eitaa logo
وارثین (کانال مدرسه علمیه ولیعصر کرمانی‌ها «عج» ارائه مطالب علمی ، اخلاقی، آموزشی و پژوهشی)
556 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
754 ویدیو
1.3هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسال شده از سروش+: با توجه به روز بزرگداشت بحثی را با عنوان در نه بخش تقدیم دوستان میکنیم. برای مطالعه با آدرس ذیل مراجعه فرمایید sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش اول منقول است که : این کتاب به امام زمان (عج) عرضه شده و ایشان فرمودند: "الکافی کاف لشیعتنا" یعنی کتاب کافی برای شیعیان ما بس است (مقدمه ترجمه اصول کافی از دکتر مصطفوی،ص 7 ). متاسفانه این مطلب در برخی منبر ها گفته شده و به آن دامن می زنند در حالی که در کتاب کافی اخبار غیر معتبری نیز وجود دارد که راویان آنها از نظر رجال شناسان افراد غالی و کذاب و جعل کننده حدیث شناخته می شوند. حال نظریه مذکور را مورد بررسی قرار می دهیم : 1. علامه مجلسی می فرمایند:بعضی از گزاف گویان به طور یقین می گویند: همه کتاب کافی بر امام زمان (عج)عرضه شده است چون کلینی در بغداد،شهر نمایندگان آن حضرت بوده است . بطلان سخن آنان بر کسی پوشیده نیست(مرآه العقول،چاپ جدید،جلد 1،ص 22). 2. محدث بزرگ مرحوم حاج میرزای حسین نوری می فرماید:این شایعه که می گویند: کافی را بر حضرت حجه (ع) عرضه شده و فرموده است: کافی برای شیعه ما کافی است اصلی ندارد و در تالیفات اصحاب ما از آن اثری نیست. 3. محدث نوری از محدث استر آبادی(از علمای بزرگ علم اخبار که از مسلک اخباریت شدیدا دفاع میکرد و احاطه وسیعی به اخبار داشت) نفل می کند که گفته است:این مطلب که می گویند: کتاب کافی مورد تصویب امام زمان واقع شده است صحیح نیست و اصلی ندارد. بررسی نمونه احادیث 1. در اصول کافی بابی دیده می ‌شود با عنوان «باب النهی عن الأشراف علی قبر النبی -صلی الله علیه و آله و سلم-» در این باب که «مشرف شدن بر قبر پیامبر -صلی الله علیه وسلم-» را نهی نموده است تنها یک حدیث آمده و شیخ کلینی با اعتماد بر آن حدیث، چنین عنوانی را برگزیده است که در حقیقت فتوای او را نشان می‌ دهد. امّا این یک حدیث بقدری دور از عقل است که شارحین کافی همگی در تفسیرش درمانده ‌اند. سند و متن حدیث به قرار زیر است: «عده من أصحابنا، عن احمد بن محمد البرقی، عن جعفر بن المثنی الخطیب قال: کنت بالمدینه و سقف المسجد الذی یشرف علی القبر قد سقط و الفعله یصعدون و ینزلون و نحن جماعه. فقلت لأصحابنا من منکم موعد یدخل علی ابی عبدالله -علیه السلام- اللیله؟ فقال مهران بن ابی بصیر: أنا. و قال اسماعیل بن عمار الصیرفی: أنا. فقلنا لهما: سلاه لنا عن الصعود لنشرف علی قبر النبی -صلی الله علیه و آله و سلم- فلما کان من الغد لقیناهما، فاجتمعنا جمیعا فقال إسماعیل: قد سألنالکم عما ذکرتم، فقال: ما أحب لأحد منهم أن یعلو فوقه ولا آمنه أن یری شیئاً یدهب منه بصره، أو یراه قائما یصلّی، أو یراه مع بعض أزواجه -صلی الله علیه و آله وسلم-». (الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۵۲. مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲، ص ۳۴۶، بقلم جواد مصطفوی (از انتشارات علمیّه اسلامیّه.) ترجمه و ادامه بحث را در بخش بعد مطالعه کنید sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش دوم یعنی : «گروهی از یاران ما از احمد بن محمّد برقی روایت کرده ‌اند و او از جعفر بن مثنّی مشهور به خطیب شنیده که گفت: من در مدینه بودم و (بخشی از) سقف مسجد نبوی که بر فراز قبر پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- قرار داشت ریخته بود و کارگران بالا و پایین می ‌رفتند و من به همراه جماعتی آنجا بودم. به رفقای خود گفتم چه کسی از شما امشب با ابو عبدالله (امام صادق -علیه السلام-) وعده ملاقات دارد و بر او وارد می‌ شود؟ مهران بن ابی بصیر گفت: من. و اسماعیل بن عمار صیرفی نیز گفت: من. ما به آن دو گفتیم که از امام صادق درباره بالا رفتن (و مشرف شدن) بر قبر پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- سؤال کنید تا (اگر جایز باشد) ما هم بر فراز قبر پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- رویم! چون روز بعد فرا رسید با آن دو تن، روبرو شدیم و همگی گرد آمدیم. اسماعیل گفت: آنچه گفته بودید ما از ابو عبدالله برایتان پرسیدیم، در پاسخ گفت: من دوست ندارم که هیچ یک از شما بالای قبر (پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم-) برآید و او را ایمن نمی ‌گردانم از اینکه در آنجا چیزی دیده کور شود! یا پیامبر را به نماز ایستاده مشاهده کند، یا او را با برخی از همسرانش (در آنجا) ببیند».! این حدیث بلحاظ سند و متن، ساقط است زیرا: اوّلاً ـ جعفر بن مثنّی مشهور به خطیب، معاصر امام رضا -علیه السلام- بوده و در زمان امام صادق -علیه السلام- نمی ‌زیسته است! چنانکه مجلسی در کتاب «مرآه العقول» می‌ نویسد: «فان جعفر بن المثنی من اصحاب الرضا -علیه السلام- و لم یدرک زمان الصادق -علیه السلام-». یعنی: «جعفر بن مثنّی از همراهان امام رضا بوده و زمان امام صادق را در نیافته است». ثانیاً ـ جعفربن مثنی مذهب واقفی ( واقفیان، شیعیان هفت امامی هستند که در امامت موسی بن جعفر -علیه السلام- توقف کرده‌اند یعنی ائمه بعد را نپذیرفته‌اند و آنها را از علمای امت شمرده ‌اند. ) داشته و علمای رجال شیعی به هیچ وجه او را توثیق نکرده‌ اند. مامقانی در کتاب «تنقیح المقال» دربارهٔ وی می ‌نویسد : «هذا واقفی لم یوثق» تنقیح المقال فی علم الرجال، ج ۱، ص ۲۲۰، چاپ سنگی) ! «این مرد، مذهب واقفی داشته و توثیق نشده است». ثالثاً ـ اگر مقصود از دین پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله و سلم-، رؤیت جسم آن حضرت در زیر خاک بوده است که این امر ممکن نبود و چنانچه مقصود، دیدن روح پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم- باشد، روح دیدنی نیست و گرنه، همه کارگرانی که برای تعمیر سقف مسجد بر بالای قبر می‌ رفتند باید روح پیامبر و همسرش را دیده کور شده باشند! رابعاً ـ اگر هر کس بر قبر پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- نظر افکند، بیم آن می ‌رود که نابینا شود، چرا رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- از این کار نهی نفرموده و بر خسارت امّتش راضی شده است؟! sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش سوم ۲. شیخ کلینی روایت عجیب دیگری در «باب مولد النبی -صلی الله علیه و آله و سلم- و وفاته» از اصول کافی آورده که ذیلاً ملاحظه می‌شود : «محمد بن یحیی، عن سعد بن عبدالله، عن ابراهیم بن محمد الثقفی، عن علی بن المعلی، عن اخیه محمد، عن درست بن ابی منصور، عن علی بن ابی حمزه، عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله - -علیه السلام- - قال : لما ولد النبی - -صلی الله علیه و آله و سلم- - مکث ایاما لیس له لبن فالقاه ابو طالب علی ثدی نفسه فانزل الله فیه لبنا فرضع منه ایاماً حتی وقع ابو طالب علی حلیمه السعدیه فدفعه الیها».( الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۴۸ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲، ص ۳۳۹.) یعنی : «محمّد بن یحیی از سعد بن عبدالله و او از ابراهیم ثقفی و او از علیّ بن معلّی و او از برادرش محمّد، و او از درست بن ابی منصور و او از علیّ بن ابی حمزه و او از ابی بصیر گزارش نموده است که امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گفت : چون پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- زاده شد چند روزی بدون شیر به سر برد، پس، ابوطالب او را به پستان خود افکند و خدا در پستان ابو طالب شیر نازل کرد! پس کودک چند روز از پستان ابوطالب شیر خورد تا هنگامی که ابوطالب، حلیمه سعدیه را یافت و کودک را (برای شیر دادن) به او سپرد»!! این روایت نیز به لحاظ سند و متن مخدوش است. احتمال می‌رود راوی نادانش برای آن که نسبت قرابت و همخونی میان پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- و علی -علیه السلام- را استوارتر کند به جعل چنین افسانه‌ای پرداخته است. چه لزومی داشت که خداوند در پستان ابوطالب برای برادرزاده‌اش شیر فراهم آورد؟ مگر ممکن نبود که مثلاً این شیر در سینه همسر جوان ابوطالب – فاطمه بنت أسد – فراهم آید؟ همان زن مهربانی که بعدها پرستاری محمّد -صلی الله علیه و آله و سلم- را در خانه ابو طالب بعهده گرفت و او را مانند فرزندانش دوست می‌داشت. برخی از راویان این روایت همچون متن آن، ناشناخته و مطعون‌اند. مثلاً درباره علیّ بن معلّی نوشته‌اند : «فهو مجهول الحال»( تنقیح المقال، ج ۲، ص ۳۱۰.) ! همچنین درباره درست بن ابی منصور، علمای رجال گفته‌اند که وی واقفی مذهب بوده است( تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۱۷) روشن است که اشخاص خردمند و درست باور نمی‌توانند راوی چنین آثاری باشند. sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش چهار ۳. شیخ کلینی در همان «باب مولد النبی -صلی الله علیه و آله و سلم-» از اصول کافی روایتی درباره معراج رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- آورده که سنداً و متناً ناموثّق شمرده می ‌شود. روایت مزبور بدینگونه در اصول کافی نقل شده است: عده من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمد الجوهری، عن علی بن أبی حمزه قال: سأل ابوبصیر أبا عبدالله -علیه السلام- و أنا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرج برسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم-؟ فقال مرتین فأوقفه جبرئیل موقفا، فقال له : مکانک یا محمد! فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قط و لا نبی، إن ربک یصلی! فقال یا جبرئیل و کیف یصلّی؟! قال: یقول: سبوح قدوس أنا رب الملائکه و الروح، سبقت رحمتی غضبی. فقال: اللهم عفوک عفوک. قال: و کان کما قال الله: قاب قوسین أو أدنی الحدیث».( الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۴۲ مقایسه شود با ترجمهٔ اصول کافی در ج ۲، ص ۳۲۹.) یعنی: «گروهی از یاران ما از احمد بن محمّد جوهری و او از علیّ بن أبی حمزه شنیده که گفت : أبو بصیر از امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- پرسید و من در آنجا حضور داشتم. گفت: فدایت شوم پیامبرخدا -صلی الله علیه و آله و سلم- را چند بار به معراج بردند؟ امام صادق پاسخ داد: دو بار! و جبرئیل او را در ایستگاهی متوقّف کرد و گفت: ای محمّد! در جایت بایست، اینک در مقامی ایستاده ‌ای که هرگز هیچ فرشته و پیامبری در آنجا توقّف نکرده است. همانا خدای تو نماز می‌ گزارد! پیامبر پرسید: ای جبرئیل چگونه نماز می ‌گزارد؟! گفت: می ‌گوید: بس پاک و منزّه (هستم) من خداوندگار فرشتگان و روح هستم، رحمت من بر خشمم پیشی گرفته است. پیامبر گفت: خداوندا از تو درخواست عفو دارم، از تو درخواست عفو دارم، امام صادق گفت: و چنان بود که خدا (در قرآن) فرموده است : کان قاب قوسین او ادنی فاصله ‌اش (به خدا) باندازه دو کمان یا نزدیک‌تر بود...». یکی از راویان این خیر چنانکه ملاحظه شد «قاسم بن محمّد جوهری» است. مامقانی – رجال‌شناس معروف – درباره وی می ‌نویسد:«فالرجل إما واقفی غیر موثق أو مجهول الحال و قد رد جمع من الفقهاء روایته، منهم المحقق فی المعتبر». (تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴ ) یعنی:«این مرد بقولی واقفی مذهب است و بقولی احوالش شناخته نیست (در هر صورت أَدْنَی(. (نجم / ۵-۹) «او را (فرشته ای) که نیروهای سخت داشت آموزش داد. (فرشته ای) پرتوان که در افق بالاتر ایستاد. سپس نزدیک شد و فرود آمد. پس فاصله اش باندازه دو کمان یا نزدیک تر بود». بنابراین، تفسیری که در روایت آمده موافق با قرآن نیست و موجب رفع اعتماد از روایت می ‌شود. ۴. در اصول کافی در «باب ما عند الأئمه من سلاح رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- و متاعه» داستان خری آمده بنام «عفیر» و شیخ کلینی ماجرای مضحکی درباره این خر نقل می ‌کند و بدون آنکه سندش را بیاورد می نویسد: «روی أن امیر المؤمنین -علیه السلام- قال: إن ذلک الحمار کلم رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- فقال: بأبی أنت و أمی إن أبی حدثنی عن أبیه، عن جده، عن أبیه أنه کان مع نوح فی السفینه فقام إلیه نوح فمسح علی کفله ثم قال: یخرج من صلب هذا الحمار حمار یرکبه سید النبیین و خاتمهم، فالحمدلله الذی جعلنی ذلک الحمار».( الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۲۳۷ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۱، ص ۳۴۳.) یعنی: «روایت شده که امیر مؤمنان -علیه السلام- فرمود که آن خر، با رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- به سخن در آمد و گفت: پدر و مادرم فدایت شود! همانا پدرم از پدرش و او از جدّش و او از پدرش برای من حدیث آورد که پدر جدِّ ما با نوح در کشتی همراه بود و نوح برخاسته دستی به کفل او کشید و گفت: از پشت این خر، خری در آید که سرور پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، پس خدا را سپاس که مرا همان خر قرار داده است».! چنانکه ملاحظه می ‌شود این روایت، مرسل و مقطوع است و معلوم نیست چه کس این افسانهٔ غریب را ساخته و برای شیخ کلینی نقل کرده است و شگفت از کلینی که آن را باور داشته و در کتابی که بقول خود، آن را از «آثار صحیح» فراهم آورده، گنجانیده است! کسی نمی ‌داند که این جماعت خران، چگونه حدیث نوح -علیه السلام- را در خاطر نگاهداشته ‌اند و به یکدیگر رسانده اند؟! و نیز بر کسی معلوم نیست که خران، هر یک چند صد سال عمر کرده‌ اند که از روزگار پیامبر اسلام -صلی الله علیه و آله و سلم- تا زمان نوح -علیه السلام- را تنها در پنج نسل گذرانده ‌اند؟! سخن گفتن آخرین خر، به زبان فصیح عربی و نقل حدیث بصورتی که محدّثان گزارش می ‌نمایند، نیز از عجائب است! من گمان می‌ کنم کسی با کلینی سر شوخی داشته و این افسانهٔ خنده‌ آور را برای او حکایت کرده است. sapp.ir/valiasrkermani
ارسال شده از سروش+: بخش پنجم ۵. شیخ کلینی در «باب مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی» از اصول کافی حدیث غریب دیگری آورده است بدین صورت: «علی بن ابراهیم، عن أبیه قال: استأذن علی أبی جعفر -علیه السلام- قوم من أهل النواحی من الشیعه فأذن لهم فدخلوا فسألوه فی مجلس واحد عن ثلاثین ألف مسألهٔ فأجاب -علیه السلام- وله عشر سنین».( الآصول من الکافی، ج ۱، ص ۴۹۶ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲، ص ۴۱۹.) یعنی: «علیّ بن ابراهیم از پدرش روایت کرده است که گفت: گروهی از شیعیان از شهرهای دور آمدند و از ابو جعفر دوّم (امام جواد -علیه السلام-) اجازه ورود خواستند. ایشان بدان ‌ها اجازه داد و بر او وارد شدند و در یک مجلس، سی هزار مسئله از وی پرسیدند و همه را پاسخ داد در حالی که ده سال داشت»! این روایت از حیث سند، مقطوع است زیرا پدر علی بن ابراهیم که ابراهیم بن هاشم قمّی باشد معلوم نیست این حکایت را از چه کسی شنیده؟ بویژه که به حضور خود در آن مجلس نیز اشاره ‌ای نمی‌ کند. امّا متن روایت بوضوح بر دروغ بودنش دلالت دارد! زیرا چگونه می ‌شود که در یک مجلس، به سی هزار مسأله پاسخ داد؟ گیرم که جواب مسائل بر امام جواد -علیه السلام- آسان بوده ولی پرسش ‌کنندگان چگونه توانسته ‌اند از سی هزار مسأله در یک مجلس (فی مجلس واحد) سؤال کنند؟ مگر آن مجلس چند شبانه ‌روز به طور انجامیده است؟! ۶. شیخ کلینی در «کتاب فضل القرآن» از اصول کافی روایتی بدین صورت آورده است: «علی بن الحکم عن هشام بن سالم عن أبی عبدالله -علیه السلام- قال: أن القرآن الذی جاء به جبرئیل -علیه السلام- إلی محمد -صلی الله علیه و آله و سلم- سبعه عشر ألف آیه».( الأصول من الکافی، ج ۲، ص ۶۳۴ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۴، ۴۴۶.) یعنی : «علی بن حکم از هشام بن سالم از امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- روایت کرده که گفت: قرآنی که جبرئیل برای محمّد -صلی الله علیه و آله و سلم- آورد هفده هزار آیه بود».! می ‌دانیم که آیات شریفه قرآن – چنانکه در میان ما است – به هفت هزار آیه نمی ‌رسد و اگر روایت اصول کافی را صحیح بپنداریم باید بیش از نیم قرآن، حذف شده باشد! و این قول، بکلی باطل و بی ‌اساس است زیرا با وعده الهی مخالفت دارد که می‌فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (. (حجر / ۹) «ما خود این ذکر را فرو فرستادیم و ما خود نگاهبانش هستیم». و روایت مشهور از علی -علیه السلام- نیز وارد شده که رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: «جمیع آیات القرآن سته آلاف آیه و مائتا آیه و ست و ثلاثون آیه»( تفسیر مجمع البیان، اثر شیخ طبرسی، جزء بیست و نهم، ص ۱۴۰، چاپ لبنان. ) یعنی : «آیات قرآن بر روی هم، شش هزار و دویست و سی و شش آیه است». امّا آنچه برخی از شارحین اصول کافی احتمال داده ‌اند که شاید اختلاف روایت کافی با مصحف کنونی بدلیل شمارش آیات باشد، احتمالی ناموجّه است زیرا لازم می ‌آید که امام صادق -علیه السلام- هر آیه ‌ای از مصحف موجود را تقریباً سه آیه بشمار آورده باشد و بطلان این محاسبه روشن است. علاوه بر آنکه با حدیث نبوی مخالفت دارد. ضمناً در سند اصول کافی انقطاع و افتادگی دیده می‌شد زیرا علی بن حکم، با کلینی معاصر نبوده است. sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش ششم ۷. شیخ کلینی در اصول کافی ضمن «باب النوادر» از کتاب التوحید می ‌نویسد : «محمد بن أبی عبدالله، عن محمد بن إسماعیل، عن الحسین بن الحسین، عن بکربن صالح، عن الحسن بن سعید، عن الهیثم بن عبدالله، عن مروان بن صباح قال قال ابو عبدالله -علیه السلام- : إن الله خلقنا فأحسن صورنا و جعلنا عینه فی عباده، و لسانه الناطق فی خلقه، و یده المبسوطه علی عباده بالرأفه و الرحمه، و وجهه الذی یؤتی منه، و بابه الذی یدل علیه، و خزانه فی سمائه و أرضه، بنا أثمرت الأشجار، و أینعت الثمار، و جرت الأنهار، و بنا ینزل غیث السماء، و ینبت عشب الأرض، و بعبادتنا عبدالله و لو لا نحن ما عبدالله» (الاصول من الکافی، ج ۱، ص ۱۴۴ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۶.) یعنی : «محمّد بن ابی عبدالله، از محمّد بن اسماعیل، از حسین بن حسن، از بکر بن صالح، از حسن به سعید، از هیثم بن عبدالله، از مروان بن صالح روایت کرده که امام صادق -علیه السلام- گفت: خداوند ما را آفرید و صورت های ما را نیکو ساخت، و ما را در میان بندگانش چشم خود قرار داد، و در میان خلقش زبان گویای خود کرد، و ما را دست گشوده مهر و رحمتش بر بندگان خود نمود، و ما را چهره خویش قرار داد که از آن سو بدو گرایند و بابی ساخت که بر او دلالت می کند، و ما را خزانه ‌داران خود در آسمان و زمینش کرد، به سبب ما درختان میوه می آورند، و میوه ‌ها به پختگی می ‌رسند، و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران آسمان می ریزد، و گیاه زمین می روید، و به عبادت ما، خدا پرستش می شود و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمی شد».! اوّلاً ـ در سند این روایت، اشخاص مجهول و ناموثّقی دیده می‌ شوند مانند «مروان بن صباح» که مامقانی درباره وی می ‌نویسد : «لیس له ذکر فی کتب الرجال»( تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۰۹. ) ! «از این شخص، هیچ نام و نشانی در کتاب ‌ها رجال نیامده است»! یا «بکر بن صالح» که یکی از نامورترین دانشمندان امامیّه یعنی علاّمه حلّی نسبت به وی گفته است: «ضعیف جدّا، کثیر التفرد بالغرائب» (خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، اثر علامه حلّی، ص ۳۲۷، چاپ ایران ۱۴۱۷ ه‍. ق.)! «این شخص جداً ضعیف است و آثار غریب بسیاری (از امامان) نقل کرده که دیگران آنها را گزارش ننموده ‌اند ». ثانیاً ـ از حیث متن، برخی از بخش‌ های روایت مذکور، صریحاً برخلاف قرآن است. مثلاً در این روایت آمده که : «خزانه فی سمائه و أرضه» «خدا ما را خزانه داران خود در آسمان و زمینش قرار داد» با آنکه در قرآن مجید می فرماید: ( قُل لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ(. (انعام / ۵۰) «بگو به شما نمی‌گویم که خزائن خدا نزد من است». یا در این روایت می خوانیم: لو لا نحن ما عبدالله «اگر ما (آل محمّد -علیه السلام-) نبودیم، خدا پرستیده نمی شد»! آیا انبیاء پیشین، پرستندگان خدا نبودند؟ در حالی که خداوند در قرآن می فرماید : وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ(. (أنبیاء / ۷۳ «به آنان کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنها پرستندگان ما بودند». یعنی: «به آنان کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنها پرستندگان ما بودند». پس چگونه بر چنین روایت غلوآمیزی می توان اعتماد نمود و آن را از «آثار صحیح امامان» شمرد؟ sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش هفتم ۸ . شیخ کلینی در «روضه کافی» ذیل عنوان «حدیث الحوت علی ای شیء هو»؟ می‌نویسد: «محمد عن احمد، عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن ابان بن تغلب، عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال: سالته عن الارض علی ای شیء هی؟ قال : علی حوت! قلت : فالحوت علی ای شیء هو؟ قال : علی الماء. قلت : فالماء علی ای شیء هو؟ قال : علی صخره! قلت: فعلی ای شیء الصخره؟ قال : علی قرن ثور املس! قلت : فعلی ای شیء الثور؟ قال : علی الثری! قلت: فعلی ای شیء الثری؟ فقال : هیهات، عند ذلک ضل علم العلماء».( الروضه من الکافی، ج ۱، ص ۱۲۷، چاپ تهران (از انتشارات علمیه اسلامیه). یعنی : «محمّد از احمد، از ابن محبوب، از جمیل بن صالح، از آبان بن تغلب روایت کرده که گفت: از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- پرسیدم زمین بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر ماهی! گفتم: ماهی بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر آب، گفتم: آب بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر سنگ سخت! گفتم: سنگ سخت بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر شاخ گاو نرم تن! گفتم: گاو بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: بر خاک نمناک! گفتم: خاک نمناک بر چه چیز تکیه دارد؟ گفت: هیهات، در اینجا دانش دانشمندان گم گشته است»! خرافی بودن متن این روایت روشن است و نیازی به نقد آن نیست. شیخ کلینی در «روضه کافی» روایت دیگری آورده که با روایت پیشین پیوند دارد و «علت وقوع زلزله در زمین» را توضیح می ‌دهد، روایت مزبور چنین است : « علی بن محمد، عن صالح، عن بعض أصحابه، عن عبدالصمد بن بشیر، عن أبی عبدالله -علیه السلام- قال: إن الحوت الذی یحمل الارض أسر فی نفسه أنه إنما یحمل الأرض بقوته! فأرسل الله تعالی إلیه حوتا أصغر من شبر و أکبر من فتر، فدخلت فی خیاشیمه، فصعق فمکث بذلک أربعین یوما ثم إن الله عزوجل راف به و رحمه و خرج. فإذا أراد الله – جل و عز – بأرض زلزله بعث ذلک الحوت إلی ذلک الحوت فاذا راه اضطرب فتزلزلت الارض».( الروضه من الکافی، ج ۲، صص ۶۷-۶۸.) یعنی : «علیّ بن محمّد از صالح، از برخی یارانش، از عبدالصّمد بن بشیر، از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- روایت کرده که گفت: همانا آن ماهی که زمین را حمل می‌ کند، این فکر در ضمیرش گذشت که وی با نیروی خود به حمل زمین می ‌پردازد! پس خدای تعالی ماهی (کوچکی) به سویش فرستاد که از یک وجب کوچکتر و از فاصله میان انگشت شست و سبّابه بزرگتر بود. آن ماهی کوچک بدرون بینی وی رفت و او غش کرد. پس، چهل روز در بینی وی ماند آنگاه خداوند بزرگ بر ماهی حامل زمین، رأفت و رحمت آورد و ماهی کوچک از بینی او بیرون شد. و هر گاه که خدای عزّوجلّ بخواهد تا در زمین زلزله‌ ای پدید آید همان ماهی کوچک را به سوی ماهی بزرگ می‌ فرستد و چون دیده ‌اش بر او افتد، بر خود می‌لرزد و در زمین زلزله پدید می‌آید».! هر چند این روایت مانند روایت پیشین نیاز به تحقیق ندارد! ولی یادآور می‌شویم که معلوم نیست «صالح» روایت مذکور را از چه کسی شنیده است. زیرا تعبیر «بعض أصحابه» در سند این حدیث، از مجهول بودن راوی آن حکایت می‌کند. sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش هشتم ۹. شیخ کلینی در «روضه کافی» آورده است : « عنه (علیّ بن محمد) عن صالح، عن الوشاء، عن کرّام، عن عبدالله بن طلحه قال: سألت أبا عبدالله -علیه السلام- عن الوزغ ( وزغ در فارسی برای «قورباغه» بکار می‌رود ولی در معاجم عربی آن را معادل با مارمولک (چلپاسه) آورده‌اند. ) ! فقال: رجس و هو مسخ کله! فإذا قتلته فاغتسل. فقال: إن أبی کان قاعدا فی الحجر و معه رجل یحدثه فإذا هو بوزغ یولول بلسانه، فقال أبی للرجل: أتدری ما یقول هذا الوزغ؟ قال: لا علم لی بما یقول. قال: فإنه یقول : و الله لئن ذکرتم عثمان بشتیمه لأشتمن علیا حتی یقوم من هیهنا! قال: وقال ابی: لیس یموت من بنی امیه میت الا مسخ وزغا ... الحدیث»! (الروضه من الکافی، ج ۲، صص ۳۷-۳۸.) یعنی : «از علیّ بن محمّد، از صالح، از وشّاء، از کرّام، از عبدالله بن طلحه روایت شده که گفت: از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- درباره مارمولک (چلپاسه) پرسیدم. گفت: پلید است و همه انواعش از حیواناتی بشمار می ‌روند که مسخ شده ‌اند! پس چون آن را کشتی غسل کن! سپس امام صادق گفت: پدرم در حجر اسماعیل نشسته بود و مردی با وی بود که با پدرم صحبت می ‌کرد، ناگاه مارمولکی را دید که با زبانش صدایی بر می ‌آورد، پدرم به آن مرد گفت: آیا می‌ دانی که این مارمولک چه می ‌گوید؟ آن مرد پاسخ داد: خیر، نمی ‌دانم چه می ‌گوید. پدرم گفت: او می‌گوید: بخدا قسم اگر عثمان را دشنام دهید تا هنگامی که این مرد (امام باقر) از اینجا برخیزد، من علی -علیه السلام- را دشنام خواهم داد! آنگاه (امام صادق) گفت، پدرم فرمود: هیچ یک از بنی امیّه نمی‌ میرد مگر آنکه بصورت مارمولکی مسخ می ‌شود ...»!! در سند این روایت، نام «کرام» برده شده که همان «عبدالکریم بن عمرو» باشد و بقول نجاشی در کتاب رجالش، واقفی مذهب بوده است( رجال النجاشی، ص ۱۷۶، چاپ قم. ) (هر چند مامقانی از او دفاع می‌نماید). راوی دیگر آن، عبدالله بن طلحه است که مامقانی درباره ‌اش می‌نویسد: «لم نقف فیه علی مدح یدرجه فی الحسان». (تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۰) یعنی: «در کتب رجال به ستایشی از او واقف نشده ‌ایم که وی را در درجه حسان (راویان امامی مذهب و ممدوح) قرار دهد». متن روایت دلالت دارد بر اینکه مارمولک، ناصبی و دشمن امیر المؤمنین -علیه السلام- است! اما به درجه ‌ای از فهم و ادراک نائل شده که عقاید آدمیان را می‌ داند و بر مسائل تاریخی با آنها به مجادله بر می ‌خیزد و در قضیّه خلافت، از عثمان بن عفان جانبداری می کند! البته وجود این روایت نباید مایه شگفتی شود زیرا هنگامی که قرار است الاغ، محدّث باشد، مارمولک هم باید مورّخ و متکلّم بشمار آید! ۱۰. شیخ کلینی در «اصول کافی» در «باب مجالسه اهل المعاصی» روایتی آورده که سند آن بلحاظ علم رجال، بی‌اشکال است (وقتی که متن حدیثی با کاب خدا موافق نباشد به سندش نباید اعتماد کرد زیرا کسی که متن حدیثی را جعل می‌کند، سندش را هم جعل خواهد کرد.! ) ولی متن حدیث با قرآن مجید سازگاری ندارد و باید بطلان آن اعلام گردد بویژه که برخی از «اعلام» (به کتاب المکاسب، اثر شیخ انصاری، ص ۴۵ (بخط طاهر خوشنویس) نگاه کنید.) بدان استناد و استدلال نموده‌اند. متن حدیث بشرح زیر است : « محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن احمد بن محمد بن ابی نصر، عن داوود بن سرحان، عن ابی عبدالله -علیه السلام- قال رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم- اذا رایتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائه منهم و اکثروا من سبئهم و القول فیهم و الوقیعه و با هتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الاسلام و یحذرهم الناس و لا یتعلموا من بدعهم، یکتب الله لکم بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات فی الآخره». (الأصول من الکافی، ج ۲، ص ۳۷۵ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۴، صص ۸۳-۸۴) برای ترجمه و ادامه بحث به بخش نهم مراجعه کنید sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: بخش نهم ترجمه روایت یعنی : «محمّد بن یحیی، از محمّد بن حسین، از احمد بن محمّد بن ابی نصر، از داوود بن سرحان از ابو عبدالله صادق روایت کرده است که گفت رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: پس از من هنگامی که اهل شک و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید و دشنام بسیار بدان‌ ها دهید و درباره آنان بدگویی کنید و به ایشان بهتان زنید تا نتوانند به فساد در اسلام طمع بندند و در نتیجه، مردم از آنان دوری گزینند و بدعت‌ های ایشان را نیاموزند (که اگر چنین کنید) خداوند برای شما در برابر این کار، نیکی ‌ها نویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد»!! شک نیست که اهل بدعت، سزاوار سرزنش و نکوهش هستند ولی بهتان زدن به ایشان شرعاً و عقلاً جایز نیست چرا که اولاً قرآن مجید می‌فرماید: وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ.( (مائده / ۸) «دشمنی با گروهی، شما را به بی‌عدالتی درباره آنها وادار نکند». و ثانیاً عقل حکم می‌ کند که بهتان زدن به بدعتگذاران از عاقبت نیکی برخوردار نخواهد بود زیرا ممکن است دیر یا زود، نادرستی آن بهتان آشکار شود، و مایه رسوایی بهتان زننده را فراهم آورد و اعتماد از دیگر سخنان او نیز برخیزد و در نتیجه، کار به زیان اهل حق و به سود اهل بدعت تمام شود. بعلاوه، دشنام دادن به مخالفان و بدعتگذاران موجب می ‌شود که آنها نیز به اهل حق و مقدّسات آنها اهانت ورزند چنانکه در قرآن کریم می ‌خوانیم: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ(. (انعام / ۱۰۸) «کسانی را که (مشرکان) جز خدا می ‌خوانند دشنام مدهید زیرا که ایشان نیز ستمگرانه و ناآگاهانه به خدا دشنام می ‌دهند».! ناگفته نماند که برخی از شارحان کافی، عبارت «باهتوهم» را چنین تفسیر نموده ‌اند که «با دلیل و برهان، بدعتگذاران را حیران سازید» ولی این معنا با لغت عرب، سازگاری ندارد زیرا هر چند فعل ثلاثی مجرد «بهت» بمعنای: دهش و سکت متحیرا (مدهوش و حیرت زده خاموش شد) آمده است ولی این فعل، چون به باب «مفاعله» رود و بصورت «باهت» در آید بمعنای: «حیره و ادهشه بما یفتری علیه من الکذب» بکار می ‌رود یعنی : «با دروغی که به او بست، وی را حیرت زده و مدهوش ساخت»( به المنجد ذیل واژه «بهت» نگاه کنید. ) ! آری، با دروغ بستن به بدعتگذاران، نمی ‌توان از اسلام دفاع کرد و از پاداش خداوندی بهره‌ مند شد بلکه با برهان و دلیل باید به این امتیاز دست یافت که «الغایات لا تبرر الوسائط»! «هدف‌ها، وسیله‌ها را توجیه نمی ‌کنند»! حال ممکن است این اخبار بر امام زمان (عج) عرضه شده باشد و آن حضرت تصویب کرده باشند ؟ پاسخ مشخص است : "خیر" پایان sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ببرید خدمت آقای حسن زاده آملی! بعد از درس خارج اصول حضرت آیت الله العظمی سبحانی، یکی از طلابِ خارجی، خدمت ایشان آمد و عرض کرد: دوستی دارم که سال‌ها در کشور هند به مباحث و مسائل عرفانی پرداخته است و حالا آمده قم، می خواستم خدمت‌تان برسیم تا عقاید و حالاتش را بر شما بگوید و حضرت‌ عالی بفرمایید کدام صحیح، و کدام صحیح نیست. یعنی از لحاظ اسلامی بررسی کنید! استاد گرامی بدون تامل فرمودند: ببرید خدمت آقای حسن زاده آملی! طلبه گفت: ایشان را نمی‌شود پیدا کرد یا سخت می‌شود پیدا کرد. دوباره ایشان فرمودند: نه، ببرید پیش آقای حسن زاده آملی. اگر عرفان است ببرید پیش ایشان! دو نتیجه از این رفتار آقای سبحانی گرفته می‌شود: اول آن که: ابشان چه اندازه مرد با تقوا و بزرگواری هستند، با این‌ که بیش از ۵۰ سال در فقه، اصول، فلسفه، کلام، تاریخ، رجال، تفسیر و ... کار کرده اند و جزو بزرگانِ علمایِ شیعه و اسلام محسوب می‌شوند، چقدر راحت در مساله ای که متخصص نیستند وارد نمی‌شوند و نظر نمی‌دهند و مراجعه کننده را به متخصصِ مربوطه ارجاع می‌دهند! دوم: قدرت، تسلط و تخصص حضرت آیت الله علامه حسن زاده آملی را در مباحث عرفانی می‌رساند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سایت‌استاد وحید واحدجوان، ۹۳/۱/۱۳. http://sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
دانشمند عرب ابن خلدون روند تاریخ را مصداق گفته پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم در حدیث (لو کان العلم فی الثریا تناوله رجال من ابناء فارس )، می‌داند «از شگفتی‌های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش‌های عقلی بجز در مواردی نادر غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان یافت شوند از حیث نژاد عرب اند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ استادان عجمی هستند. چنان‌که صاحب صناعت نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همهٔ آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می‌رفتند. آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره‌مند شوند؛ و همهٔ عالمان اصول فقه چنان‌که می‌دانی و هم کلیه علمای علم کلام همچنین بیشتر مفسران ایرانی (پارسی) بودند و بجز پارسیان (ایرانیان) کسی به حفظ تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (ص) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می‌آیند و آن را به دست می‌آورند». اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مؤلفان آن‌ها متمیز دند و کلیه این دانشها به منزله صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به پارسیان اختصاص یافت و تازیان آن‌ها را فرو گذاشتند و از ممارست در آن‌ها منصرف شدند. مانند همه صنایع در این دانشها همچنان در شهر متداول بود تا روزگاری که تمدن و عمران در فارس و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراءالنهر مستقر بود» مقدمه ابن خلدون، ترجمهی محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۵، جلد دوم. ۱۱۴۸–۱۱۵۲ sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
Banafsheh Moein Mehr, [May 6, 2020 at 10:42 PM] همه کتاب های الکترونیکی دانشگاه تهران رایگان شد. https://ketaabonline.com sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
💠 شاخصه‌های برادری با 🔸(انسان شایسته ستایش در نظر ) 🔹دنیا در نظرش 👈 بی‌ارزش و خوار 🔹نسبت به خودش 👈 بی‌تکلف و برخوردار از کرامت نفس 🔹در برابر دین 👈 متعهد و پایبند به اصول و احکام 🔹در برابر خدا 👈 خاشع و مطیع و شاکر 🔹در برابر همنوع 👈 مهربان، بخشنده، خیرخواه، فروتن، خاموش و بردبار 🔹در برابر جامعه 👈 مسئول و متعهد و پرکار و کم‌مصرف 🔹در برابر دشمن 👈 هوشیار و زیرک و محکم و انعطاف‌ناپذیر 🔹در امور شخصی 👈 خردمند و اهل مشورت و کتوم و صبور 🔹ارزشمند‌ترین چیز در نظر او 👈 عقل و دانش و فضایل اخلاقی 📋 برگرفته از کتاب : «اخلاق کريمانه در پرتو کلام امام حسن مجتبي عليه السلام» sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
احادیث برگزیده از : 🔅منِ اتَّكَلَ عَلى حُسنِ الاِختيارِ مِنَ اللّهِ لَهُ لَم يَتَمَنَّ أنَّهُ في غَيرِ الحالِ الَّتِي اخْتارَهَا اللّهُ؛ هر كه به حُسن اختيار خدا براى او اعتماد كند، آرزو نمى كند كه در حالتى جز آنچه خدا برايش اختيار كرده است، باشد. ▫️تحف العقول، ص ۱۶۹. 🔅لايَغُشُّ العاقِلُ مَنِ استَنصَحَهُ؛ خردمند به كسى كه از او نصيحت مى خواهد، خيانت نمى كند. ▫️تحف العقول، ص ۱۲۰. 🔅علَيكم بِالفِكرِ، فَإنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ؛ بر شما باد به تفكّر، كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد درِ حكمت است. ▫️إعلام الدين، ص ۲۹۷. 🔅لامُرُوَّةَ لِمَن لاهِمَّةَ لَهُ؛ بى همّت را مردانگى نباشد. ▫️بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۴۱۷. تَمامُ الصَّنِيَعةِ خَيرٌ مِن ابتِدائِها؛ تمام كردن احسان از آغاز كردن آن بهتر است . ▫️همان، ج ۷۸، ص ۱۱۱. 🔅ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم ؛ هيچ گروهى با هم مشورت نكردند ، مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند . ▫️ تحف العقول ، ص ۲۳۳ . sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
1_183377426.pdf
3.4M
کتاب تلخیص محاضرات فی الالهیات ( آیت الله سبحانی ) ✍تلخیص : علی ربانی گلپایگانی 📖موضوع : کلام 📄تعداد صفحات : ۵۳۱ sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه کسایی که زود ناامید میشن، از درس خوندن ، از تلاش کردن ، از اهدافتون هیچوقت کوتاه نیاین تلاش کنید خواهید رسید فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من (که پروردگارم) عمل هیچ کس از مرد و زن را بی‌مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید (و همه در نظر من یکسانید)، sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
هیچ دزدی، به هر میزان که مهارت داشته باشد نمی تواند دانش را بدزدد، پس دانش بهترین و امن ترین گنج برای بدست آوردن است. sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
استاد فیض آبادی: نکات جزء۱۶ سوره کهف ۱-آنچه را خداوند ا ز تو بگیرد، بهترش را به تو خواهد داد (۸۱) ۲- از تمام امکاناتی که خداوند به تو داده ، استفاده کن( ۸۴-۸۵) ۳- اگر می خواهی امور زندگی بر تو آسان شود، ایمان و عمل صالح انجام بده( ۸۸ ) ۴-زیانکارترین مردم نباش، کسانی که سعی شان در زندگی دنیا هدر رفته اما فکر می کنند کار نیک انجام می دهند( ۱۰۴) ۵- اگر امید به لقای پروردگار داری عمل شایسته انجام بده و کسی را در عبادت پروردگار شریک نکن (۱۱۰) سوره مریم ۶- سعی کن یکی از دغدغه های تو در زندگی، دغدغه حفظ دین باشد( ۵ ) ۷-هر کاری را قبول میکنی، با قدرت به دست بگیر (۱۲) ۸-فرزند خوب؛ مهربان، پاک، پرهیزگار، خوشرفتار نسبت به والدین میباشد و سرکش نمی باشد (۱۳ و ۱۴) ۹- رفتار و شخصیت پدر و مادر در تربیت بچه بسیار اثر دارد (۲۸) ۱۰- اگر میخواهی عمر با برکت داشته باشی بندگی خدا، عمل به قرآن ،عمل به رفتار اهل بیت علیهم السلام( ۳۱ ) ۱۱-اگر می خواهی به رحمت خدا برسی و فرزندان خوبی داشته باشی ,از بت‌ها و مشرکین کناره گیری کن (۴۹ ) ۱۲-نسل ناخلف، نسلی است که نماز را ضایع کند و دنبال شهوت رانی باشد (۵۹ ) ۱۳-در روز دو وعده غذا بخور ،صبح و بعد از ظهر (۶۲) ۱۴- اگر میخواهی تو را دوست داشته باشند و عاشق تو بشوند ایمان و عمل صالح انجام بده (۹۶) سوره طه ۱۵- معبود فقط خدای یگانه است پس او را عبادت کن و نماز را بپا دار تا همیشه به یاد خدا باشید( ۱۴) ۱۶- هر کاری می خواهی انجام بدهی خودت را و مقدمات آن را آماده کنی( ۲۵-۲۸) ۱۷-از روزی های پاکیزه خداوند بخور ولی طغیان نکن، نتیجه آن خشم الهی خواهد بود( ۸۱) ۱۸- اگر کسی دچار خشم الهی بشود سقوط خواهد کرد( ۸۱ ) ۱۹-اگر از یاد خدا اعراض کنی، روز قیامت بار گناهیت را بر دوش خواه کشید (۱۰۰) ۲۰-اگر از یاد خدا اعراض کنی، زندگی سختی خواهی داشت و روز قیامت نابینا محشور می شوی (۱۲۴ ) ۲۱- اگر در دنیا خدا را فراموش کنی ، در روز قیامت فراموش خواهی شد( ۱۲۶) ۲۲- به داشته ها و ثروت دنیا مداران توجه نکن، آنها برای آزمایش آنهاست و روزی پروردگار برای تو بهتر و پایدارتر است (۱۳۱ ) ۲۳-خانواده ات را به نماز امر کن و بر آن پایداری بنما( ۱۳۲) @feiz114 sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
یکی از ادله اثبات مهدی موعود موجود سوره مبارکه قدر است که ائمه هدی علیهم السلام ما را به محاجّه و مناظره با مخالفان، با ان فراخوانده اند امام باقر ع می فرماید: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ، خَاصِمُوا بِسُورَةِ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ‏» تَفْلُجُوا، فَوَ اللَّهِ، إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ- تَبَارَكَ وَ تَعَالى‏- عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ (كافي (ط - دار الحديث)، ج‏1، ص: 619) ای شیعیان با سوره انا انزلناه مناظره کنید تا پیروز شوید به خدا قسم که این سوره حجت خدا بر خلق بعد از پیامبر است. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در کتاب الحجه بابی با عنوان "ما جاء فی شان انا انزلناه" اورده اند که در ان روایات چگونگی استفاده از این سوره برای مقابله با مخالفین بیان شده است که خود بحث مفصل و تخصصی می طلبد فراجع ایها الطالب اما به صورت خلاصه چگونگی استدلال به این سوره به این صورت است، در روایتی از امام صادق ع نقل شده است: امیرالمومنین ع فراوان این ماجرا را نقل می کردند: عَدی ابن کعب و تَیم ابن مُره نزد پیامبر بودند در حالی که ان حضرت مشغول قرائتِ سوره قدر با خشوع و گریه بودند. ان دو سوال کردند چرا این سوره را با این حالت می خوانید؟ پیامبر : به خاطر انچه چشمم دیده و قلبم حفظ کرده و انچه بعد از من، قلب این مرد خواهد دید. ان دو سوال کردند شما چه دیدید و او چه خواهد دید؟ پیامبر بر روی خاک این ایه را نوشتند "تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر" بعد پیامبر پرسید ایا چیزی در این عالم هست که شامل "کل امر" در این ایه نشود؟ ان دو گفتند: خیر پیامبر سوال کردند: بر چه کسی "امر" در این ایه نازل می شود؟ گفتند: بر شما یا رسول الله پیامبر پرسیدند: ایا بعد از من شب قدر خواهد بود ؟ گفتند: بله پیامبر پرسیدند: ایا این "امر" در ایه بعد از من هم نازل می شود؟ گفتند: بله پیامبر پرسیدند: بعد از من بر چه کسی نازل خواهد شد؟ گفتند: نمی دانیم پیامبر سر مرا گرفتند و فرمودند: اگر نمی دانید بدانید که بر این مرد بعد از من نازل خواهد شد. شب قدر مورد اتفاق شیعه و سنی است ولی اهل سنت در جواب این سوال که این "کل امر" در این ایه در شب بر چه کسی نازل می شود پاسخی ندارند!! كافي (ط - دار الحديث)، ج‏1، ص: 619 عباس بخشی نژاد فروردین 1399 sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
سوال چرا نام امیرالمومنین در قرآن نیست؟ منظور از نام بردن چیه؟ معمولا اهل سنت ایراد میگیرن که اگر علی خلیفه الله است چرا اسمش در قرآن نیست؟ شما میتوانید بگویید خلفای ثلاثه خلیفه الله هستند یا نه اگر بگویند بله شما همین سوال رو ازشون بپرسید و اگر گفتن نه شما بگویید پس چگونه به خودشون حق دادند بر جان و مال و عرض مردم تسلط پیداکنند در حالیکه از طرف خدا ولایتی نداشتند این یک جواب نقضی اما جواب دوم نقضی شما به اهل سنت بگید اینکه نماز صبح ۲ رکعت است اینکه حمد و سوره باید در نماز خوانده شود اینکه نکاح میسار را شما اهل سنت قائلید و هزارن حکم دیگری که قائل هستید آیا به نظر شما حکم صحیح و به حقی هستند یا نه؟ اگر بگویند این احکام صحیح و به حق هستند می گوییم پس چرا در قران نیامده اند و اگر بگویند این احکام ناصحیح و ناحق هستند می گوییم پس چرا به آن ملتزم هستید اما پاسخ حلی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای امیرالمومنین اوصاف حسنه بیشماری را نقل کرده است مانند صدیق و فاروق سیف الله یدالله اما از آنجا که امیرالمومنین دشمنانی داشت تمام این اوصاف تحریف شده و نا اهلان به آن متصف شدند پیامبر همچنین احادیث فراوانی در مدح علی بیان داشت که در دوران امویه و بعدها در دوران بن العباس ، دشمنان اهل بیت بسیاری از احادیث را به نفع خود تحریف کردند لذا باتوجه به اینکه قرآن معجزه جاودان پیامبر برای آخرین دین خداست و باید از تمام تحریفات و تغییرات محفوظ بماند از این رو اسمی از امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام در آن برده نشده است اما آیات فراوانی مثل آیه تطهیر آیه ولایت و... شان نزولش درباره ایشان است. رجوع کنید به الغدیر علامه امینی sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
🕌 ۱۰۶۸ ساله شد 🕌دستور ساخت مسجد جمکران در ۱۷ ماه مبارک رمضان ۳۷۳ هجری از سوی امام زمان(عج) به حسن بن مثله ابلاغ شد و ایشان به او فرمودند: مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و در این جا دو رکعت نماز تحیّت مسجد و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند. sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: 🔶️ بخش اول مسجد مقدس جمکران نامی آشنا و باصفا برای كسانی است كه روز و شب، با ایمان و اخلاص و علاقه و مودّت و محبّت، امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) را می‌خوانند. برای آشنایی بیش‌تر شیفته‌گان امام زمان با این مكان به معرفی این مكان می‌پردازیمیكی از آن مساجدی كه به دستور امام زمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) ساخته شده است، مسجد مقدس جمکران می‌باشد كه دارای اهمیت و جایگاهی بزرگ در میان مردم و طبق اخبار نقل شده امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) از این مسجد و مكان و جایگاه مقدس آن پیش‌گویی كرده است. و شخص امام عصر (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) با بیان جایگاه والای معنوی این سرزمین، شیعیان را به حضور در آن جا و عزیز داشتن آن امر فرمودند. محمد بن محمد بن هاشم حسینی رضوی كتاب ارزشمندی در پیرامون فضیلت شهر در سال ۱۱۷۹ هـ تألیف كرده است و در این كتاب خبری از وجود مقدس علی (علیه‌السّلام) در رابطه با مسجد جمكران خطاب به فرزند یمانی آورده است كه ما خلاصه آن حدیث را در این جا می‌آوریم و شیخ صدوق در كتاب مونس الحزین از علی (علیه‌السّلام) نقل می‌كند كه فرمود: «ای پسر یمانی، در اوّل ظهور خروج نماید قائم آل‌محمد (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) از شهری كه آن را قم می‌گویند و مردم را دعوت كند به حق و همه خلایق از شرق و غرب به آن شهر قصد كنند و اسلام تازه گردد... كه كوه سفید به نزدیك دهی كهن در جنب مسجد است و قصری كهن كه قصر مجوس است و آن را جمکران خوانند كه از زیر یك مناره آن مسجد بیرون آید. پس طبق این حدیث علی (علیه‌السّلام) وجود چنین محلی را در قم و بنای مسجدی در آن را پیش‌بینی كرده است. مسجد مقدّس جمکران، روز هفدهم رمضان ۳۷۳ هجری به فرمان حضرت بقیة‌ الله (ارواحنا‌فداه)، در کنار روستای جمکران تاسیس شد، تاریخچه‌ی آن (به طوری که در این نوشتار به تفصیل آمده) به دست شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هجری) در کتاب مونس الحزین بیان گردیده و کیفیت نماز تحیّت و نماز استغاثه به حضرت بقیة الله (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در ضمن آن آمده است. آن چه مسلّم است، این است که این مسجد بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در بیداری، (نه در خواب) تاسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلی‌گاه حضرت صاحب الزمان (علیه‌السّلام) بوده است. علامه‌ی بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفّای ۱۳۲۰ هجری) در کتاب ارزشمند نجم الثاقب‌ (که به فرمان میرزای بزرگ، آن را تالیف کرد و میرزای شیرازی، ‌در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: برای تصحیح عقیده‌ی خود، ‌به این کتاب‌ مراجعه کنند تا از لمعانِ انوار هدایت‌اش، به سر منزل یقین و ایمان برسند.) تاریخچه‌ی تاسیس مسجد مقدس جمکران به شرح زیر آورده است. شیخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتابِ مونس الحزین فی معرفة الحقّ و الیقین (از تالیفات شیخ صدوق) بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است. ادامه دارد sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: 🔶️ بخش دوم  ملاقات حسن بن مثله با امام شیخ عفیف صالح حسن بن مُثله‌ی جمکرانی می‌گوید: شب سه‌شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۷۳ هجری، در سرایِ خود خفته بودم که جماعتی به درِ سرای من آمدند، نصفی از شب گذشته بود، مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمّد مهدی صاحب الزّمان (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)، را اجابت کن که ترا می‌خواند.» حسن بن مثله می‌گوید: «من، برخاستم و آماده شدم»، چون به درِ سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم، سلام کرد، جواب دادند و خوش‌آمد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران) است، آوردند.» چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالش‌های نیکو نهاده و جوانی سی‌ساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیرمردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان می‌خواند. بیش از شصت مرد که برخی جامه‌ی سفید و برخی جامه‌ی سبز بر تن داشتند، بر گرد او روی زمین نماز می‌خواندند.  گرفتن زمین از حسن بن مسلم آن پیرمرد که حضرت خضر (علیه‌السّلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام (عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت می‌کنی و ما خراب می‌کنیم، پنج سال زراعت کردی و امسال دیگر باره شروع کردی، ‌عمارت می‌کنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، ‌باید هر چه از این زمین منفعت برده‌ای، برگردانی تا رد این موضع مسجد بنا کنند.» به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمین‌های دیگربرگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کرده‌ای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشده‌ای! اگر از این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیه‌ای که گمان نمی‌بری بر تو فرو می‌ریزد.» حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمی‌پذیرند.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما، در اینجا، علامتی می‌گذاریم که گواه گفتار تو باشد، برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق در ناحیه‌ی اردهال که ملک ما است، ‌بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند. ← امر به نماز تحیت مسجد مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت نماز تحیّت مسجد، در هر رکعتی، یک بار سوره‌ی حمد و هفت بار سوره‌ی قل هو الله احد (بخوانند) و تسبیح رکوع و سجود را، هفت بار بگویند. ← امر به نماز امام زمان و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در (هنگام خواندن سوره‌ی) حمد چون به «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند، رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند، تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند، هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا اله الاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمه‌ی زهرا (علیها‌السّلام) را بگویند، آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آل‌اش (صلوات‌الله‌علیهم) بفرستند.» و این نقل، از لفظ مبارک امام (علیه‌السّلام) است که فرمود: «فَمَنْ صَلاّهُما، فَکَاَنَما صَلّی فِی الْبَیْتِ الْعَتیقِ؛ هر کس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه‌ی کعبه آن را خوانده است.» حسن بن مثله می‌گوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال می‌کنی، اینجا مسجد حضرت صاحب الزمان (علیه‌السّلام) است.» ادامه دارد... sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk
ارسال شده از سروش+: 🔶️ بخش سوم ← امر به قربانی در مسجد پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو! چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّه‌ی جعفر کاشانی (چوپان) بُزی است، باید آن بز را بخری، اگر مردم پول‌اش را دادند، با پول آنان خریداری کن، و گرنه پول‌اش را خودت پرداخت کن، فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن، آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد. آن بز، ابلق است، موهای بسیار دارد، هفت نشان سفید و سیاه، هر یک به‌اندازه‌ی یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است.» آنگاه به راه افتادم، یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن.» حسن بن مثله می‌گوید: «من، به خانه رفتم و همه‌ی شب را در‌ اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد، نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم. همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم، پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه‌السّلام) فرموده بود، این جا نهاده است و آن، ‌این که حدود مسجد، با میخ‌ها و زنجیز‌ها مشخّص شده است.» sapp.ir/valiasrkermani @valiasrk