eitaa logo
کانال ܝ‌وܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝ‌ܨ و ܢ̣صــــیܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ
1.1هزار دنبال‌کننده
40هزار عکس
30.5هزار ویدیو
256 فایل
🌴عرصه ی جنگ نرم، بصیرتی عمارگونه و استقامتی مالک اشتر وار می طلبد. امام خامنه ای 🍒 🌴 قرارگاه بسوی ظهور 🌷یک لشکر سایبری آتش به اختیار 🌷میباشد. #کانال_روشنگری_و_بصیرت☫ 🇮🇷 #قرارگاه_بسوی_ظهور 🆔 @uphjnv @Sydmusavi @cyber_2017
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️گریه بر حسین(ع) باید مقدمه فهم ولایت باشد. ▪️یک عده خوششان می‌آید سر خودشان را کلاه بگذارند. خیال می‌کنند دارای ولایت بودن یک آدم به این است که آدم در مجالس اهل بیت گریه کند فقط‌. خیال می‌کنند دارای ولایت بودن به این است که وقتی اسم اهل بیت می‌آید؛ علیهم‌السلام را بگوید پشت سرش حتما، فقط همین و بس. خیال می‌کنند که دارای ولایت بودن به این است که اهل بیت(عهم) در دل انسان باشد. همین و بس‌. بله محبت اهل بیت را داشتن واجب و فرض است. نام این بزرگواران را با عظمت گفتن لازم است، به نام اینها مجلس بپا کردن و از عزا و شادی آنها درس گرفتن، عزای آنها را گفتن، شادی آنها را گفتن، گریستن بر بزرگواری آنها، بر شهامت‌های آنها، بر مظلومیت‌های آنها، همه اینها لازم است. اما همه اینها ولایت نیست! ولایت از این بالاتر است. آنی که در مجلس سیدالشهداء(ع) می‌نشیند و می‌ریزد کار خوبی میکند که اشک می‌ریزد اما کار بدی می‌کند اگر اشک ریختن را برای دارای بودن ولایت کافی بداند. ▪️درست بفهمید چه می‌گویم. آن کسانی که ذهنشان تحت تاثیر تلقینات و القائات مغرضانه یا جاهلانه است درست دقت کنند، گفته نشود که با گریستن بر سیدالشهداء کسی مخالف است، نه. اگر هم کسی مخالف باشد ما مخالف نیستیم، ما . ما می‌گوییم گریستن بر امام حسین(ع) گاهی میتواند یک ملت را بدهد. ▪️اما تعظیم امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) مختص شیعه نیست، جناب عالی حالا خیلی هنر کردی که وقتی می‌گویی علی‌ابن‌ابی‌طالب؛ دنبالش علیه‌السلام می‌گویی؟ خیلی کار مهمی انجام دادی؟ و خیال میکنی ولایت یعنی همین؟ بسی اشتباه بزرگ. آن ولایتی که انسان را به می‌برد این نیست. گریه بر امام حسین یکی از گوشه‌ها، شعبه‌ها، بخشهای بسیار دورِ اصل بسیار مهم ولایت میتواند به حساب بیاید. یک‌ عده‌ای از روی جهالت و ان‌شاءالله نه از روی غرض مسائل سطحی باب ولایت و تشیع را مطرح می‌کنند و منحصر میکنند ولایت را به اینها؛ و شگفتا که ولایت‌فهم‌ها و ولایت‌شناس‌ها و را با همین حربه می‌کوبند! منحصر میکنند ولایت را در یک متاغ و محدوده تنگ و کوچکی که شایسته این اصل مهم اسلامی نیست‌. ▪️ولایت در یک انسان به معنای وابستگی فکری و عملی هرچه بیشتر و روزافزون با ولی‌ست. ولی را پیدا کن؛ ولی خدا را بشناس، آن کسی که او ولیّ حقانی جامعه اسلامی است، او را مشخص کن، بعد از آنی که مشخص کردی، شخصا از لحاظ ، از لحاظ ، از لحاظ ، از لحاظ راه و رسم و ، خودت را به او متصل کن، مرتبط کن، دنبالش راه بیفت، حرکت بکن. اگر تلاشِ تو تلاشِ او، جهادِ تو جهادِ او، دوستیِ تو دوستیِ او، دشمنیِ تو دشمنیِ او، های تو جبهه‌بندی‌های او باشد؛ تو دارای ولایتی. آدم دارای ولایت این است؛ ولی را بشناسد، فکر ولی را بداند، با ولی بشود، عمل ولی را بشناسد، با ولی بشود، دنبال او راه بیفتد و خودش را فکراً و عملاً پیوسته با ولی کند. این است ✔️تلخیص بیانات حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای/ رمضان‌ ۱۳۵۳/ جلسه ۲۳و۲۵ کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿