🔰 #به_یاد_شهید_چمران
که گفت من امامم را تنها نمیگذارم
🌷 اون روزها گذشت و چمران هم
تونست ضد انقلاب رو از کردستان بیرون کنه.
🌷 مهندس بازرگان هم از کار برکنار شد و استعفا داد. چمران اون موقع معاون نخست وزیر بود. همه ی اعضای دولت موقت استعفا دادن که یه جورایی امام تنها بمونه و دولت از هم بپاشه.
🌷 اما چمران به بچه های تحت نظرش که داشتن وسایلشونو جمع میکردن تا برن گفت:
🌷بافلسطینیان نیز شب و روز کار دارم. و به علت شرایط و محل خود، درمیان آنها زندگی میکنم.
🌷 با رهبران بزرگ مقاومت و کادرهای پایین و جنگندگان عادی مقاومت تماس دائم دارم. با وجود این مشغله ها اما من میمونم و امامم را تنها نمیگذارم...
#دانشمند_عارف🔻
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#اللهم_صل_علي_محمدو_آل_محمدو_عجل_فرجهم
🔻همسر شهيد عباس كريمي ميگويد:
تواضع و فروتني عباس باور نكردني بود. هميشه عادت داشت، وقتي من وارد اتاق مي شدم، بلند ميشد و به قامت ميايستاد.
يك روز وقتي وارد شدم روي زانوانش ايستاد. ترسيدم، گفتم: عباس چيزي شده، پاهايت چطورند؟ خنديد و گفت: «نه شما بد عادت شده ايد؟ من هميشه جلوي تو بلند ميشوم. امروز خسته ام. به زانو ايستادم».
#شهید_عباس_کریمی🌷
#سیـــــره_شهیـــــد
◽️شهید به مسئله حقالناس بسیار حساس بود بهطوری که هرگاه کسی حق یک نفر را غصب میکرد بسیار ناراحت میشد، همیشه به پدر و مادر احترام میگذاشت، تواضع و حسن خلق داشت. بارها میگفت وقتی در منزل قرآن میخوانی آرام نخوان سعی کن با صدای بلند بخوانی چرا که فرزندت میشنود و در روح، آینده و خوب بودن او تأثیر میگذارد، درست است که بچه مشغول بازی میشود ولی همینکه صدای قرآن در خانه بلند باشد و به گوش او میرسد تأثیرگذار و سرنوشتساز است همین خصوصیات خوب برادرم سبب شهادتش شد.
راوی 👈 برادر شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_قــدرت_عبدیــــان🌹
📖 #خاطرات_شهدا
💔 #شش_ماه_بود_پسرم_را_ندیده_بودیم
یڪ هفتہ قبل از شهادتش باهاش تماس گرفتم و گفتم : 6 ماه است ڪه رفتہ ی ، دل همہ برات تنگ شده ؛ چند روزی بیا و دوباره برگرد .
گفت : « بابا وهابیها و تڪفیریها میخواهند حرم بیبی زینب را خراب ڪنند . اینجا هم دست ڪمی از زمین ڪربلا نداره .»
« اگر در زمین ڪربلا خیمہ های بیبی زینب را آتش زدند ، اینجا میخواند حرمش را خراب ڪنند .»
تو بگو من چیڪار ڪنم ؟
جوابی نداشتم ڪه بدم !
گفتم : « بمون و پس از یڪ هفتہ شهید شد .»
🌹 #شهید_علی_عسگری
🕊 #سالروز_ولادتشان_و_شهادتشان
🔻ولادت : ۱۳۶۲/۱۱/۱۰ ، شهرڪرد
🔺شهادت : ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ ، سوریہ
🔸این روحانی #خوزستانی که تنها 27 سال از عمرش میگذشت، "داوطبانه" به جبهه دفاع از حرم رفته بود و میگفت:
🔹اگر قرار باشد بالای منبر مردم را به #جهاد فرابخوانم، شایسته است پیش از همه آنها خودم قدم در میدان نبرد بگذارم.
🔸«شاهدان عینی میگویند: مصطفی پس از #شهادت چشمانش را باز میکند و به همرزمانش لبخند میزند »
🔹شهید خلیلی متولد 1367/6/18 بود و همانند دیگر شهدای #دهه_شصتی مدافع حرم، ثابت کرد که در شجاعت و ایثار چیزی از جوانان دوران دفاع مقدس کم ندارد
#شهید_مصطفی_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#خاطرات_شهدا
💠سیدمجتبی علمدار واسطه ازدواج
🔰يك شب 🌙خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچهاي به سمت من ميآمد و يك جواني 👥همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندي زد 😊و به من گفت امام حسين(علیه السلام) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاريتان ميآيد. نذرتان را ادا كنيد.
🔰 وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم❌. غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود:
🔰جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان ميآيد. مادرم در خواب گفته بود نميشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نميدهند.‼️ شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان ميكنيم.👌 خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد،
پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد💯 و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.
✍راوی؛هــمسر شـهید
#شــهید_عبدالمــهدی_کاظمے 🌷
📎سالروز_ولادتــــ
🖋 #سیره_شهدا
🌷یکی از دوستانش تعریف می کرد علی رغم اینکه فرمانده ما بود اما در عین رعایت مسایل شرعی و اخلاقی بسیار شوخ طبع بود و دائم لبخند بر لب داشت
🌷دوستان و بچه ها که از طوایف مختلف بوده به او می گفتن یادت باشد اینقدر که تو سر به سر ما میگذری ما هم جبران خواهیم کرد و بعد از شهادتت هیچ کاری برایت نمی کنیم و او باز هم با لبخندی همیشگیش جواب می دادا مطمئن باشید به طریقی از بین شما خواهم رفت که یکی به یکی شما عزادارم خواهید شد
🌷روز تشییع و لحظه تدفین پیکر خونین سردار شهید حاج احمد مجدی ما اعضای خانواده فقط نظارگر خیل عظیم دوستانش بودیم که با اشگهای چشمانشان مشغول دفن و وداع با او بودن.
#شهید_احمد_مجدی 🌷
#مسئول_عملیات_لشکر_7ولیعصر
✍ #خاطره_شهدا
🌸یک بار حاج حسین بادپا رو به من گفت
#حاج_قاسم از غیب خبر داره!
گفتم یعنی چی؟
🌸گفت: آخه من یه خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکردم اما...
🌸پرسیدم چه خوابی؟ حاج حسین گفت چندی قبل خواب #شهید_کاظمی را که پیغام #شهید_یوسف_الهی را برایم
آورد و گفت تو شهید نمی شوی دیدم.
🌸در خواب به شهید کاظمی گفتم یه دعا کن من هم بیام پیش شما و خدا مرا به شما برسونه ولی شهید کاظمی دعا نکرد،
گفتم من دعا میکنم آمین بگو و بعد گفتم خدایا منو به شهدا
برسون باز هم شهید کاظمی آمین نگفت و فقط شهید کاظمی به صورتم نگاه کرد
و خندید.
🌸حاج قاسم از کجا فهمیده که بهم گفت اگر آن کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند
شهید می شوی...
🌸حاج حسین درست کمتر از یک ماه قبل از شهادتش به مزار شهید کاظمی می رود و آنجا با
پدر و مادر این شهید دیدار می کند.حاج حسین آنجا از مادر شهید کاظمی میخواهد برای عاقبت بخیر شدنش دعا
کند و مادر شهید کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان می گیرد
از خدا عاقبت بخیری حاج حسین را می خواهد و دعا می کند.
🌸و اینگونه اثر می کند دعای شهید کاظمی از زبان مادرش و حاج حسین یکماه بعد در سوریه شهید می شود.
#شهید_حسین_بادپا
#شهید_قاسم_سلیمانی
🔴 بعد از اینکه وارد سپاه شد ،
چند ماهی طول کشید تا حقوقش واریز شود.
اولین حقوقی که گرفت پولش رو داد به یه نقاش حرفه ای تا تصاویر شهدای روستای کریم کلا را بکشه ؛
بعد از اینکه تابلوها آماده شد آنها رو با هم بردیم ،و به پایگاه بسیج کریم کلا تحویل دادیم ؛
برام خیلی جالب بود با اینکه مدتی حقوق نگرفته بود و پول نداشت ،
حالا که پولی به دستش رسید
برای شهــدا خرج كرد ...
🔹به روایت دوست شهید
🌷شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع
👆پیش بینی شهید عباس کردانی در مورد زمان و مکان شهادتش🌸🍃
#شهید_عباس_کردانی
#سالروز_شهادت
🔸مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد خیلی دمغ و ناراحت بودیم کمرمان شکسته بود. عصر #عاشورا بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم.
🔹با #عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر #روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما.
🔸تکتک نیرو های #سیدابراهیم را بوسید. جملهاش به بچه های عرب زبان این بود أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ. به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! #منم چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم🌷
📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهدای_مدافع_حرم