.
بسمالله
#چند_از_چند
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
نمیدانم چه شد که اسمش را گذاشتم نانا اما مطمئنم این اسم بهش میآید. به خندههای فلفلنمکیاش، به فاصلهی بین دندانهای جلوییاش و به تخسیهای شیرینش. نانا عمه بودن را به من هدیه داد.
عمه بودن چیزی دارد که نمیشود توضیحش داد. چیزی مثل نشستن وسط چمن سبز و نمدار دشت، مثل نگاه کردن به ابرهای پفپفی آسمان آبی، مثل لیس زدن بستنی سنتی، مثل رکاب زدن دوچرخه در میان جادهای که انتهایش ساحل است.
عمه بودن میگوید بخشی از تو در دیگری متولد شده. یک تکثیر دیگرخواسته و خاص. من و بابا و مامان و بقیه توی نانا جا خشک کردهایم. این خاصیت تولد هر بچهای است که نمیگذارد هویت نسلش گوشهای از تاریخ جا بماند.
یاد جمله معروف رابیندرانات تاگور افتادم که گفت:
تولد هر کودک نشان آن است که خدا هنوز از انسان ناامید نشده است.
دهم اردیبهشت، من حس کردم سوار دوچرخهای وسط جاده هستم که انتهایش ساحل است.
بماند به یادگار از فوران احساسات یک عمهی تکثیر شده...
#عمه_تکثیر_میشه
#نانا
#هویت_نسل
#ذوق_در_حد_لالیگا
#جیک_جیک_کنون_گردش_کنون
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
« و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد » روایت سفر است. سفر به ترکیه و فرانسه و چند کشور دیگر... من عاشق سفرم و کشف کردن را دوست دارم. این کتاب بخشی از ولع من به دانستن چیزهای جدید را برطرف کرد. هرچند حرفهای دلی زیاد داشت و این کتاب را به جستار نزدیکتر میکرد.
اوایل از جملات بعضا طولانی خسته میشدم و داشت دلم را میزد اما چیزی که باعث شد ادامهاش دهم استفاده و بازی با کلمات خاص و ترکیبات نو بود.
متن کتاب را میشود جزو متنهای روان به حساب آورد. برای آشنایی با روایت و جستار خواندنش را توصیه میکنم.
#روایت
#جستار
#چهار_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
« یک روز قشنگ بارانی » مجموعه داستان کوتاه از امانوئل اشمیت است. شنیده بودم داستانهای اشمیت ساده و سرگرمکننده است. ما پاورچین پاورچین وارد زندگی معمولی آدمهای معمولی میشویم. داستانها پیچیدگی ندارند و کمی طعم روانشناسانه هم دارند.
حال من بعد خواندن کتاب خوب است. به نظرم ارزش خواندن دارد.
#یک_روز_قشنگ_بارانی
#امانوئل_اشمیت
#پنج_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
این دومین کتابی است که امضای دوستم پایش خورده. « مثل مادری » ترکیبی است از مهر و توصیههای مادرانه. راضیه جان نوروزی با قلم روان و زبان رواییاش تجربههای زیستهاش را در مواجهه با فرزند پروری پیش روی مخاطب جوانش قرار داده.
میگویم مخاطب جوان چون میدانم حرفهای مادرانه راضیه میتواند مادران جوان را به سمت و سوی تازهای ببرد و شاید حتی ایده بگیرد.
راضیه جانم قلمت مانا باشد و سلامتی روزی خودت و خانوادهات.
#مثل_مادری
#کتاب_دوستمه
#شش_از_چهل
#توتک
@toootak
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خداحافظ خادم امام رضا(ع)
خداحافظ روضهخوان حسین (ع)
چقدر میآید عنوان شهید بهتان...
خداحافظ شهید جمهور
| @mabnaschoole |
بسمه تعالی
آرش صادقبیگی را زمانی که توی کلاسهای مبنا ثبتنام کردم شناختم. بعدتر نوشتههایش را توی مجله همشهری داستان خواندم و حقیقتا به وجد میآمدم.
کتاب ( بازار خوبان ) مجموعه داستانهای کوتاه این نویسنده خوشقلم است. ایدهها، شخصیتها، اتفاقها و فضاسازیها همهاش جذابند و مخاطب را خسته نمیکند.
چیزی که برایم جالب آمد زبان متن و لحن شخصیتهای داستانها بود که از نگاه من عالی بودند.
حتما این کتاب را بخوانید و به لحن و زبان و شخصیتها و رفت و برگشتهایش دقت کنید.
#بازار_خوبان
#آرش_صادقبیگی
#هفت_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
رمان ربکا عاشقانه کلاسیک به قلم دافنه دوموریه نویسنده جوان انگلیسی است.
اغراق نکردهام اگر بگویم دلم نمیخواست کتاب را زمین بگذارم. داستان کشش خوبی داشت. لحن همه شخصیتها به خوبی درآمده بود و توصیف فضا عالی بود.
مثل همه داستانهای کلاسیک، توصیفات گاه زیاد بود اما به نظرم در کنار جاذبهی داستان حل میشد.
حتما اگر فرصتی پیش بیاید فیلمش را خواهم دید.
#ربکا
#عاشقانه_کلاسیک
#دافنه_دوموریه
#هشت_از_چهل
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
آمدم جلویش! جای نامعلومی بین طرح روی تیشرتم را دنبال میکرد. گفتم:
_سلام مادر! خوبی؟ خوب کردی اومدی! خوش اومدی!
مثل رباتی که خیلی وقت است روغنکاری نشده از کمر تا شد و توی مبل فرو رفت. گفت:
هی! هی! ننه! چکار کنم دیگه!
سرش را به چپ و راست تکان داد و لبهای چروکش بیشتر از قبل توی هم رفتند. هنوز همان نقطه را می پایید اما من دیگر آنجا نبودم!
داشتم ترایفلهای رنگی را روی قوس ژله بلوبری میپاشیدم که نوای ( السلام علیک یا امین الله فی ارضه..) بلند شد. لبهای مادر فاطمه جنبیدند. چشمهایش چند وقتی بود که دیگر هیچ یک از ما را نمیدید چه برسد به خطوط دعا را که یکی یکی از تلویزیون رد میشدند.
پیرزن آنقدر امینالله خوانده که بی آنکه ببیند از حفظ فرازها را لب میزند. فکر کردم من چه چیزی را از حفظم؟ من اگر روزی هیچ چیز جز تاریکی نبینم چه متن و دعایی را میتوانم روان بخوانم؟
پ ن: اینجا نمایی از ایوان کوچک خانه مادر فاطمه است.
#کوری_اجباری
#مادر_فاطمه
#توتک
@toootak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمه تعالی
مدتیست هنر دودلینگ آرت را شروع کردهام. کار دستی زمانبر و سختتر است. کار منِ مادرِ سرشلوغ هم درآمد. نتیجهاش اما الحمدلله خوب بود.
این فیلم بخشی از پروسه انتقال طرح تایید شده روی مقواست.
#دودلینگ_آرت
#طرح_دودلی
#هنر
#رنگ
#کنتراست_رنگی_خاکستری
#توتک
@toootak
بسمه تعالی
در طول سالهایی که از خدا عمر گرفتهام، فقدان چند دوست را تجربه کردم. از دست دادن دوست حال بدی دارد. جریی از من جدا میشود و برای همیشه میرود.
مریم جلالی، زینب لسانی و .....و حالا میثاق رحمانی. حالم قابل توضیح نیست. دو سال و اندی دوستم بود بدون آنکه دیده باشمش. با فضای مجازی و مبنا شده بودیم دوست، همکار، رفیق، خواهر!
من میثاق را از دست دادهام. خواهری که اولین و آخرین دیدارم با او از پشت شیشهی آی سی یو بود. اون چشمهای نیمهبازش را تکان میداد و من خون توی رگهایم غلیان میکرد.
دنیا جدایی، درد، گریه و آه دارد. این درد را میگذارم کنار دردهای دیگرم. بعید میدانم حالاحالاها جایش خوب شود. ضربهی نبودن میثاق برای روح نحیفم زیادی محکم بود.
#فقدان
#درد_جدایی
#گریه
@toootak
هدایت شده از [ هُرنو ]
وصیت.mp3
10.78M
میان به ما تسلیت میگن...
قبول داری که منطق نداره؟
ما خودمون باید بریم به پدر و مادرت تسلیت بگیم...
من درک نمیکنم که چه شده. صبح سیداحمد نوشت که مصطفا من خیلی دعا کردم... گفتم سید من اصلا نمیفهمم چهمون شده؟ من آدم گریهکنی نیستم. توی جمع سخت گریه میکنم. توی روضه باید همهٔ عضلههای صورتمو فشرده کنم تا پلکهام نمناک بشه.
من درک نمیکنم که چرا تا سرمو میچرخونم، اشکم درمیاد؟
من درک ندارم.
چجوری تونستی اینجوری جیگرمونو بسوزونی خواهر من؟!
پانوشت: نوشته بودی که ترس، برای آنهایی است که منتظر ندارند. من از اسمع افهم گفتنهای تلقینخوانِ فردا میترسم. برای خودم میترسم. لطفا فردا منتظرمون باش. آدمهایی که تا حالا ندیده بودیشون دارن میان. منتظرمون باش که نترسیم. اگه دیدی داریم گریه میکنیم، واسه تو نیست. واسه خاطر خودِ مچالهشدهمونه...
این مداحی رو چندبار گوش داده باشم خوبه؟
#افهمت؟
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مدرسه نویسندگی مبنا
🍃
بیرون ز تو نیست هرآنچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
🍃
🖋جلالالدین محمد بلخی (مولوی)
#جرعه
📝 @nevisandegi_mabna
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مجلهٔ مدام در ابتدای مسیرش قرار گرفته است.
این آغاز با همراهی شما، خوشخاطرهتر خواهد شد.
#مدام را در رسانههای اجتماعی دیگر هم دنبال کنید و به دیگران، معرفیاش کنید.
صفحهٔ مدام در اینستاگرام
کانال مدام در تلگرام
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدامِ یک؛ کتاب
با آثاری از (به ترتیب الفبا):
#سیداحمد_بطحایی #محمدرضا_جوان_آراسته #مصطفا_جواهری #شبیه_عباس_خان #فاطمه_دارسنج #آزاده_رباطجزی #میثاق_رحمانی #علی_رکاب #فرزانه_زینلی #سعیده_سهرابیفر #فاطمهالسادات_شهروش #علیاکبر_شیروانی #آسیه_طاهری #احسان_عبدیپور #زهرا_عطارزاده #عطیه_عیار #مسعود_فروتن #زهرا_کاردانی #سیداحمد_مدقق #فاطمهسادات_موسوی #مسعود_میر #سبا_نمکی #فرشته_نوبخت #راضیه_نوروزی #ریحانه_هاشمی #محمدعلی_یزدانیار #لودمیلا_اولیتسکایا #مایکل_بورن #کیلب_کرین #آلبرتو_مانگوئل
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine