کون و مکان در حلقه ولایت است؛
و ولایت حلقهی مهری است در انگشتان فاطمه(س)
شهادت فاطمهالزهرا، ام ابیها(س) تسلیت باد.🖤🖤
https://eitaa.com/vazhband
سندرم ننوشتن!
این هفته با تمام سختیها دارد تمام میشود. هرچه رشته بودم با تعطیلات مدارس پنبه شد و من ماندم و تودهای از کارهای نکرده.
اوایل هفته مثل تمام سالهایی که گذشت به غر زدن طی شد که چرا تعطیلی؟ چرا انداختن مسئولیت درسی بچهها روی دوش مادر؟ چرا مدیریت فشل که هیچ راهکاری برای آلودگی تهران ندارد جز تعطیل کردن مدارس ابتدایی؟
ولی از آنجا که تا به حال زورم به هیچ مدیر مسئولی نرسیده، اینبار هم هیچ کس صدایم را نشنید و ناچار به تحمل شدم.
ولی مشکل عمیقتر از این حرفها است. گرفتار سندرم عجیبی شدم که امروز با این چند جمله بعد از مدتها آن را شکستم ولی تا درمان کامل راه زیادی دارم. برای اینکه بنویسم هر روز بیشتر از قبل سوژه به ذهنم میآمد و بدتر اینکه قبل از یافتن فرصت برای نوشتن، ۲۴ ساعت روز تمام میشد و من نمینوشتم.
حتی قبل از اینکه گرفتار تعطیلات ناخواسته شوم، مثلا فکرم بیش از پیش درگیر حوادث سوریه بود. هربار از منظری و نگاهی. ولی فقط جملات را در ذهنم ردیف میکردم. زمان نگارش هیچ وقت نمی رسید. جا میماندم. حوادث دوران هم که آنقدر سریع شده، تا بخواهی فکر کنی و بفهمی چه شده، رویداد تازهای رخ میدهد.
یا اینکه چند بریده کتاب بی نظیر را کنار میگذاشتم تا چند کلمه دربارهشان بنویسم ولی باز هم نمیشد! فضای شخصی ام انباشتی شد از آنچه میخواستم بنویسم و نمیشد.
اتفاقات شخصی و عمومی این روزها جان میداد برای نوشتن، جمله بندی را مرتب میکردم که از کجا شروع و به کجا برسم اما باز هم نمی نوشتم.
به این آش درهم و برهم، یافتن سوژه داستان کوتاه را هم اضافه کنید که رهایم نمیکرد و تا شروع نمیکردم دست از سرم بر نمیداشت.
این سندرم ننوشتن، گرفتاری عجیبی است. حس همان کار نکردهای را دارد که تا انجامش ندهی روی گُردهات می نشیند و صاحب شانه را در معذوریت و ناراحتی قرار میدهد. شاید فراغ بالی که برای نوشتن میخواستم هیچ گاه فراهم نمیشد و باید قبول میکردم نحوه و عادات نوشتنم را تغییر دهم.
فشار این کلافگی آنقدر بود که دیشب، حدود ۴ صبح بیدار شدم تا هرچه انباشت ذهنی دارم در سکوت شبانه خانه بیرون بریزم و نفس بکشم که مانعِ اوج داستانم سبز شد. لب تاپی که عمری در خدمت به صاحبش جانفشانی کرده دیگر روشن نشد! حدود سه ساعت طول کشید تا ویندوز خستهاش را راه بیاندازد.
امشب هم دوباره بیدار شدم تا بنویسم و باز همان آش و همان کاسه. حالا موانع ذهنی درونم به عالم بیرون نشت کرده و همه چیز دست در دست هم داده تا فعلا سبک نشوم و کلمات بیقرار همچنان در ذهنم رژه روند تا روی صفحهای سفید آرام بگیرند.
خلاصه که امیدوارم خدا لطفی کند و از سندرم ننوشتن حاد رهایی یابم!
https://eitaa.com/vazhband
سه برادر، بی شباهت با پدر؟
نزدیکی با نویسندهها در مسیر تعامل با کتابهای آنها رخ میدهد. وقتی بیش از ۱۰۰۰ صفحه پای صحبتهای یک نابغه داستاننویس روس می نشینیم و با عمق افکارش آشنا میشویم، یعنی دوستی و نزدیکی.
برادران کارامازوف آخرین حلقه از سیر مطالعاتی پیشنهادی این نویسنده روس است. در چند سال آخر زندگی آن را نوشته است و آنچه می خوانید چکیدهای از تجربیات سالیان عمرش در حوزه باورها و اعتقاداتش است.
در اوایل آشنایی با قلم داستایفسکی، معمولا اول شگفت زده میشوید. آدمهای کتابهای فئودور به نظرتان دیوانه میآیند.
ولی صبر و تسلیم نشدن راهگشاست و کتاب دوم رو بهتر میفهمید. جهان بینی و اعتقادات و باورهای مهم او را کشف می کنید و دغدغه های او را متوجه میشوید.
به تدریج جزئی نگری او در شخصیت پردازی به چشم می آید و همراهش میشوید.
من بعد از چند مواجهه با فئودور، سراغ کتاب برادران کارامازوف رفتم.
دقت نظر او به انسان و دنیای او، مذهب و عشق و ایمان مثل کتابهای قبلی بود. اما پختهتر و به زبانی شیوا و بلیغ.
داستایفسکی نویسندهای است که با خواندن یک کتاب نمیشود دربارهاش حرف زد. ضروری است که برای ارائه نظر درباره کارهایش حداقل پنج اثر از او خواندهشود.تسلط او به لایههای عمیق انسانی و انگیزه زندگی و رفتارهای او نقطه قوت مهم آثارش است.
خدا و دین نیز از منظر مسحیت ارتدوکس خیلی خوب در برادران کارامازوف تشریح میشود.
مثلا موضوعاتی که در ابله گره کور بود که در ابهام رها میشد، در برادران کارامازوف شفاف بررسی میشد. پرنسس میشکین به قطعیت نسبی در اعمالش رسیده است.
و یا راسکولنیکوف در جنایت و مکافات و مالیخولیای او ، تبدیل به باور آلیوشا به خداوند و ایمان؛ تردید محض ایوان و تحول شخصیتی دیمیتری بعد از دادگاه شده بود.
پیرنگ داستان دقیق است، حوادث فرعی و افراد حاشیهای داستان روابطی پیچیده و حرفه ای دارند.پایان داستان نیز به نسبت سایر آثار او بیشتر به دل مخاطب می نشیند.
پایان تسخیر شدگان و ابله به گونه ای بود که خواننده در شگفت میماند ولی هیجان پایان برادران کارامازوف کمتر بود ولی به باور نزدیکتر.
او به قدری با حوصله و جزئی یک مساله انسانی را موشکافی میکند که مخاطب به شناختی نسبی از هویت انسان روس قرن نوزدهم می رسد.
داستایفسکی بی شک یک متفکر ، روانشناس و فیلسوف بزرگ است.
توانایی او سبب میشود که عجیبترین آدمها باور پذیر میشوند.بدون عجله به سراغ وجوه مختلف انسان می رود او را در بوته آزمایش میگذارد، محکش می زند و از او فردی تازه میسازد. به همین دلیل آثار او ارزشمند است زیرا شخصیتهای رمان او یک پوسته ظاهری با چند ویژگی محدود و مورد نیاز داستان نیستند، کاملا
واقعیاند. انسانهایی کامل که در همه ابعاد درونی و بیرونی و عقلی و احساسی برای آنها طرحی دارد که در جهان داستان پیاده میکند.
نقطه ضعف آثار کلاسیک برای مخاطب پر گویی و زیاده گویی و تکرار است. البته نشان هنرمندی نویسنده است که برای جا انداختن دو ویژگی یا عقیده، یک فصل می نویسد که برای شناخت اعتقادات عرفانی و صوفیگری در مسیحیت جذاب است ولی نه به اندازه چهل صفحه!
دقیقا در بخش های دفاع دادستان و وکیل، صحبتهای ائدلوژیکی ایوان و آلیوشا، صحبتهای راکیتین در مورد سالک و حرفهای سالک زوسیما این پرگویی مطرح است که از حوصله مخاطب خارج است.
در مجموع کتاب برادران کارامازوف برایم از پنج امتیاز نمره کامل پنج دارد. اما این تک کتاب را به خوانندگان توصیه نمی کنم. بهتر است به سراغ خواندن سیر مطالعاتی آثار او بروند.
https://eitaa.com/vazhband
چینیها در خیلی ابداعات و اکتشافات پیشتاز هستند.
این بخش کوتاهی که در عکس آمده بخوانید و ببینید در قرن هشتم چه قوانینی در عرصه مستمری و بازنشستگی داشتند. جالب است.
یک مسئله دیگر که سیطره زبان فارسی را در آسیا نشان میدهد و در همین فصل خواندم درباره آوازخوانی مطربان به سه زبان چینی، عربی و فارسی بود.
حتی امیرزاده چینی آهنگ فارسی را بیشتر دوست می داشت و آنقدر آن را زمزمه کرده بود که ابن بطوطه آن را فرا گرفت.
تا دل به محنت دادهام
در بحر فکر افتادهام
چون در نماز استادهام
گویی به محراب اندری
#سفرنامه_ابن_بطوطه
#جلد_دوم
#فصل_چین
https://eitaa.com/vazhband
67.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید این فایل را دیده باشید.
ولی ارزش دوبار، سه بار و چند بار دیده شدن را دارد.
اصلا باید ماهی یک بار این مطالب برایمان تکرار شود تا بدانیم کجا ایستادهایم و چه میکنیم.
چند خط پایانی متن حسرتی است سنگین که مدتهاست بر دلمان نشسته. آرزوی نابودی اسرائیل. اما حیف که تا به حال جلوی دشمنان کوچک نایستادیم!
https://eitaa.com/vazhband