#روایت
پیامبر خدا _صلیاللهعلیهوآله_:
هر چه ایمان بنده بیشتر شود، زن دوستی او فزونتر میشود.
به نقل از میزان الحکمه، ج۱۰، ص۴۷۰
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان_بزرگان
یکی از طلبههای اصفهانی میگوید: زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس، چند ماهی به مشهد مقدس مسافرت نمودم. روزی خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود: آقا خودسازی به این شکل فایده ندارد، بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
وصیتنامه بسیار عجیب یک شهید:
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که بهطرز غیر عادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود:
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم هستم.
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند.
پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم. جنازهام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان عجاللهتعالیفرجهالشریف پشتوانهی این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند.
🔺 بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.
راوی: سردار حسین کاجی
به نقل از کتاب خاطرات ماندگار ص ١٩٢تا ١٩۵
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
چندتا عکس زیبا با موضوع روز مادر و زن، گشتم و برایتان انتخاب کردم.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
منزلت داره نام زهرا..._۲۰۲۳_۰۱_۱۱_۱۸_۱۳_۳۳_۹۵۲.mp3
12.32M
منزلت داره نام زهرا سلاماللهعلیها...💐
شور ولادتی
سید رضا نریمانی
پیشنهاد دانلود
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
گویند شیخی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا میکنند.
به خاطر یک گردو، یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد. یکی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه کرد. پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟
گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا میکردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.
دنیا نیز چنین است، مانند گردوییست بدون مغز که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه میرویم.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor