وصیت ستارگان 🌷💫
🇮🇷. 《هو الله العلیّ الاعلی》 خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🇮🇷. 《هو الله العلیّ الاعلی》
خاکهای نرم کوشک💦
🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🕊 قسمت صد و بیست و وپنج
《شاخکهای کج شده(3) 》
🌷 وقتی لطف و #معجزه ای مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد؛ حالا اگر کسی بخواهد ذهنیت خود را قاطی جریان بکند و موضوع را با فکر ناچیز خود بسنجد،. اصلا #عقل و منطق بشری از او گرفته می شود. 🇮🇷
🌷 من هم، توی آن شرایط #حساس، نمی دانم یکدفعه چطور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون،یک حال از خود بیخودی بهم دست داد. یکدفعه رفتم نزدیک بچههای #گردان. حاضر و آماده نشسته بودند و منتظر دستور حمله بودند. ☄
🌷 یکهو گفتم: بر پا. همه بلند شدند. به سمت #دشمن اشاره کردم. بدون معطلی دستور حمله دادم. خودم هم آمدم بروم،یکی از بچههای اطلاعات جلوم را گرفت. با حیرت گفت: حاجی همه رو به #کشتن دادی!😔
🌷 شک و #اضطراب آنها،مرا هم گرفت. یک آن،اصلا یک حالت عصبی بهم دست داد. دستها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شروع کردم به فشار دادن. هر آن منتظر #منفجر شدن یکی از مینها بودم...🔥
🌷 آن شب ولی به لطف و #عنایت بی بی دو عالم سلام و الله علیها، بچهها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند. حتی یکی از مینها هم #منفجر نشد. تازه آن جا بود که به خودم آمدم. سر از پا نشناخته دویدم طرف #دشمن، ازروی همان میدان مین!🇮🇷
🌷 صبح زود، هنوز درگیر عملیات بودم. یکدفعه چشمم افتاد به چند تا از بچههای #اطلاعات لشکر. داشتند می دویدند و با هیجان از این و از آن می پرسیدند: حاجی برونسی کجاست؟!
حاجی #برونسی کجاست؟!💚
#ادامه_دارد... 🕊
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
https://eitaa.com/V_setaregan