๛ وارستگی ๛
🎧 زبان و عمل در افق انقلاب 🎙 حجتالاسلام نجات بخش ⏱ زمان: ۴۲ دقیقه 🗓 ۲۸ شهریور ۱۴۰۲ ▪️ نکته ۲۱
یادداشت مرتبط با جلسه زبان و عمل در افق انقلاب
💠 دیدنِ منظرهٔ جریان و تپیدنِ یک جویبار…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا به حال دیدهای کسی برود برای دیدنِ جویباری یا آبشاری… بعد نگاهش را قفل کند روی یک تکه از آب و همان برایش مهم شود و تا آخر همان را دنبال کند… و بعد بگوید آبشار را دیدم…؟!
کسی اگر این کار را کند نمیتوانیم بگوییم جویبار را ندیده! و اگر بیفتیم به اثباتِ اینکه این، دیدنِ جویبار نیست، ناکام خواهیم ماند و او هم آخرش نخواهد فهمید دیدن جویبار چیست… تنها میشود اشاراتی به او کرد و مدام گفت: «عزیزِ من! این تکه آبها را نبین! جویبار یا آبشار چیز دیگریست، ببین میتوانی فقط تکههای آب را نبینی و جریانی را ببینی و حیاتی را…»
آری، دیدن جویبار… و نظر انداختن به آب و نه دیدنِ یک تکه از آن، که دیدنِ جریان آن و حیاتِ آن!
شاید داستانِ زندگی هم همین باشد و خدا نیز همین…
ما مدام فکر میکنیم آبهای خاصی باید در بسترِ رودخانهٔ زندگیمان جریان یابند، تا حیات بگیریم… پس مدام به آبهایی که جریان مییابند دقت میکنیم، تا ببینیم آیا آن آبهای خاص جریان مییابند… یا بیش از این، مدام به تدبیر و فکر و چاره میافتیم که چگونه آن آبهای خاص را در زندگیمان جاری کنیم…
اما عجبا! این جویبار زیبایی که در برابرمان است را نمیبینیم و از پنجرهٔ آن آبها با جریان و حیاتش رویارو نمیشویم تا به شوق آییم و جگرمان تازه شود…
آری، رودخانهای در برابرمان است… که جاری است و شورمند است و حیات دارد و فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ﴿٦٩/بقره﴾ رنگش روشن است که بینندگان را شاد و مسرور میکند.
شبی با خودم دعوا داشتم و با قبض و تنگنایی روبهرو بودم… با رفیقی صحبت کردیم و من مدام دلیل میآوردم که چرا چیزهایی باید باشد که نیست! تنها گفت: «نه! دنبال یک چیز متعیّنی هستی!» و رفت… آری ما دنبالِ چیزهای متعیّنی هستیم و همین نمیگذارد آبهای جدیدی که جویبارِ زندگی میآورد را ببینیم و از بس حواسمان پرتِ ساختنِ یک فیلم متعیّن از زندگیمان است، نمیبینیم هستی چه نمایشی را دارد برایمان اجرا میکند…
سخنها مثل جویبارند… (و در پرانتز بگذار بگویم شاید زندگی چیزی جز شنیدن و رویارویی با سخنها نیست…) و گاهی سخنها میخواهند به فهمیدن برسند و سر و تهِ ماجرا را هم بیاورند و تکلیف کار را روشن کنند… این نوشتهها درست است که مفتخرانه و پیروزمندانه نتیجهها را ردیف میکنند و ما را از نفهمیدن و جهل میرهانند و به فهم میرسانند… اما به محضِ رسیدن و فهمشدن، جریانِ این جویبار را قطع میکنند… و ما خوشحالیم که دیگر فهمیدیم باید چه کنیم و تکلیفمان معلوم شد، اما دیگر کجا میخواهیم برویم وقتی جریان و حیاتِ جویبارِ زندگیمان قطع شده…
اما سخنانی هم هست که چیزی در دستانِ ما باقی نمیگذارند و ماحَصَلی ندارند… بلکه ما را به جریانی ابدی از این جویبار دعوت میکنند… دعوت میکنند به نظر انداختن و انتظار نسبت به سرآغازِ آن جویبار تا مدام استمرار یابد… و راستش را بخواهی برای چه کسی آن آبها مهم است…؟ هیچ کس… جریان است که مهم است…
رو به عدم داشته باش، چیزها را از عدم بگیر و ببین، و سپس رهایشان کن تا به عدم بروند… مثل منظرهٔ یک جویبار…
و البته هر کاری کنی چیزها میروند، آری آن تصویر و کالبدِ مردهشان را رها کن تا بعدی را بگیری… که فرمود فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧/انشراح﴾
تا وقتی رو به عدم داری و خودت هم گویی عدمی و نمیخواهی چیزی باشی و همه چیز را رها میکنی تا برود، وجودْ در تو جریان دارد و جریان و حیاتش را میچشی…
چه قدر رودخانهها و جویبارها زیبایند که آبها را نگه نمیدارند و جریانشان میدهند… و چه قدر سدها و آبگیرها و باتلاقها بیروح و مردهاند که آبها را میگیرند و محبوسشان میکنند… باتلاقها میخواهند چیزی باشند و رودخانهها هیچ نیستند… آنگاه که رودخانهایم هیچ چیز نیستیم اما وجود در ما جریان مییابد و آنگاه که باتلاق میشویم چیزی میشویم اما میگندیم…
هی! خودم! نکند میخواهی سر و تهِ حرف را هم بیاوری و قضیه را جمعبندی کنی؟! بگذار جاری بماند… «نه هنوز» یعنی همین… آخرِ این سخنان به سیاهچال بینهایتی میرسد که رودخانهای از آن به سوی ما جاریست… که تمام نمیشود و تا آخر باز است و ما چشمانتظار و مهماننواز… و خوشا همین چشمانتظاری…
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 چرکنویس
🔸 تجدد یک عقیده یا رأی و نظر و مخصوصاً یک کالا نیست که اشخاص و گروهها با آن مخالفت یا موافقت کنند و آن را بپسندند یا از مصرفش منصرف شوند،
🔹 بلکه صورت یک نظم پریشان شدهای است که آمده و در خانه ما اقامت کرده و ادارهی خانه را به دست گرفته است.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
▪️ www.varastegi.ir
📗 بلای بیتاریخی و جهان بیآینده
✍🏻 دکتر داوری اردکانی
🔖 صفحه ۵۷
🔸 سید احمد فردید: آنها که از فلسفه خبر ندارند بیش از دیگران گرفتار فلسفهاند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
▪️ www.varastegi.ir
๛ وارستگی ๛
👇🏻
نسبت کفر و مشیت الهی.mp3
28.97M
🎧 نسبت کفر و مشیت الهی
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
⏱ زمان: ۵۸ دقیقه
🗓 ۱۴ مرداد ۱۴۰۲
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📜 عالَمِ «آنچه باید کرد» و عالَمِ «آنچه میتوان کرد»
▪️یادداشتی درباره ناارادگی، وارستگی و غیب
▪️نسبت ما با خدا ذیل قواعد تکنیک به کجا میرسد؟
▪️جایگاه دعا در نسبت با مشیت الهی
▪️خدای انتزاعی یا انضمامی؟
(مرتبط با جلسه نسبت کفر و مشیت الهی)👇🏻
๛ وارستگی ๛
📜 عالَمِ «آنچه باید کرد» و عالَمِ «آنچه میتوان کرد» ▪️یادداشتی درباره ناارادگی، وارستگی و غ
📜 عالَمِ «آنچه باید کرد» و عالَمِ «آنچه میتوان کرد»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(دردم نهفته بِه ز طبیبان مدّعی / باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند)
ما مدام مینشینیم روی یک صندلی، دستمان را به چانهٔمان میگیریم و نظر میافکنیم در زندگی… و میخواهیم مسئلهٔ زندگی را حل کنیم و ببینیم چه کار «باید» کرد…
یکبار میخواهیم کلّ زندگی به اطلاقش را حل کنیم… و یکبار هم میخواهیم سرِ کلافِ سردرگمِ زندگی خودمان را بیابیم و ببینیم مشکل آنچه بدبختی مینامیمش از کجاست و از کجا «باید» حل شود…
میخواهیم مشکل را شناسایی کنیم، بعد علّتیابی کنیم، بعد راهکارهایی را بجوییم و بعد از مبادرت به آن راهکارها آن مشکل را حل کنیم… یا میخواهیم ببینیم زندگی چیست، و شاید حتی بخواهیم بفهمیم چرا باید زندگی کنیم و بعد چگونگی و نحوهٔ زندگی را مشخص کنیم و قدم در آن بگذاریم و با انجام آنها زندگی کرده باشیم…
اینها رهآوردِ سودای تسلّط بر زندگی و نگاهی مفهومی و متافیزیکی به آن است… اینها پیآمدِ نگاهی بیخداست -نه خدای ذهنی، که خدای پدیداری-…
همینجاست که به مشکل میخوریم… به یک طرح و قالبی از «بایدها» میرسیم که میگوییم «برای حلشدنِ مشکلات الّا و بالله باید این بایدها انجام شود»… اما میبینیم آن بایدها با زندگیِ واقعی نمیسازد و ما نمیدانیم و نمیتوانیم… پس ناامید میشویم… و خودمان را در بنبست مییابیم…
اما قضیه این است که این قدر روابط منطقی بین امور در عالَم نیست… یعنی گاهی از ناکجا و بدون منطق و «مِن حیث لایحتسب» چیزی برون میآید و مشکلی را حل میکند… و از دیگر سو فرض کنیم کلّ امور با هم روابط منطقی دارند؛ مگر ما چه قدر همان روابطِ امور را درست میفهمیم و مشکلات و راهِ حلها را درست مییابیم…؟ شناخت ما از این اوضاع پر از خطاست و چه بسیار که راهکارها را غلط میشناسیم و حتّی گاهی چاه را به جای راه و بنزین را به جای آب تشخیص میدهیم…
همان که مولوی گفت؛ در ببست و دشمن اندر خانه بود / حیلهٔ فرعون زین افسانه بود…
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر
بس گریزند از بلا سوی بلا
بس جهند از مار سوی اژدها
حیله کرد انسان و حیلهش دام بود
آنک جان پنداشت خونآشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلهٔ فرعون زین افسانه بود
صد هزاران طفل کشت آن کینهکش
وانک او میجست اندر خانهاش
دیدهٔ ما چون بسی علت دروست
رو فنا کن دید خود در دید دوست
دید ما را دید او نعم العوض
یابی اندر دید او کل غرض
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود
در عنا افتاد و در کور و کبود
جانهای خلق پیش از دست و پا
میپریدند از وفا اندر صفا
چون به امر «اهبطوا» بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عیال حضرتیم و شیرخواه
گفت الخلق عیال للإلٰه
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کو ز رحمت نان دهد
پس عالَمی هست که در آن «آنچه باید کرد» مهم است! و در نتیجه «یافتن و تشخیصِ آنچه باید کرد» نیز در آن مهم میشود! و البته دیگر خدایی انضمامی و پدیداری در این بین جایی ندارد… در اینجا دیگر تنها مشاوران و دانشها یاری میدهند در تشخیص آنچه باید کرد و قدرتها و توانشها یاوری میکنند در مبادرت به آنچه باید کرد… در اینجا حتی اگر به کتاب خدا هم مراجعهای شود، تنها به مثابهٔ منبعی از دانش برای تشخیص کارِ درست و آنچه باید کرد است و ما را مهیای یافتن انضمامی خدا نمیکند و با این نحوه نسبتگرفتن، کلام خدا نیز برای ما چیزی جز حجابی بر خدا نمیشود…
در عالَمِ «آنچه باید کرد»، انسان تنهاست و خدایی را نمیتواند انضمامی در کنار خودش بیابد، چراکه خود عهدهدار «تشخیص» و «عمل و اثرگذاری» شده و چه بسا میبیند از عهدهٔ این کار برنمیآید… پس در این بین تنها یک خدای ذهنی خواهد داشت که آن خدا باید آنگونه که آن شخص میخواسته قضیه را برای او، هم روشن میکرده و هم او را در انجامش موفق میداشته… و آن هنگام که میبیند آن خدای ذهنی این کارها را نکرده و نمیکند، خدا را به عنوان یکی از مقصّرهای قضیه میبیند و عمیقاً از او در ذهنش شِکوه و گله میکند… آری، در عالَمِ «آنچه باید کرد»، تو هم عهدهداری و هم تنها، پس وقتی نتوانی از عهدهٔ آنچه باید بکنی بربیایی، به قبض و تنگنایی از جنسِ یک بنبست دچار میشوی!
اما عالَمِ «آنچه میتوان کرد»، عالَمی خدایی است…
در عالَمِ «آنچه میتوان کرد»، انسان عجزی را در خودش یافته و از سودای تشخیص روابط منطقی امور و تشخیص راهِ چارهٔ هر چیز خارج شده، و میفهمد گاهی همهٔ علل و عوامل یک چیز مهیاست اما آنچه باید رخ دهد، رخ نمیدهد و گاهی به ظاهر مهیا نیست و رخ میدهد…
ادامه دارد...
๛ وارستگی ๛
📜 عالَمِ «آنچه باید کرد» و عالَمِ «آنچه میتوان کرد» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
… I بخش ۲ از ۳ I
در این عالَم گویا انسان میفهمد که چندان سرِ رشتهٔ امور نه به دستِ او و نه به دستِ دیگران نیست… میبیند هر قدر هم فکر کند، علّتها و سرچشمهها را چندان نمیتواند تشخیص دهد و حتی اگر هم تشخیص دهد، نمیتواند آنها را تدارک کند…
اینجاست که نهتنها به التماس و دست به دامنیِ این و آن و مشاوران و مدعیانِ راهکارها نمیافتد تا راهکاری جلوی پایش بگذارند، بلکه اگر خودِ آنها نیز پیش آیند چندان امیدی به آنها نمیبندد و منتظر است تا از جای دیگری دوایش کنند…
اینجا چه قدر این بیت خواجه درخشنده میشود:
دردم نهفته بِهْ ز طبیبانِ مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بِه که کار خود به عنایت رها کنند
(چه قدر قشنگ گفته لعنتی!)
میدانید؛ تعارف که نداریم همهٔ ما به قول خودمان بدبختیهایی داریم و مشکلاتی، اما مدام فکر میکنیم که هر کدام از آنها یک راه چارهای دارند که هنوز نیافتیمش و مدام در صددِ گشتن به دنبالِ آنهاییم… پس به التماس و دستبهدامنیِ هزار کس و ناکس میافتیم که مگر چارهٔ یکیشان کارهای شود و اثری بگذارد… و از همین پندار که راهکارِ گمشدهای هست که نیافتیم و نمییابیمش جهنمی برایمان درست میشود…
اما گویا یک سری راهِ چاره خاص و متعیّن که گم شدهاند و رابطهای منطقی بین آنها و مشکلات وجود دارد، در کار نیست… گویی راهِ چاره همین یأس از راهِ چارههای منطقیست… و آنگاه چه میمانَد برای ما جز رو کردنِ به غیب؟ که: باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند…
اما نکند فکر کنی این یأس از راهکارها و این رو کردنِ به غیب یک گزینه است که همیشه روی میز است و به راحتی میتوانی آن را انتخاب کنی و به خود بگویی «خب پس دیگر به این راهکارها امید ندارم و به غیب امید دارم!»، نه! اگر اینگونه بود که دیگر خودِ این، یک راهکارِ متعیّن میبود که الآن درحالِ بررسیاش بودیم… نه… این یأس و این رو کردنِ به غیب، یک پندار نیست که هر لحظه قابلِ ساختن باشد، بلکه یک موقعیت وجودی است… این موقعیت نیز از غیب برایمان پیش میآید…
نمیدانم چه میگویم… اما «آنچه میتوان کرد» دلم را بُرده… دلم را بُرده و این همه سخن گفتم تا به همین «آنچه میتوان کرد» برسم… پس بگذار با شیرینترین و سروسادهترین نمونه و پدیدهای که کامم مدام از یادکردنش شیرین میشود شروع کنم؛ «نذر»!
میدانی «نذر کردن» دیگر «کاری که باید کرد و رابطهای منطقی با مشکل دارد» نیست، دقیقاً و فقط «آنچه میتوان کرد» است! بیهیچ ادّعای رابطهٔ منطقی با مشکلاتمان… و تنها با انتظار و چشمِ امیدی لرزان به سوی غیب… و چه قدر شیرین است و حضور خدا و صدای قدمهایش در آن حس میشود…
آری، داستانِ نذر، داستانِ مادری است که بچهاش رفته یک جای دور و احتمالاً خطرناک، و دلِ این مادر تاب نمیآورد که این همه خطر او را احاطه کرده باشد! او مدّتی خود را دلداری میدهد که چیزی نمیشود اما پس از مدتی دلشوره رهایش نمیکند و میفهمد که نه پسرش، نه پولش، نه دیگر آدمها، نه «مراقبِ خودت باش»گفتنها و نه هیچ عاملِ دیگری نمیتواند از پسرش مراقبت کند! به این «فکر» نمیکند، بلکه این را «مییابد»! هر کاری که باید بکند تا پسرش محفوظ بماند را مرور میکند و میبیند که نه! فایده ندارد و پسرش آماج خطرهاست… عجب… در این نقطه… رو به غیب میکند… و از او انتظار میکشد… و میبیند که تضمینی هم نمیتواند از این غیب بگیرد… و تنها میتواند از آن دلبری کند… به دستهایش نگاه میاندازد و کاری بیربط را که آن را «میتواند بکند» مییابد و همان را نذر میکند… تا مگر دلی از غیب ببرد… و مگر یک آش پختن چه ارتباط منطقیای با حفظ فرزندش دارد و چه تضمینی در این بین وجود دارد…؟ هیچ… و خدا با همین «هیچ»، پدیدار میشود…
پس میدانی؛ من دلم میخواهد برای آش نذری پختنِ آن پیرزن جایگاه والاتری قائل باشم و به آن امیدوارتر باشم و آن را رسانندهتر بدانم تا هزار ادّعای کَرکنندهٔ راهکار موفقیت از جانب هزار دکتر و حجتالاسلام با صد مدرک دکترا و رزومهای به درازای دیوار چین!
ادامه دارد...
๛ وارستگی ๛
… I بخش ۲ از ۳ I در این عالَم گویا انسان میفهمد که چندان سرِ رشتهٔ امور نه به دستِ او و نه به دس
… I بخش ۳ از ۳ I
بگذار اکنون نظری به آیات ۹۷ تا ۱۰۰ سورهٔ نساء بیندازیم؛ فرشتگان به آنها که به خود ظلم کردهاند میگویند: در چه حالی بودید؟ میگویند: ما در زمین ضعیف و ضعیفشمردهشده بودیم!
میدانید؛ احوال این آدمها مثل احوال همان عالَمِ «آنچه باید کرد» است؛ هر دو خودشان را در بنبستی احساس میکنند. گویی اینان مدام به خودشان میگویند: فلان چیزها «باید» بشود که البته ما طبق شرایطِ حاکم نسبت به آنها ضعیفیم و خلاصه وضعیت بنبست است و نمیشود!
فرشتگان میگویند: مگر زمین خدا گسترده نبود؟! که هجرت کنید؟!
این سخنِ فرشتگان چه قدر بوی «آنچه میتوان کرد» میدهد، با عطری از توکّل و امید به گشایشی از سوی خدا و نه از سوی کارهای ما… و چه قدر انتظار و چشم به سوی عدم نگه داشتن در دلِ هجرت نهفته است!
سپس میفرماید: هر کس در راه خدا هجرت کند، در زمین اقامتگاه و سرپناههای بسیار و سعه و گشایشی خواهد یافت!
إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا ﴿٩٧﴾
إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا ﴿٩٨﴾
فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿٩٩﴾
وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً ۚ وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿١٠٠﴾
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
۲۷و۳۰و۳۱/۶/۱۴۰۲
✍🏻 چرکنویس
๛ وارستگی ๛
voice 1.mp3
4.57M
👆🏻درباره جمله بالا از دکتر داوری
و صوت گفتگوی پائین با استاد فاطمی👇🏻
#ادمین_کانال
๛ وارستگی ๛
👆🏻درباره جمله بالا از دکتر داوری و صوت گفتگوی پائین با استاد فاطمی👇🏻 #ادمین_کانال
درست_و_نادرست.mp3
50.3M
🎧 #درست_و_نادرست
(گفتگویی درباره نکتهای از دکتر داوری در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران)
🎙سید رسول فاطمی
🔹 @sr_fatemy
#زبان
🔸 در غرب وقتی عالم جدید و ولایت تکنیک پدید آمد، دین امری وجدانی شد و اکنون، اگر دین احیا شود و عالم دینی پدید آید، علم و تکنیک از میان نمیرود، اما دیگر قائمهی عالم نیست.
🔹 پس ما نیاز به جمع و تلفیق نداریم. توجیه موافقت علم و دین و اصرار در تخالف میان آندو یا کوشش برای تطبیق یکی با دیگری، هیچ مشکلی را حل نمیکند، بلکه اینها همه سرگرمی فکری است.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📗 نامه فرهنگ، بهار ۱۳۷۳
✍🏻 دکتر داوری اردکانی
🔖 صفحه ۷۹
🔸 شهید آوینی متوجه بسیاری از ابعاد نیستانگاری شد و متوجه بود همه این نوع حضورها باید در تاریخی که ما را فرا گرفته انجام گیرد.
🔹 پس در یک کلمه باید پس از درک نیستانگاری راهی در راستای سکناگزیدن در «وجود» را در جلوههای مختلف آن جستجو کرد
🔸 و معلوم است که امر سادهای نیست ولی باید آن را به عنوان مشکل عمده این دوران، درک کرد وگرنه متفکرانه زندگی نکردهایم.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
استاد طاهرزاده
ویس مرتبط:
eitaa.com/varastegi_ir/565
๛ وارستگی ๛
ویس شماره ۲ مرتبط با نکته بالا از استاد طاهرزاده 🔻 @varastegi_ir #ادمین_کانال
💠 اشارات ویس شماره ۲ 👇🏻
▪️ما رغبتی به شناخت نیستانگاری نداریم...
▪️نیستانگاری امری است ساری در وجود و زندگی ما...
▪️نسبت ایدئولوژیک با تذکر نیچه...
▪️نیهیلیسم: تبدیل حقائق به ارزشها و بیارزش شدن ارزشها...
▪️نسبت توسعه نیافتگی با نیستانگاری...
▪️نیستانگاری هرگز به کلی نقاب از چهره بر نمیدارد...
▪️نیچه: خدا مرده است... بیابان بالیدن گرفته است...
▪️خدا در نظر نیچه مساوق با عالم غیب است...
▪️اراده به قدرت و سنت عرفان...
▪️فهم غربزدگی ما از عرفان، سلوک و اخلاق...
▪️سراب سیر و سلوک با غفلت از وضع عالم...
▪️"ارزشهای معنوی" بیمعناتر از دایره شش ضلعی...
▪️سودای تجدید و حفظ ارزشهای معنوی برخواسته از اراده به قدرت است...
▪️تجدید عهد قدسی بدون داعیه صورت میگیرد...
▪️راه بهشت از جهنم میگذرد («وَ انْ مِنْكُمْ الا وارِدُها كانَ عَلى رَبكَ حَتْماً مَقْضِياً ثُم نُنَجى الذينَ اتقَوا وَ نَذَرُ الظالِمينَ فيها جِثِياً» و همه شما وارد جهنم مىشويد، اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت، سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهایى مىبخشيم و ستمگران را كه به زانو در آمدهاند در آن رها مىسازيم)
▪️راه توحید آخرالزمانی از سکرات نیهیلیسم میگذرد...
▪️نیستانگاری وضع عالم ماست...
▪️رسیدن به ورای تجدد از درون تجدد صورت میگیرد...
▪️اشاره به تذکر استاد نجات بخش:
(جلسه نیهیلیسم، ما و قرآن)
https://eitaa.com/varastegi_ir/331
پن:
صوت جدید جلسه سلوک در زمانه نیهیلیسم:
https://eitaa.com/varastegi_ir/574
May 11
๛ وارستگی ๛
ویس شماره ۲ مرتبط با نکته بالا از استاد طاهرزاده 🔻 @varastegi_ir #ادمین_کانال
🔸 یکی از صورتهای پلشت نیست انگاری، ملزم دانستن مردمان به داشتن روحیه و رأی و نظر خاص است.
🔹 در مورد نیست انگاری با احتیاط باید سخن گفت زیرا تاریخ جدید، تاریخ نیست انگاری است.
🔸 دین در حقیقتش نیست انگار نیست ولی نمیدانم سیاست در این زمان چگونه میتواند نیست انگار نباشد، زیرا برای سیاست دشوار است که از سودای اراده به قدرت جدا شود.
🔹 و بدتر اینکه در زمان ما سیاست بیشتر دچار نیستانگاری منفعل شده است، به این نیستانگاری باید اندیشید...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📗 بر نامه فیلسوف
✍🏻 دکتر داوری اردکانی
🔖 صفحه ۷۳۶
🔸 اینکه به هر دری میزنیم تا آرامشی پیدا کنیم؛ خودش منشأ بیقراری و بیآرامشی ما میشود.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 استاد طاهرزاده
๛ وارستگی ๛
ویس شماره ۲ مرتبط با نکته بالا از استاد طاهرزاده 🔻 @varastegi_ir #ادمین_کانال
سلوک در زمانه نیهیلیسم.mp3
28.88M
🎧 سلوک در زمانه نیهیلیسم
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
➕ صوت مرتبط با این جلسه:
eitaa.com/varastegi_ir/565
⏱ زمان: ۴۶ دقیقه
🗓 ۱۱ مهر ۱۴۰۲
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
شرح نکته ۲۲ کتاب "در انتظار زبانی در وصف انقلاب اسلامی"
๛ وارستگی ๛
🎧 سلوک در زمانه نیهیلیسم 🎙 حجتالاسلام نجات بخش ➕ صوت مرتبط با این جلسه: eitaa.com/varastegi_i
💠 اين است سلوک حقيقی در اين تاريخ
🔸 نکته ۲۲: گفتم و باز میگویم: انقلاب اسلامی محل آشکارشدن و گشودگي حقيقت اين دوران است، رخدادی است که ما بدان تعلق داريم، نه آنکه آن رخداد به ما تعلق داشته باشد، تا بخواهيم به عنوان ابزار از آن استفاده کنيم که در آن صورت، از کارکردِ اصلياش خارج ميشود و از حقيقت خود فرو ميافتد.
🔹 ولي اگر مجال دهيم تا به وسيلهي حقيقتي که در بستر انقلاب اسلامي ظهور کرده است، فراخوانده شويم، مظهر ارادهي الهي در اين عالم خواهيم شد و يگانگي بين خود و حقيقت را در خود احساس مينماييم و اين مرگِ نيهيليسم است.
🔸 کافي است با آزادشدن از کثرات و از خودخواهي و خودبيني و خودرأيي، اجازه دهيم نداي بيصداي انقلاب اسلامي به گوش جان ما برسد، در آن صورت متوجهفراخواني آن خواهيم شد.
🔹 و اين است سلوک حقيقي در اين تاريخ، وقتي خود را در معرض نفحهي حقيقتِ دوران خود قرار دهيم و صدای هستی خود را بشنویم تا دیدنی شروع شود که در آن دیدن، تعیّن حضور انوار الهی را در اخلاص مردانی همچون شهید محسن حججی و حاج قاسم به تماشا بنشینیم.
🔸 این دیدن، تفکری را به ما عطا میکند که افضل از هفتاد سال عبادت است. تفکرِ احساس حضور حق و اُنس با او در همهجا و همه وقت.
🔺 @varastegi_ir
๛ وارستگی ๛
🎧 سلوک در زمانه نیهیلیسم 🎙 حجتالاسلام نجات بخش ➕ صوت مرتبط با این جلسه: eitaa.com/varastegi_i
ادمین: دوستانی که ویس شماره ۲ را گوش دادند، حتما این جلسه را هم گوش بدهند.