eitaa logo
بسیج دانشکده فنی و مهندسی
235 دنبال‌کننده
371 عکس
140 ویدیو
17 فایل
ا﷽ا ارتباط با ادمین: @uisb_eng_admin 🔻تلگرام https://t.me/uisb_eng
مشاهده در ایتا
دانلود
📕نام کتاب: ✒نویسنده: 🗞انتشارات: 🗂دسته بندی: 📌موضوع: 📚درباره کتاب: این کتاب به روایت خاطرات می ​پردازد. وی تنها مادر است که اصالتی ژاپنی دارد و فرزند شهیدش جوان نوزده ساله‌​ای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه​‌ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه به شهادت رسید.  "کونیکو یامامورا" که بعد از آشنایی با یک مسلمان ایرانی و ازدواج با او، را به مقصد ترک کرد، بعد از نام سبا را از کلام الله مجید برای خود برگزید. 💠متن تقریظ بر این کتاب به شرح زیر است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ـ سرگذشت پرماجرا و پرجاذبه‌ی این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانه‌شان زیارت کردم. خاطره‌ی آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خوانده‌ام، نمی‌شناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد اردیبهشت ۱۴۰۱ 🛵ارسال با پیک در 🕌اصفهان و با پست به سراسر نقاط کشور امکان پذیر است🚚📦 📲@sooremehr_isfahan بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰〰〰〰〰〰 ⚙@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: 🗞انتشارت: 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان💡 📚درباره کتاب: متنش روونه و حالت داستانی داره... وقتی تلاش و انگیزه بچه های شرکت رو میبینی سرِ ذوق میای... و به دستاورد هاشون و ساختن ایرانی قوی🇮🇷 افتخار میکنی... برادر یکی از دوستانم تصادف کرد و فوت شد، اما خانواده اش نمی‌توانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است. از اینکه نمی‌شد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودند. یک بار هم یکی از همکلاسی‌هایم با عصبانیت به دانشکده آمد. توی خیابان ماشینی جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود. این اتفاقات ما را به این ایده رساند که برویم دوربینی روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشین‌شان عکس و فیلم بگیرند. اگرچه گشت پلیس در خیابان‌ها حضور داشت، اما تصور می کردیم که این دستگاه از گشت پلیس هم بهتر و مفیدتر است. چون هر کس ماشین پلیس را می‌دید می‌ترسید و تخلفی نمی‌کرد، ولی با این کار دیگر مردم از ژیان هم می‌ترسیدند، چون ممکن بود ژیان هم تخلف آنها را ثبت کند. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰〰〰〰〰〰 ⚙@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: 🔰کریستوفر همیلتون، شخصیت اصلی کتاب، مامور ارشد ام آی 5 است که درست در لحظه‌ای که برای اولین بار در زندگی عاشق می‌شود به اجبار پایش به ماجرایی باز می‌شود که هم زندگی حرفه‌ای و هم زندگی خانوادگی‌اش را زیرورو می‌کند. 🔰کریستوفر ناچار می‌شود به عنوان یک مامور نفوذی وارد جمعی از دانشجویان و فعالان مسلمان انگلستان شود و در انجام این ماموریت وارد ماجراهایی پرفراز و نشیب می‌شود. آمنه پازکی در این اثر هم مانند دو مجلد ادموند به روایت داستانی پر کشمکش می‌پردازد که حساسیت مبحث دشمن شناسی در قالب داستانی جذاب برای جوانان امروز بیان می‌کند. پازکی اولین اثر خود را با عنوان ادموند، به‌عنوان اولین رمان عاشقانه مهدوی منتشر کرده بود که مورد استقبال علاقه‌مندان کتابخوانی قرار گرفت. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰〰〰〰〰〰 ⚙@uisb_eng
تمام روز ذهنم مشغول خوابی بود که دیده بودم. از خودم میپرسیدم یعنی این خواب چه تعبیری دارد؟ وقتی آن را مرور میکردم به تلألـؤ نوری میرسیدم که دور آن جوان را فرا گرفته بود، دلم غنج میرفت. در عالم خودم آن نور را به لباس سبز پاسداری تعییر میکردم؛ لباسی که در نظرم سمبل همه ی خوبی ها بود. چند روز بعد این خواب مادر آمد خواستگاری.از خانواده گفت و پسرش... 🖋نویسنده: بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: اکرم اسلامی 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: زندگی نامه از زبان مادر به بی‌بی(حضرت معصومه ص) گفتم:«بالأخره روزی که منتظرش بودم رسید» خدا را شکر کردم که محمد را پذیرفته بود. دلم میسوخت ولی بی‌تاب و نگران نبودم،غصه نمی‌خوردم ،شکر گفتنم فقط به زبان نبود. آن وقتی هم‌که به محمد گفتم خدا هر خونی را لایق شهادت نمیکند،اعتقادم بود حالا محمد لایق شده بود ومن هم سر بلند بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📚#معرفی_کتاب📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده:آمنه پازکی 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: شخصیت اصلی این داستان شخصی به نام ادموند است، ادموند پارکر، جوانی مسیحی از خانواده ای بسیار معروف و سرشناس انگلیسی، دکترای رشته حقوق و از دانشجویان نخبه است. رؤیاهای وحشتناکی گاه گاه به سراغش می آید که معنی آن ها را نمی فهمد، گاهی اوقات احساس می کند عیسی مسیح (ع) در آن خواب ها برای نجاتش می آید، پس بر آن می شود که به جستجوی حقیقت آن ها بپردازد اما کسی نمی تواند کمکش کند تا اینکه دست سرنوشت او را به سویی سوق می دهد و ادموند در مسیر سختی برای یافتن حقیقت واقع می شود. در مسیر دشوار رسیدن به حقیقت، دختر جوان مسلمانی سر راهش قرار می گیرد که برای او نشانه ای می شود از جانب خداوند، نشانه ای حاکی از عشق عمیق و پیوند قلبی او به اسلام، پس تصمیم به ازدواج با ملیکا و مشرّف شدن به دین اسلام می گیرد که همین مسئله سرآغاز بزرگ ترین دردسر زندگی اش می شود. 🖊نویسنده: بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: محمد علی آذر شب 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از کودکی تا انقلاب خون دلی که لعل شد" اثری است که در آن "خاطرات حضرت آیت الله العظمی علی خامنه ای از زندانهای و تبعید دوران مبارزات انقلاب" توسط خود ایشان ابتدا به زبان عربی به چاپ رسیده و سپس به قلم دکتر "محمدعلی آذرشب" گردآوری و به وسیله ی "محمدحسین باتمان غلیچ" به فارسی بازگردانی شده است. همین نقل خاطرات از قلم شخص ایشان، سبب شده تا این کتاب، از دیگر خاطراتی که در زمینه ی مبارزات قبل از انقلاب به رشته ی تحریر درآمده اند، متمایز شود. "حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله"، در این اثر از روزهای کودکی و اشتغال به تحصیل تا آغاز فعالیت های خود به عنوان یک مبارز علیه رژیم طاغوت و سپس درگیری ها و دستگیری ها، همه چیز را با جزییات دلچسبی شرح داده اند. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: سید علی بنی لوحی 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: گوشه ای از زنگی جهادی سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده گردانی داشتیم به نام (ماشاءالله رشیدی) ،شب عملیات عملیات کربلا5این آمد وارد عملیات بشود،آمد دم خط.چون گردان نرسیده بود با هم حرف میزدیم. او قصه ای تعریف کرد؛ «یک فرمانده گروهانی داشت به نام زکی زاده,که دو روز پیش شهید شده بود.گفت من و زکی زاده با هم عهدبستیم هر کداممان زودتر شهید شد،وارد بهشت نشود تا دیگری بیاید. دیشب زکی زاده را تو خواب دیدم.به من گفت ماشاالله ،من دم در نگه داشتی،چرا نمیای؟وقتی این را گفت،من فهمیدم شهید میشود. نگهش داشتم،گردان رفت و درگیر خط شد و من مجبور شدم او را بفرستم ؛بلافاصله شهید شد. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: سعید صلح میرزایی 🗂دسته_بندی: فلسطین،سیاسی 📌موضوع: مسأله فلسطین درجهان معاصر ازمنظر رهبر انقلاب کتاب «فلسطین» همون کتابی هست که نتانیاهو توی سازمان ملل دستش گرفت و اشاره کرد که برنامه نابودی اسرائیل رو رهبر جمهوری اسلامی توی این کتاب گفته و... (ویدیو ارسال شده) این روزها توصیه میکنم بخونید🙏 در سپتامبر ۲۰۰۱ برجهای دوقلوی نیویورک به‌طور مشکوکی مورد حملهٔ یک هواپیمای مسافربری قرار گرفت و نکتهٔ تأمّل‌برانگیز این بود که کلّیهٔ ساکنین یهودی برجها قبلاً آنها را ترک کرده بودند! بلافاصله فرمان حمله و اشغال افغانستان صادر شد و بوشِ دوّم به دلیل خاصّی که داشت پشت پردهٔ طرح مشترک صلیبیان و صهیونیست‌ها را آشکار و علناً اعلام آغاز «جنگ صلیبی» کرد. آخر او از معتقدین شاخه‌ای از کلیسای پروتستان به نام «اُ اَنجلیست‌ها» میباشد که دست‌ساخته و تحت فرمان صهیونیسم است. در سال ۲۰۰۳ پس از قریب دوازده سال زمینه‌سازی، مرحلهٔ دوّم حمله به عراق را فرمان داد و کار نیمه‌تمام پدرش را تکمیل و عراق را اشغال کرد و بنا داشتند برای عراق فرمانداری بگذارند که برای آمریکا در آن کشور همان مأموریتی را انجام دهد که «لرد کرزن» به‌عنوان نایب‌السّلطنهٔ انگلیس در هند انجام میداد و این شخص را معلوم کردند و او همان آقای «برمر» بود. دریافت کتاب در طاقچه👇 https://taaghche.com/book/73963 بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: فاطمه سادات افقه 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: زندگینامه و خاطرات بعد از شهادت شهید قاسمی دانا شور و ولولۀ خاصی در مشهد به پا شد. خیلی دلم می‌خواست بروم سوریه و مدافع حرم شوم. به هر دری زدم تا از طریق سپاه وارد شوم؛ اجازه ندادند. مجبور شدم از گذرنامۀ افغانستانی استفاده کنم و در قالب نیروهای لشکر فاطمیون، سال 1393 راهی سوریه شوم و جزئی از گردان عمار باشم. برای اولین بار سیدابراهیم را در آنجا دیدم. محل اقامت ما در یک مدرسه بود. هر کلاس برای ده، دوازده نفر گنجایش داشت. بعد از چهار، پنج روز آنقدر شیفتۀ صمیمیت و نورانیت سید شدم که دلم طاقت نیاورد. یک گوشه ای گیرش آوردم و گفتم: «سیدجان می خوام یه چیزی بگم!» نگذاشت ادامه بدهم، بلافاصله گفت: «میدونم ایرانی هستی! » خیلی از زمان آشناییمان نگذشته بود که رفتارهای سیدابراهیم مرا مجذوب خود کرد. یک ماهی که گذشت برای مرخصی به تهران برگشت. قبل از رفتن، مرا به عنوان معاون خودش به نیروها معرفی کرد. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 🗂دسته_بندی: 📌موضوع: خاطرات سال ۱۳۸۴ بود که کادر بسیج مسجد موسی ابن جعفر الا تغییر کرد. من به عنوان جانشین پایگاه انتخاب شدم و قرار شد پایگاه را به سمت یک مرکز فرهنگی سوق دهیم.در این راه سید علی مصطفوی با راه اندازی کانون شهید آوینی کمک بزرگی به ما نمود. مدتی از راه اندازی کانون فرهنگی گذشت و یک روز با سید علی به سمت مسجد حرکت کردیم. به جلوی فلافل فروشی جوادین عالی رسیدیم. سید علی با جوانی که داخل مغازه بود سلام و علیک کرد. این پسرک حدود شانزده سال سریع بیرون آمد و حسابی ما را تحویل گرفت. حجب و حیای خاصی داشت. متوجه شدم با سید علی خیلی رفیق شده. وقتی رسیدیم مسجد، از سید علی پرسیدم: از کجا این پسر را میشناسی؟ گفت: چند روز بیشتر نیست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خرید فلافل، زیاد به مغازه اش می رفتیم. گفتم: به نظر پسر خوبی می یاد. چند روز بعد این پسر همراه با ما به اردوی قم و جمکران آمد. در آن سفر بود که احساس کردم این پسر، روح بسیار پاکی دارد. اما کاملا مشخص بود که در درون خودش به دنبال یک گمشده می گردد؟ این حس را سالها بعد که حسابی با او رفیق شدم بیشتر لمس کردم. بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
بسیج دانشکده فنی و مهندسی
🎧صوت جلسه بررسی بیانات رهبری در دیدار با بسیجیان بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng
📗📘📙 📕نام کتاب: ✒️نویسنده: حمید حسام 🗂دسته_بندی: خاطرات،رمان 📌موضوع: خاطرات همسر شهید حسین همدانی کتاب در مورد زندگیِ خانم چراغ نوروزی، در کنارِ همسرِ مجاهد، بزرگوار و شهیدشان است. این خاطرات، بازه‌ی زمانیِ ڪودڪی تا مراسمِ تشییعِ پیڪر شهید را شامل می‌شود. نویسنده، خاطرات را آن‌قدر زیبا نوشته است ڪه به جرات میتوان گفت، خواننده با غمِ این خانواده، غمگین و با شادی آن‌ها، شاد می‌شود! شاید بخاطر هم‌دردی، و شاید هم بخاطر مقدس شدنِ سطرسطرِ این خاطرات، با نام شهدا و اهل‌بیت. از فوایدِ این ڪتاب، علاوه بر تاثیراتِ عمیقِ رفتاری و شخصیتی ڪه می‌گذارد؛ خواننده را با سختی‌های جنگ، سختی‌های زندگیِ خانواده‌ی رزمندگان و شهدا، طرز فڪرِ آن‌ها، شرایط سیاسی و اجتماعیِ داخلی و برون‌مرزی، سختی‌های مبارزه در سوریه درمقابل تڪفیری ها و غیره آشنا می‌ڪند. قُلُپی از کتاب: کف اتاق، پشت مبلی که نزدیک دیوار و از پنجره ها دور بود، شانه به شانه ی هم نشستیم. فضا پر بود از صدای تیر و انفجار. هر از گاهی فریادهایی به زبان عربی به گوش می رسید. لحظات پر واهمه ای بود، از طرفی نگران حسین بودم که حالا هیچ نمی دانستم کجاست و چه کار می کند، و از طرف دیگر نگران جان دخترها که باز هم هر چه به آنها دقت می کردم، اثری از ترس در چهره شان نمی دیدم. هر دو، با هیجان تمام گوش تیز کرده بودند برای شنیدن صدای درگیری ها. انگار آنها در دنیایی و من در دنیایی دیگر بودم، اما نقطه مشترکی داشتیم و آن هم سکوت بود بسیج دانشکده فنی مهندسی 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⚙️@uisb_eng