eitaa logo
واژبند
156 دنبال‌کننده
383 عکس
21 ویدیو
2 فایل
@Babaee1983.راضیه بابایی هستم واژبند یک ترکیب فارسی است. کلمات را در یک بند کنار هم نشاندم و واژبند متولد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای فلسطین آتش به جان‌مان زده است. یک ‌سال شده که نسل‌کشی فلسطينيان توسط سفاک زمانه هفته به هفته تازه می‌شود. هربار خبری می‌شنوم، لب می‌گزم. گر می‌گیرم. دست به دامن خدا می‌شم. از خودم بدم می‌آید که هیچ کاری از من نمی‌آید. که دیگر اشکمم به محض دیدن و شنیدن سرازیر نمی‌شود. وحشت می‌کنم از عادی شدن حادثه، از تکرار پشت تکرار که دیگر تلنگری برای روحم نیست. بدم می‌آید که اندازه‌ی مادرِ فلسطینیِ فرزند از دست داده، ضجه نمی‌زنم؛ چرا مثل آنها با تمام وجود الله را فریاد نمی‌کنم؟ من بودم و این احوالات دگرگون. چند وقت پیش که بیمارستانی را وقت نماز صبح بمباران کردند، بغض راه گلویم را بست. عصبانیت اما جلوتر از اشک بود و صورتم خیس نشد. از مردم کرانه باختری در عجب بودم .آیا شهروندیِ حکومتِ خودگردانِ فلسطین اینقدر ارزش دارد که برای زندگی در سایه آن، قیام عمومی نمی کنند، سربازان اسرائیلی را آتش نمی‌زنند؟ مبارزه نمی‌کنند؟ امروز اما اوج این مصیب، بغضم را ترکاند.دیگر حوصله همان تحلیل یک خطی را هم نداشتم. دنبال مقصر بودن چه فایده دارد. تمام دنیا، نه فقط فلسطینی ها در وحشیگری اسراییل درنده تقصیر دارند. حجم درد و ضربه‌ای که از این جنایت به قلبم وارد شد ، اشک را سرازیر کرد. خبر این بود: دو گل، دو فرشته، دو نسیم فرح‌بخش زندگی که هنوز در هبوط‌ زمینی‌شان چشم باز نکرده بودند، پر کشیدند و به آسمان برگشتند! آن هم زمانی که پدر تازه می خواست وجود زمینی‌شان را ثبت‌کند! تازه برایشان نام انتخاب کرده بود.می‌خواستند شناسنامه‌دار شوند. داغی که به دل این مرد نشست، من را با کیلومترها فاصله از اتفاق، سوزاند. طاقت نیاورم روی پا بایستم، نشستم و گریستم. نمی‌دانم احوال پدری که ۹ ماه چشم انتظار این شکوفه‌های بهشتی بوده، چگونه است. نفس کشیدن یادش نرفته است؟ چطور روزهای باقی مانده عمر را می گذراند؟ https://eitaa.com/vazhband
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر، مرد، کوه، بزرگ... در نماز بر پیکر همسر و دو نوزاد @vazhband
لمس مرگ در جبهه غرب خبری نیست یک اثر در ژانر ضد جنگ است. کاملا و تمام قد در برابر جنگ ایستاده است و کلیت آن را زیر سوال می برد. هیچ تبصره و استثنایی هم منظور نمی‌کند. نگارنده در زمان جنگ اول جهانی در روزگاری که جوانی ۱۸، ۱۹ ساله بود کلاس درس و مدرسه را ترک می‌کند و همراه با جمعی از دوستانش راهی جبهه‌های نبرد می‌شود. نبرد زیر سایه‌ی نظامی که بخش حیوانی،مادی و پست بشر را پرورش می‌دهد و از وجوه انسانی سرباز عبور می‌کند. نویسنده از ابتدای کتاب روی مباحث فلسفی جنگ و تجارب عینی خود از میدان نبرد دست می‌گذارد و طرح سوال می‌کند. چیستی و چگونگی نبردها و احساس یک سرباز را به وضوح بیان کرده و زشتی‌ها و تلخی‌های عریان جنگ را نمایش می‌دهد. در بعضی بخش‌ها زیاد از حد سخنرانی کرده و از دیدگاه خود سخن می‌گوید و در بقیه کتاب‌ به کنشها و رویدادها می‌پردازد. او این فرم را تا جایی پیش می‌برد که مخاطب همچون نویسنده به زشتی جنگ اعتراف کرده و کل جنگ را پدیده ای ناشی از خودخواهی بشر می‌داند. خصوصا پایان کتاب و حالی که راوی داستان از خود به تماشا می‌گذارد جایی برای ترديد باقی نمی‌گذارد که ردپای جنگ، ایجاد نسلی سوخته در جامعه است. نسلی که تجارب سنگین مواجهه با مرگ را از سر گذرانده و دیگر شهروند عادی نخواهد شد. گرفتار بحران‌های فلسفی، پوچی و حس نا‌امیدی نسبت به زندگی است و خود را از کسب ثروت و قدرت در جامعه جامانده می‌یابد. ریمارک پس از جنگ به نوعی تعالی روحی رسیده و به هنر روی می‌آورد. او به چشم خود دیده که فرهنگ و هنر در برابر توحش و جنگ طلبی انسان نابود شده است و سعی می‌کند به واسطه آن در برابر خودخواهی بشر بایستد. ریمارک در بخشی از کتاب می‌گوید وزرا و فرماندهان کشورهای متخاصم باید اختلافات را بین خودشان حل کنند. چه لزومی دارد آدم‌هایی که ذی نفع نیستند با هم بجنگند. این سخن به این معنی است که نگارنده هیچ اعتقادی به جنگ ندارد و حتی ملیت و نژاد خود را هم برتر نمی داند. فقط احساسات جوانی و ترس از قضاوت دیگران و ضعیف شمرده شدن توسط دوستانش او را به میدان نبرد کشیده است. وگرنه مباحث مذهبی و یا جهان بینی الهی هیچ نقشی در این جنگ مادی ندارد. هیچ وجه والایی از سربازان(جز رفاقت بین آنها ) مشاهده نمی شود. شهوت، خشم، گرسنگی و سایر نیازهای مادی تنها مغوله‌های هستند که در طول کتاب به رسمیت شناخته می‌شود. به قدری وجود خداوند در میان سربازان کمرنگ است که راوی داستان در برابر دعای خواهران راهبه، یک قوطی شیشه‌ای حواله‌شان می‌کند. این کتاب به علت پرداخت جزئی و دقیق به جنگ و احساسات انسان ارزشمند است و به مخاطب بزرگسال توصیه می‌گردد. https://eitaa.com/vazhband
حاجی بابا چند باری اسم این رمان را شنیده‌ام. برای دست یافتن به حال و هوای خاص دوره قجر توصیه می‌شود. شاید اینکه فهمیدم حاجی‌بابا که بود، انگیزه‌ای شود تا زودتر سراغ کتابش بروم. البته به شرط یافتن آن. شنیده‌ها می‌گوید مدتهاست تجدید چاپ نمی‌شود. https://eitaa.com/vazhband
🎭 فراخوان شماره 9 مجله فصل رویش نوجوانی، بازیگردان خود 🎭 سلام به همه نوجوانان خلاق و پرانرژی! 🌟 به شماره ۹ رسیدیم و این بار با موضوعی جذاب‌تر از همیشه در کنار شما هستیم. آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که زندگی خودتان را روی صحنه ببینید؟ حالا فرصتش رسیده! این بار در فصلنامه رویش، به دنیای نمایش و بازیگردانی قدم می‌گذاریم و منتظر خاطرات و داستان‌های شما هستیم. نوجوانی، پر از ماجراجویی و تخیل است. دورانی که دوست داری همه چیز را تجربه کنی و خودت بازیگردان صحنه زندگی‌ات باشی. چه خاطره‌ای از خواندن نمایشنامه یا دیدن تئاتر داری؟ شاید در مدرسه نمایشی بازی کرده‌ای یا حتی کارگردان بوده‌ای! حالا وقتش رسیده که تجربه‌هایت را با ما به اشتراک بگذاری. ✍️ از شما می‌خواهیم: تجربه‌ها، خاطرات و داستان‌های خود را در قالب نوشته، خاطره، داستان یا هر شکل محتوایی دیگرهمچون صوتی یا تصویری که دوست داری برای ما بفرست. نوشته‌های شما در فصلنامه رویش و سایت faromag.com منتشر خواهد شد. مهلت ارسال: تا ۱۵ شهریور ماه نحوه ارسال: - از طریق آی‌دی تلگرام:@faromag - ایمیل: info@faromag.com - واتس‌اپ : ۰۹۱۰۲۳۰۴۰۴۷ @vazhband
تاریخ اندیشه در ایران به همان اندازه که ذوق دارم این دو جلد را معرفی کنم، همان‌قدر نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم! اول بسم‌الله پیش پیش جواب این سوالات را بدهم ؛ این کتاب تاریخ است؟بله و نه یک کتاب فلسفی است؟بله و نه دانشمندان و متفکرین را معرفی می‌کند؟ بله و نه... در اصل این کتابها چیدمانی از اتفاقات تاریخی هستند که نویسنده با نگاهی خاص گردآوری کرده است. نکاتی که در مدرسه نخواندیم و همیشه به عنوان بخش غیر مهم تاریخ از آن عبور کردیم. در صورتی که هویت ایرانی ما به واسطه آن معلوم می‌شود و متوجه می‌شویم جامعه ایرانی در مسیر تفکر چه محدودیت‌هایی داشته و چطور عمل کرده است. در جلد پنجم این مجموعه شما می‌فهمید: میزان تعصب دینی غزنویان و سلجوقیان چه قدر بود؟ درگیری‌های مذاهب مختلف مسلمان در ایران چه قدر بود؟ در آن زمان زور کدام مذهب به بقیه چربید و چه کرد؟ اصلا سلجوقیان چه قدر مسلمانی سرشان می‌شد؟ ابن سینا چرا دلش از دربار پادشاهان خون بود؟ امام محمد غزالی که گوش ما با اسمش آشناست شخصیت مثبتی بوده یا خیر؟ خانقاه کجاست؟ خیام چه‌طور آدمی بوده؟ زبان فارسی چه سرگذشتی داشته است؟ و... سوالات جالب دیگر که با زبان روان و دلچسب از تاریخ ایران می گوید. در جلد هشتم نیز جزییات بی نظیری از تاریخ دوره قاجار را می خوانیم: علمای دین شیعه و درباریان چه روابطی داشتند؟ عباس میرزا که بود و چرا به اسم اولین اصلاح‌طلب ایران شناخته می‌شود؟ ماجرای ترجمه در ایران و سفر به فرنگ از کی رسم شد و به کجا کشید؟ شاهان هنرمند قاجار برای ایران چه کردند؟ امیرکبیر واقعا آدم خوبی بوده یا نه؟ نظریه ولایت فقیه را چه کسی تعریف کرد؟ رمان معروف حاج بابا را که نوشت؟ کدام شازده قجری آثار الکساندر دوما را به فارسی برگرداند؟ و... در هردو کتاب وجوه فرهنگی و اجتماعی و فلسفی از بخش سیاسی تاریخ پر رنگ تر است. ما تاریخ را با شرح حاکمان و جنگ‌ها می‌شناسیم و در این کتاب بر موارد تازه‌ای از گذشته ایران تاکید شده است. این مجموعه از آن دست آثاری است که باید در کتابخانه مدارس باشد. معلم‌ها باید از بریده‌های جالب آن سرکلاس استفاده‌ و خواندش را به بچه‌ها توصیه کنند. امیدوارم بقیه جلدها هم تجدید چاپ شوند. علاوه بر مخاطب نوجوان توصیه به بزرگسالان اهل تاریخ است. https://eitaa.com/vazhband
بهانه‌ای برای التماس دعا مواقعی بی دلیل یک خواسته مدام در ذهن تکرار می‌شود . مثل همین حالا که همه مشتاق زیارت اباعبدالله و امیر المؤمنین هستند و من در جاده‌ای دورتر ، در حال و هوای مکه و مدینه سیر می‌کنم! البته زیاد هم بی دلیل نیست. کتاب دورت بگردم بهانه شده است. احتمالا به شرط بقای عمر، سال آینده زمان حج تمتع، دلم می‌رود سمت حرم امام رضا جان یا بین الحرمین! به حساب دنیایی، دو دوتا می‌کنم و می بینم تا حاج خانم شدنم راه بسیار است. همین حالم را می‌گیرد. دست به دامن خیال می‌شوم و خاطرات عمره‌دانشجویی را مرور می‌کنم. از دیشب سفت سرم را بسته‌ام، ترکیب باد کولر و اشک حلقه زده در چشم، یک سر درد میگرنی سخت است! نمی دانم این نوشته را کسی که مسافر کربلا و نجف باشد، می‌خواند؟ اگر به دستتان رسید و وقت مبارک را برای خواندن این چند خط گذاشتید، برای بنده حقیر دعا کنید، دوست دارم در جوانی که از توان جسمم کاسته نشده است، راهی خانه خدا شوم و چشم و دلم به زیارت معصومین بزرگوار و رسول اکرم روشن شود. انشالله قسمت همگی‌. پیشاپیش از مرحمت شما ممنونم https://eitaa.com/vazhband
قاب کوچک بعضی از تصاویر آنقدر حرف برای زدن دارند که نمی‌شود از کنارشان گذشت. احساسات از گوشه و کنارش بیرون می‌زند. باید روی آن مکث کرد تا تمام جزئیات را اسکن کرد و به خاطر سپرد.خصوصا این تصویر که برای من بازنمایی ایران و هویت فرهنگی و اجتماعی ماست. با آن به یک ظهر گرم تابستانی رفتم که عطر پونه در فضای خنک سرداب یک خانه قدیمی، احاطه‌ام کرده بود. رطوبت و خنکای فضا را روی پوستم لمس کردم. ترشی دوغ محلی را که با عطر گل سرخ و پونه مخلوط شده بود، چشیدم و صدای خرد شدن تکه‌های گردو زیر دندان را شنیدم. آب دهان را پایین می‌دهم. رنگ‌های این تصویر چشم نوازند، سرخی تربچه‌ نقلی ها، کنار سبزی جاندار ریحان و پونه و ترکیب صورتی و بنفش گل سرخ روی کاشی‌های کوچک فیروزه‌ای،.... غنچه های ریز و کوچک مرا به قمصر می‌برد. لابه‌لای بوته‌های گل محمدی قبل از طلوع آفتاب می‌چرخم و عطر آن گلها مستم می‌کند. آبی‌فیروزه‌ای قوس‌های هلالی سر در مساجد را یادم می‌آورد جایی که معماری بنا و رنگ کاشیها با نوشته‌‌ی آیات قرآن روح را سبک می‌کند و بالا می برد. رنگ خاکی سفال و قهوه‌ای_کرم پوست گردوها خودِ زندگی است و تمام این جهان رنگی در زمینه پاک و سفید دوغ،نوشیدنی مخصوص ما ایرانی‌ها نشسته است.می‌بردم بازار تهران و در زمینه همهمه مردم، دوغ غلیظ بعد از کباب را می‌نوشم. این تصویر هنوز دارد از ایران می گوید؛ صدای کوبیدن مهر چاپ بته جغه‌ها روی سفره قلمکار را در دل خودش دارد در بازار اصفهان. اصوات مختلفی که آنجا به یادم می‌آید، یک میراث فرهنگی تمام قد است. نقش درخت سروِ بلند قامتِ آزاده‌ی ما را می‌زنند که سالهاست در برابر طوفانها آورده است. لاکی زمینه سینی چوبی یادم نرفته‌ است. رطوبت شمال و صدای ترق ترق سوختن هیزم را در کلبه‌ی جنگی به گوشم می‌‌رساند و زیبایی درختهای هیرکانی با چند میلیون سال عمر. لاکی زیر انداز، گرما بخش، محل زندگی‌ماست. صمیمیت و گرما‌ی جنوب را یادآور است یا نشانه‌ای است از فرشهایی که رویشان قدم کشیدیم. جایی که هویت ایرانی مکلف‌مان می‌کرد و می‌کند کفش بکنیم و قدم روی ترنج های نرم آن بگذاریم و نفسی از سر راحت بکشیم که "اینجا خانه است و محل امن و آرامش" اگر روزی در غربت باشم دیدن این عکس دلتنگی‌ام را تسکین می‌دهد. این عکس برایم تمام ایران است در قابی کوچک که می‌شود هر جای دنیا برد... https://eitaa.com/vazhband