✍ آیت الله #بهجت (ره) :
کار #خیر خود را کم دست نگیرید ، در هر کار خیری خود را به قدر نخود هم شده شریک کنید ، شاید همان کار خیر بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد .
ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است . (توفیق #زیارت ، رفیق خوب ، #همسر و #فرزند خوب و..)
انجام کارخیر اول ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره ، و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه..
در حدیث داریم فرزند صالح میخواهی زیاد #صدقه بده..
صدقه دادن زمینه نسل صالح است..
صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر میگذارد .
📚 فضائل الصدقه
@torraanj
نزدیك عملیات بود؛
میدونستم تازه #دختر دار شده.
یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم این چیه؟
گفت عكس دخترمه
گفتم بده ببینمش
گفت خودم هنوز ندیدمش!
گفتم چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. میترسم مهر #پدر و #فرزند ی كار دستم بده، باشه بعد...
#شهید_مهدی_زینالدین
#سلبریتی_مزدور
#هموطن_تسلیت
#شهید #شهداء #شهادت
#شهدا_شرمنده_ایم
#شرمنده_شهداییم
@torraanj
زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش #پیامبر زمانش میرود و میگوید:
▫️از #خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی #دعا می کند ، وحی می رسد که او را بدون #فرزند خلق کردم.
زن می گوید خدا #رحیم است و می رود.
سال بعد باز تکرار می شود و باز وحی می آید که او فرزندی ندارد .
#زن این بار نیز به آسمان نگاه می کند و می رود.
🌸 سال سوم پیامبر وقت، زن را با کودکی در آغوش می بیند.
▫️ با تعجب از خدا می پرسد:
▫️ بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود!!!؟
💠 وحی می رسد:
▫️ هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا #رحیم خواند.
▫️ رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.
🔻 با #دعا سرنوشت تغییر می کند...
🌺 از #رحمت الهی ناامید نشوید
▫️ اینقدر به درگاه الهی بزنید تا در باز شود...
@torraanj
✅ #داستان_کوتاه
🔸آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد ، و او را بسیار ملامت کرد، و بگفت : بی سبب عمرم را به پای #تربیت تو هدر کردم ،... ای #فرزند ، افسوس که آدم شدنت را امیدی نیست.....
#پسر رنجید و ترک #پدر کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید وتحمل رنج کرد....
عاقبت پسر به سلطنت رسید و روزی ، پدر را طلبید ، تا جاه وجلال و بزرگی خود، را به رخ او بکشد، ... چون پدر به دستگاه پسر وارد شد ، پسر از سر #غرور روی بدو کرد و بگفت : اینک جایگاه مرا ببین ، یاد آر که روزی بگفتی ، هر گز آدم نشوم ، اینک من حاکم شهر شدم....
پدر بی تفاوت روی برگرداند و بگفت :
من نگفتم که تو حاکم نشوی
من بگفتم که تو آدم نشوی
@torraanj
🔴 تشخیص نوزاد دختر و پسر توسط #اميرالمؤمنين (علیه السلام)
#قضاوتهای_امیرالمومنین (1)
طبق روايتى كه در منابع معتبر آمده، در زمان خليفه دوّم، دو زن به وى مراجعه كرده و هر كدام مدّعى بود نوزاد پسر تعلّق به وى دارد و دختر متعلّق به ديگرى است. ماجرا از اين قرار بود كه دو زن حامله، بدون حضور ماما زايمان كردند. يكى پسر و ديگرى دختر زاييد، و بر سر اين كه پسر متعلّق به كدام يك، و دختر متعلّق به كيست با هم اختلاف پيدا كردند.
عُمَر با شنيدن شكايت آنها، اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله) را جمع كرد و از آنها پرسيد: آيا در اين زمينه مطلبى از #پيامبر_اسلام (صلى الله عليه وآله) شنيده ايد؟ گفتند: نه. گفت: چه كنيم؟ برخى پيشنهاد دادند كه از طريق قرعه مشكل را حل كنيم. خليفه اين راه حل را نپذيرفت. سپس گفت: كليد حلّ مشكل به دست #على علیه السلام است. گمان مى كنم او بتواند راه صحيحى جلوى پاى ما بگذارد.
🔻خليفه و همراهان به درِ خانه امير مؤمنان رفتند. امّا على (عليه السلام) در خانه نبود. سراغ حضرت را گرفتند، گفتند: در نخلستان مشغول آبيارى درخت هاى خرماست.
آنها به سمت نخلستان حركت كردند. وقتى كه به نزديكى مولا (عليه السلام) رسيدند، صداى تلاوت #قرآنِ آن حضرت، آنها را ميخكوب كرد. حضرت مشغول #تلاوت آيه 36 سوره #قيامت بود: «أَيَحْسَبُ الاِنسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»؛
(آيا انسان گمان مى كند بى هدف رها مى شود؟!) حضرت آيه شريفه را تلاوت مى كرد و اشك مى ريخت.
خدمت حضرت رسيدند و داستان را به طور كامل گفتند. حضرت خم شد، مشتى خاك برداشت، و فرمود: حلّ اين مسأله از برداشتن اين مشت خاك از زمين آسان تر است! و در پى آن فرمود يك تراز و دو ظرف هم اندازه بياورند. سپس به آن دو زن دستور داد ظرفهاى مذكور را از شير خود پر كنند. بعد ظرف هاى شير را وزن كرد. سپس فرمود آن كه شيرش سنگين تر است مادر پسر، و آن كه شيرش سبك تر است مادر دختر است؛ زيرا شير مورد استفاده #پسر ، كه طبع خشن ترى دارد، سنگين تر است، و شير مورد استفاده #دختر ، كه طبع لطيف و حسّاسى دارد، سبك تر است. بدين وسيله مشكل آن دو #زن حل شد، و #فرزند واقعى هر كدام به آنها رسيد.
منبع: من لا يحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 3، ص 19، باب (الحيل في الأحكام).
@torraanj
صحنه ی عجیبی بود!!!
#مادر نشسته بود کنار پیکرِ #فرزندِ شهیدش،
#شهید قهرمانش،
گریه می کرد.
فرزندِ خردسال شهید را که آوردند، مادر انگار نه انگار غرق در غم است،
لبخند زد
شروع کرد با فرزند شهید حرف زدن...
این عکس نماد ملتی است که خیلی جاها
بغض مانده در گلو را بروز نداده،لبخند زده،
ایستاده و به آینده نگاه کرده.
پرچم وطن به لطف چنین ملت صبوری، تا قیام #قیامت بالاست.
تصویر بالا، مربوط به دوشنبه هفته گذشته، و تشییع پیکر #شهید مدافع حرم ،
#مهدی_اکبرپور_روشن است.
@torraanj
🔹یکی از صالحان #دعا می کرد:
🔹 پروردگارا در روزی ام برکت ده
🔻کسی پرسید:
چرا نمیگویی روزی ام ده؟
▫️گفت روزی را #خدا برای همه
ضمانت کرده است اما من برکت را
در رزق طلب میکنم
#برکت چیزیست که خدا
به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
👈اگر در #مال بیاید، زیادش میکند .
👈اگر در #فرزند بیاید، صالحش میکند .
👈اگر در #جسم بیاید، قوی و سالمش میکند .
👈و اگر در #قلب بیاید، خوشبختش می کند.
#دعا_مناجات
@torraanj
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_ویژه
#پیشنهاد_دانلود
کلیپی بسیار تاثیر گذار.
خودم به شخصه با دیدنش خیلی متاثر شدم.
(هزار منهای یک )
#فرزند_پروری #فرزند_آوری
#پدر #مادر #فرزند #پسر #دختر
#رهبر #رهبری #قتل
@torraanj
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_ویژه
#پیشنهاد_دانلود
کلیپی بسیار تاثیر گذار.
خودم به شخصه با دیدنش خیلی متاثر شدم.
(هزار منهای یک )
#فرزند_پروری #فرزند_آوری
#پدر #مادر #فرزند #پسر #دختر
#رهبر #رهبری #قتل
@torraanj
⛔️ اگر دیدی #فرزند کسی #منحرف شده است،
👈 پیش داوری مکن.
👈خانوادهاش را #مسخره و متهم به بد #تربيت کردنِ فرزندانشان مکن!
چرا که #نوح_علیهالسلام_ با مشکل #فرزند و #همسرش مواجه بود، درحالیکه مشهور به صفیالله بود.
⛔️ کسی را که از قومش اخراج کردهاند، #مسخره مکن و نگو بیارزش و بیجایگاه است!
چرا که #ابراهیم_علیهالسلام_ را راندند، درحالیکه مشهور به خلیلالله بود.
⛔️ زندان رفته و زندانی را #مسخره مکن!
چرا که يوسف_علیهالسلام_ سالها زندان بود، درحالیکه مشهور به صدیقالله بود.
⛔️ ثروتمندِ ورشکسته و بیپول را #مسخره مکن!
چرا که #ايوب_علیهالسلام_ بعد از غنا، مفلس و بیچیز گرديد، درحالیکه مشهور به نبیالله بود.
⛔️ شغل و حرفه دیگران را #تمسخر مکن!
چرا که لقمان_علیهالسلام_ نجّار، خیاط و چوپان بود، درحالیکه خداوند در قرآن مجید به #حکيم بودن او اذعان دارد.
⛔️ کسی را که همه به او ناسزا میگویند و از او به بدی یاد میکنند، #مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد!
چرا که به حضرت #محمد_علیهالسلام_ ساحر، مجنون و دیوانه میگفتند، درحالیکه حبیب خدا بود؛
👈 پس دیگران را پیشداوری و #مسخره نکنیم؛ بلکه «#حسنظن» به دیگران داشته باشیم.
@torraanj
#تلنگر
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی ( #فرزند مرحوم آیت الله #حائری_شیرازی ) از #پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند.
🔹 یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و میخواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فلهای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت.
آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟
گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت.
من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجرهای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹 در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند:
🧮 «ده تا بود؟!»
بعد این آیه را خواندند:
«مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ...
نگاهی به بالا کردند و گفتند:
#خدا بیحساب میدهد.
به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه میدهد که بفهمی مال اوست نه دیگری.
آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم.
@torraanj