eitaa logo
『وِتْرَ الْمَوْتوٓر‌』
640 دنبال‌کننده
938 عکس
322 ویدیو
8 فایل
وترالموتور تڪ و تنہا ماندھ..... . . . 🌟یوسف اگر عزیزِ مصر بود شما عزیز دلِ مایی ''أباصالح'' ⁦ ( ◜‿◝ )♡⁩ 🌿یـا مھـدے(عج) ツ 👀کپی به شرطِ بوسیدن دست مادرتون💝
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣ و بدانکه بدن امریست فانی و بی‌بقا که بعد از مردن ازهم ریخته‌می‌شود و اجزای آن‌ازیکدیگرمفترق‌می‌گرددوخراب‌می‌شود تا باز وقتی که به امر پروردگارتعالی‌شأنه اجزای آن مجتمع شود و به جهت ثواب و عِقاب¹ زنده کرده شود. اما نفس امریست باقی که اصلاً و مطلقاً از برای او فنائی نیست و بعداز مفارقت² او از این بدن و خرابی تن،ازبرای‌اوخرابی و فنائی نخواهد بود. *عقاب←جزای اعمال بد،‌ عذاب **مفارقت← جدایی •| @vetr_13 |•
7⃣ از آنچه مذکورشد، دانسته ‌شد که از برای انسان دوجنبه است: یکی جنبهٔ روحانیت و دیگری جنبهٔ جسمانیت که‌مشابهت دارد به جهت آن باحیوانات از بَهائم¹و سباع². و به واسطهٔ آن جزء جسمانی چند روزی در این عالَمِ حسی زیست می‌نماید و به واسطهٔ آن جزء روحانی مسافرت به عالَم اعلا می‌کند و مصاحب می‌کند با ساکنان عالم قدس؛ ‌ به شرطی که درمدت اقامت در دنیا، میل به آن عالَم نموده‌و همه روزه درترقی‌باشدتاجانب‌جزروحانی‌برجسمانی غالب شود و چون چنین شود، می‌رسد به جایی که با وجود آنکه در این دنیا هست، هرلحظه از‌مبادی‌فیاضه³،کسب فیوضات می‌کند و دل‌او به نورالهی روشن می‌شود و هر چه علاقهٔ او از جسم و جسمانیات کمتر می‌گردد، روشنی‌دل‌وصفای‌خاطرش زیاد می‌شود و تمامی پرده‌های ظلمانی طبیعت‌ از دیدهٔ‌بصیرتش‌ برداشته‌می‌شود و در آن‌وقت ازدل‌اوجمیع اندوه‌هاو ألَم‌ها بیرون می‌رود و می‌رسد به سُرور⁴ ابدی و راحتِ سرمدی⁵... *بهائم←ج بهیمة به معنای چها‌پا **سباع←درندگان، حیوانات وحشی ***مبادیِ‌فیض←سرچشمه‌های‌لطف‌ ****سرور←شادی ***** سرمدی←جاودانی، ابدی
『وِتْرَ الْمَوْتوٓر‌』
اینم از فایل کامل کتاب که قولش رو داده بودم.🙂 به نظرم اگه از روی خود کتاب به توصیهٔ مرحوم آیت‌الله بهجت روزانه نصف صفحه بخونید، بهتره.✨ (مطلب امروز اسلاید شمارهٔ ۶۸ پی‌دی‌اف میشه.) 📗💚
8⃣ چونکه‌دانستی که آدمی را روحی‌وبدنی است که هرکسی مرکب است از این‌‌دو، بدانکه هر یک از این دو جزء را اَلَمی و لذتی و راحتی‌ومرضی است وآلامِ¹ بدن عبارت است از امراض و بیماری‌‌ها که جسم را نحیف می‌کند و او را از درک لذّات جسمانیه باز ‌می‌دارد و علم طب موضوع² است از برای این امراض. و آلام و بیماری‌های روح عبارت است از اخلاق ذمیمه³ وصفات‌رذیله⁴ که موجب هلاکت و بدبختی‌روح است وباز‌می‌دارد او را از درک لذات روحانیه و رسیدن به سعادات ابدیه. و صحت و راحتِ روح عبارت‌است ازاتّصاف‌اوبه اوصاف‌قدسیه و مَلَکاتی که موجب قُرب حضرت باری⁵ و باعث نجات و رستگاری‌است وتفصیل این امراض‌ومعالجات درعلم اخلاق‌است. *آلام← ج اَلَم، دردها **موضوع←چیزی که‌وضع‌وقراردادشده ***ذمیمه← ناپسند ****رذیله← زشت و قبیح *حضرت‌باری← اللّٰه تعالی
9⃣ زنهار¹ ای برادر جان،تا حدیثِ بیماری را سهل نگیری و معالجهٔ آن را بازیچه نشماری و مفاسد اخلاق رذیله را اندک ندانی و صحت روح را به صحت بدن قیاس‌نکنی وچگونه عاقل چنین قیاس کند و حال آنکه مقصود از صحت بدن ازبرای‌کسانی‌که‌ روح‌را‌فراموش‌کرده‌اند نیست مگر زندگانی پنج‌روزهٔ دنیا... و اما اخلاق‌ذمیمه که‌ بیماری‌روح است، باز‌می‌دارد آدمی را از رسیدن به لذت سعادت ابد و هر‌یک از آن‌ها پرده‌ایست ظلمانی که مانع از اشراقاتِ انوارِ الهیه و عایقِ فیوضاتِ نفحاتِ رحمانیه است و مسامحه² در معالجهٔ آن‌ها آدمی را به هلاکت دائمه و شقاوت ابدیه می‌رساند. *زنهارتافلان‌نکنی←مراقبباش‌چنین‌نکنی **مسامحه← پشت گوش انداختن پ.ن: جملهٔ یکی مونده به آخر رو خودم هم نفهمیدم. ببخشید دیگه...😅
0⃣1⃣ و صحت روح و اتصاف¹ آن به محاسن اخلاق باعث زندگانی ابدی و حیات حقیقی است. و بعد از آنکه ساحت نفس انسانی از اخلاق ناپسند، پاک و به صفات ارجمند، به ترتیب مقرر آراسته گردد، مستعد قبول فیض‌های غیرمتناهیهٔ رب‌الارباب² می‌شود. و صور³ جمیع موجودات در آیینهٔ دلش ظاهر می‌شود و در این هنگام موجودی می‌شود تام‌الوجود⁴، ابدی الحیات، سرمدی‌البقاء، قامتش سزاوار خلعت⁵ الهیه و تارکش⁶ لایق تاج سلطنت و ریاست معنویه گردد. و می‌رسد به بهجت‌⁷ها و لذاتی که متواترند و هیچ دیده مانند آن ندیده و به خاطر آفریده‌ای نگذشته است⁸...😍 ۱. اتصال، پیوستگی ۲.منظور «الله» است. ۳.جمع صورت ۴.این ترکیب و دو ترکیب بعدش به معنای زندگانی جاویدان و غیرفانیست. ۵.جامهٔ بزرگان، در اینجا به معنای تشبیهی به کار رفته است. ۶.تارک به معنای فرق سر است. ۷.سرور و شادی ۸.منظور این است که به ذهن احدالناسی خطور نکرده است!
1⃣1⃣ و به حکم عنایت ازلیه درهای‌رحمت‌های غیرمتناهیهٔ الهیه برروی هرکسی‌ گشاده و بخل و ضنت¹، از برای احدی نشده و لیکن رسیدن به آن‌ها موقوف است به اینکه دل صیقل داده‌شود و از کدورت عالَم‌طبیعت پاک‌شودوزنگ‌ اخلاق‌ذمیمه از آن زدوده گردد؛ پس حرمان² از انوار فیوضات الهیه و دوری از اسرار ربوبیه نه از بُخل مبدأِ فیاض است -تعالی‌شأنه عن ذٰلک³-؛ بلکه‌ازپرده‌های‌ظلمانیهٔ‌ذمایمِ صفات⁴ و عوایق جسمانیه‌است که بدن آدمی را احاطه نموده‌است. ۱.بخل شدید ۲.بی‌بهره‌بودن ۳.شأن خدای‌تعالی، بالاترازاین‌سخن‌است. ۴.ذمایمِ صفات: صفات بد
2⃣1⃣ و مخفی نماند که آنچه از علوم و معارف و اسرار که آدمی به واسطهٔ تطهیر نفْس و تصفیهٔ آن، فهیم می‌گردد، نه مانند این علومی‌است که از مزاولتِ¹ کتبِ رسمیه و ادلهٔ‌عقلیهٔ‌گرفتارانِ‌طبیعت ومحبوسانِ زندانِ وهم و شهوت میفهمد؛ بلکه آن‌ها علوم حقیقیهٔ‌نورانیه‌اند که از انوار الهیه و الهاماتِ‌حَقهٔ‌ربانیه مستفاد² شده‌اند. ولیکن مادامی که صفحهٔ دل، از نقوشِ اخلاق ذمیمه پاک نگردد، این قِسم علم و معرفت، در آن مُرتَسم‌نشود³.وچگونه می تواند شد که دلِ‌ ناپاک منزل علوم حقه شود و حال اینکه إفاضهٔ⁴ علوم بر دل‌ها از عالَم محفوظ به‌وساطت‌ملائکهٔ مقدّسه است؟؟! ۱.اشتغال، سرگرم‌شدن ۲.گرفته‌شده ۳.نقش نبندد ۴.فیض و بهره رساندن
3⃣1⃣ و پیغمبر (ص) فرمود:«وَلایَدخُلُ ٱلمَلائکةُ بَیتاً فیهِ کَلْب.» پس هرگاه خانهٔ دل مملو از صفات رذیله که سگان درنده هستند، باشد، چگونه ملائکه که حملهٔ¹ علوم و معارفند‌داخل‌می‌شوند؟! واز اینجامعلوم می‌شود که کسانی‌ که عمر خود را صرف تحصیل علم نومده‌اند واز تزکیهٔ نفس از صفات ذمیمه غافل مانده‌اند، دل‌های ایشان‌متعلق‌به‌قاذورات² دنیای‌دَنیّه است و از حقیقت علم بی‌خبرندوسعی³ ایشان بی‌ثمر است. و آنچه را تحصیل کرده‌اند و علم پندارند، برخلاف واقع است؛ زیرا که علم حقیقی را بهجت‌ و صفا و نوری می‌باشد. وغایت‌وهمّت اکثر این‌اشخاص، تحصیل زخارف⁴ دنیا و حصول منصب و جاه و شهرت دربلادوتسخیر قلوب عِباد⁵ است.
4⃣1⃣ وبدون تزکیهٔ‌نفس و تصفیهٔ قلب،عبادات ظاهریه‌رااثری‌وطاعت‌بدنیه‌راثمری‌نباشد‌ و چه فایده مترتب می‌شود برآراستن ظاهر و کاستن باطن؟؟! قال‌الله‌سبحانه:إنَّ‌الصَّلاةَتنهیٰ‌عن‌الفَحشاء وَالمُنکَر. یعنی‌نمازباز‌می‌دارد نماز‌گزاران را از اعمال زشت و منکر! اگر نماز با خباثت باطن و اخلاق سیئه، مقبول خداوندِ بی‌نیاز بودی، پس چرا میبینی اکثر مردم را هر روز نماز پنجگانه بجا می‌آورند و هر ساعت چندین منکر و معصیت از ایشان صادر می‌شود و حضرت[پیامبر]فرمودند:ألصَّلاة،معراجُ المُؤمن. یعنی به واسطهٔ نماز، مومن عروج می‌کند به معارج قرب‌پروردگار! پس اگر آنچه می‌کنیم نماز باشد، چرا به‌جز تنزل و هُبوط، ازخودنمی‌یابیم؟! گر‌نه موش دزد در انبان ماست گندم اعمال چِل ساله کجاست؟ اول اِی‌جان دفع شرِ موش کن بعدازآن‌درجمع گندم کوش‌کن
5⃣1⃣ و مثال کسانی که مواظبت بر عبادات جسمانیه می‌کنند وصفای‌دل‌و‌ پاکی‌آن را فراموش کرده‌اند،مانندقبورمردگان است که ظاهر آن‌ها را زینت نمایند و در باطن آن،مردار گندیده پنهان‌است. پس عجب از طایفه‌ای که شب و روز خودراصرف.محافظت‌صحت‌بدنِ‌فانی می‌کنند و صبح و شام در دفع امراض جسمانیه سعی تام به عمل می‌آورد و قول ‌طبیب فاسق و ‌ بلکه کافری را گردن اطاعت نهاده و به‌شرب دواهای ناگوار ‌ و ارتکاب‌ اعمال‌ناهنجار قیام می‌نمایند و سر از فرمان طبیب الهی در تحصیل سعادت دائمیه و حیاتِ ابدیه بپیچند و معالجهٔ نفس را اندک و سهل می‌شمارند.
6⃣1⃣ بدانکه هر نفسی در مبادی آفرینش و اغاز طفولیت،از جمیع صفات‌‌و‌ملکات خالی است، مانند صفحه‌ای ساده؛ و حصول‌ملکات‌وتحقق[آن‌ها]به‌واسطهٔ تکراراعمال‌وافعال مقتضیهٔ آن‌هااست و هر عملی که یک مرتبه سر زد، اثری از آن در دل حاصل و در مرتبهٔ دوم، آن اثر بیش‌تر می‌شود تا بعد از تکرار عمل اثر مستحکم و ثابت می‌گردد و ملکهٔ راسخه می‌شود.
7⃣1⃣ وهرگاه کسی مراقبت احوال خود کند و نظری در اعمال و افعال خود کند بر‌می‌خورد به ملکات‌وصفاتی که دراو رسوخ کرده‌اند و اکثر مردم به جهت گرفتاریِ‌علایق‌و‌کثرتِ‌عوایق، ازنقوش و نفوس خود غافلند، اما چون زمان رحلت از این سرا رسد، دل از مشاغل دنیویه فارغ و ریشهٔ علایق از مزارعِ خاطر افتد؛ پس نتایج اعمال خودرا می‌بینند وثمرات افکاروافعال خودرا مشاهده می‌کنند.
8⃣1⃣ چون شناختی که حیات ابد و سعادت سرمد برای انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله و کسب ملکات مَلَکیه و صفات قدسیه، این میسر نمی‌شود مگر به شناختن رذائل‌صفات و فضائل‌ملکات و تمییز¹ نیک و بد آن‌ها از یکدیگر. و موضوع این علم (اخلاق)، نفس ناطقهٔ انسانیه است که اشرف انواع کائنات² است و به‌واسطهٔ این علم از حضیضِ³ مرتبهٔ بهائم⁴، به اوج عالَم ملائکه عروج می‌نماید؛ که «إنْ هُم کَالأنعام، بَل هُم أضَلّ!» و «لَوْلاکَ لَما خلقتُ الأفلاک!» ای‌نقداصل‌وفرع،ندانم‌چه‌گوهری کزآسمان‌تو‌برتروازخاک‌کم‌تری...!
9⃣1⃣ نفسی که مجتمع اخلاق ذمیمه و صفات رذیله باشد، از تحصیل علوم، به جز شر و فساد نچیند و از این [روست] بیش‌تر کسانی‌که ملتَبَس‌به لباس‌علماء گشته‌اند و خود را از زمرهٔ اهل‌علم می‌شمرند، به مراتب حال ایشان از عوام بدتر و دل ایشان سیاه‌تر است. [علم چندان که بیش‌تر خوانی چون عمل در تو نیست،نادانی!] پ.ن۱: دراینجا منظور از علم، علم اخلاق است. پ.ن۲: البته مرحوم ملا احمد نراقی (نویسنده) در اینکه اکثر علما از عوام بدتر و بدبخت‌ترند، ممکن است مبالغه کرده باشد یا در زمان ایشان اینچنین بوده باشد.
ان شاء الله به حول و قوهٔ الهی از فردا مبحث معراج‌السعادة رو دوباره شروع می‌نماییم(: جهت یادآوری مطالب گذشته توصیه می‌شود روی هشتک بزنید و مطالب قبلی را یکبار دیگر مطالعه بفرمایید.
0⃣2⃣ از آنچه مذکور شد، دانسته‌ شد که فایدهٔ علم اخلاق پاک ساختن‌نفس است از صفات رذیله و آراستن آن به ملکات جمیله که ازآن به تهذیبِ اخلاق تعبیر می‌شودو ثمرهٔ تهذیبِ اخلاق، رسیدن به خیر و سعادت ابدیه‌است وبایددانست که سعادت مطلق حاصل نمی‌شود مگربه اینکه صفحهٔ‌نفس در جمیع اوقات از همهٔ اخلاق ذمیمه ، مُعَرّا¹ و به تمام اوصافِ‌حسنه، مُحَلّیٰ‌باشدو اصلاح بعضی صفات یا [اصلاح] در بعضی اوقات، اگر چه خالی از ثمر نیست، ولیکن‌موجب‌سعادت‌ابدیه‌نمی‌شود. پس، سعیدِ مطلق کسی است که اصلاح جمیع صفات و افعال خود را بر وجهی نموده‌باشد که ثابت و پایدار باشد و از‌ تغییر احوال خللی راه‌نیابد. ۱. مُعَرا: خالی، تهی ۲. مُحلی: دارا، حاوی
1⃣2⃣ باب دوم «سبب حصول اخلاق ذمیمه» تن [مانند] مملکتی است و از برای روح [(که پادشاه این مملکت است)]، اعضا و جوارح و قوای ظاهریه و باطنیه و لشگر و خَدَم بسیار قرارداده و هریکی راخدمتی‌معین‌و شغلی‌مقرر تعیین‌کرده و از میانهٔ ایشان، قوای‌أربَع¹ که و و و باشد، حکم کارفرمایان و سران لشگر دارند و سایر قوا زیردستان و فرمانبرانند. [فایدهٔ هر یک از این قُوا]: قوهٔ عقل: ادراک حقایق و تمییز میان خیرات و شرور² و امر به افعال جمیله و نهی از صفات مذمومه قوهٔ شهوت: بقای بدن قوهٔ وهم: فهمیدن امور جزییه قوهٔ غضب: دفع مضرت‌های خارجه و فرونشاندن قوای وهمیه و شهویه اگر قدم از جادهٔ اطاعت عقل بیرون نهند. ۱.قوای اربع: قوای چهارگانه ۲.شرور: کارهای شر، بدیها
2⃣2⃣ و به سبب اختلاف هواهای این قوای أربَع(عقل،وهم،غضب،شهوت)، پیوسته مملکت بدن ، میدان محاربهٔ¹ آن‌ها و معرکهٔ تنازع ایشان است. گاهی در آنجا، آثار فرشتگان و اعمال قدسیان ظاهر می‌شود و زمانی افعال بهائم و چهارپایان و ساعتی مشغول شغل سِباع و درندگان می‌باشد... و همیشه چنین‌است تااینکه غلبهٔ‌ کلیه از برای یکی از این قوا حاصل‌ شود و دیگران مقهور حکم او گردند. پس اگر سلطنت از برای عقل باشد، در مملکتِ نفس آثار‌ملائکه‌ظاهرمی‌گرددوصاحب آن داخل در صنف فرشتگان می‌شودو لگر غلبه از برای دیگران باشد، مملکت خراب و ویران، و صاحب آن داخل در حزب بهائم یا سباع یا شیاطین می‌شود؛-نَعوذُ‌باللّٰهِ‌مِنْ‌ذٰلِک-... ۱.محاربه،تنازع: جنگ و درگیری
3⃣2⃣ منشأ نزاع و سبب جدال در مملکت ِ‌نفس قوهٔ‌عاقله است؛زیرامانع‌سایرقوامی‌شود از اینکه آثار خود را به ظهور رسانند چونکه اعمال و افعال آن‌ها، خلاف صواب‌دیدعقل است.اماآن سه قوهٔ دیگر را با یکدیگر نزاعی نیست. حضرت‌امیرالمومنین‌علیه‌السلام‌ می‌فرماید‌که‌حق‌سبحانه‌وتعالی،مخصوص گردانید ملائکه را به عقل و ایشان را بهره از شهوت‌وغضب نداد ومخصوص ساخت حیوانات را به شهوت و غضب و آن‌ها را از عقل بی‌نصیب کرد. و مُشرِف گردانید انسان را به همهٔ این‌ها. پس اگر شهوت و غضب رامطیع‌عقل گرداند،افضل‌از ملائکه خواهدبودواگر مطیع شهوت‌و‌غضب شود، پست‌تر از حیوانات خواهدبود.
4⃣2⃣ بدانکه به‌ازای هریک ازاینها [قوای‌اربعه] لذتی‌است و ألَمی¹ ولذت هریک‌درچیزی است که مقتضای ‌‌ طبیعت‌ و مناسب جِبلَت² آن‌است‌که‌به‌جهت‌آن‌خلق‌شده‌اند و اَلَمَش در خلاف آن است. پس‌چون عقل، معرفتِ‌انسان‌است، لذت آن در علم و معرفت، و الم او در جهل و حیرت است. ومقتضای‌غضب چون قهر است و انتقام، لذتش‌درغلبه‌وتسلط‌است والمش‌درمغلوبیت. وشهوت‌چون‌مخلوق است از برای تحصیل غذا و سایر آنچه قوام بدن به آن‌ است، لذتش در رسیدن به آن‌ها و المش در حرمان³ و ممنوعیت از آن‌ها است و همچنین در وهمیه... ۱.اَلَم: درد ۲.جِبلَت: سرشت، ذات ۳.حِرمان: بی‌بهره‌ماندن
5⃣2⃣ و بالاترین لذت‌ها، لذت عقلیه است که سایر لذات در جنب آن‌ها قدرومقداری ندارند و هر چند جنبهٔ حیوانیت قوت می‌گیرد،این‌لذات‌نیزضعیف‌تر می‌گردد و در بدو امر، لذات عقلیه از برای او نمی‌باشد؛ زیراکه‌آن‌ها حاصل‌نمی‌شوند مگر از برای نفوس مطهره از رذایل. و بع. از آنکه آدمی به‌مرتبهٔ درک لذات عقلیه رسید، تسلط عقل بر سایر قوا زیادمی‌گردد ولذات آن‌ها اقوی¹ و اَتَمّ می‌شود و نقص و زوالی از برای آن‌ها نیست. ۱.اقوی: قوی‌تر
6⃣2⃣ و عجب از کسانی که چنان پندارند که لذات منحصرند در لذات جسمیهٔ حسیه و غایت کمال انسان را در رسیدن به لذت اکل و شُرب و نکاح و جِماع و امثال اینها دانند و نهایت سعادت آن را در التذاذ به این لذات گمان می کنند. لذات نشأهٔ¹ آخرت و منتهای مرتبهٔ انسانیت را نمی‌دانند؛ مگر رسیدن به وصال غِلمان² و حوری و خوردن انار و سیب و انگور و کباب و شراب، و ألمها و عِقابهای آن عالم را منحصر می‌کنند در آتش سوزنده و عقرب گزنده و گرز گران و سرابیلِ قَطران³... از عبادات و طاعات، ترکِ دنیا و بیداری شب‌ها نمی‌طلبند مگر رسیدن به آن‌ها و نجات از این‌ها. آیا نمی‌دانند که چنین عبادات عبادت مزدوران و بندگان⁴ است؟! و اکثال این کَسان ترک کرده‌اند لذات جسمیهٔ کم را که به بیش‌تر آن برسند و گذارده‌اند اندک آن را که زیاد‌تر را دریابند و غافلند از اینکه امثال این‌ چیزها چگونه کمال حقیقی انسان و باعث قرب به پروردگارِ ایشان است! و کسی که گریه‌اش از ترس سوختن [در] آتش یا عبادتش از شوق وصالِ حوران است، چگونه او را قرب و نزدیکی [به] خدای تعالی می‌توان شمرد؟!! آری،‌ نیست این‌ها مرگ از غفلت از ابتهاجاتِ⁵ روحانیه و لذات عقلیه و منحصر دانستن لذت و اَلَم در حسیه. گویا به گوش او نرسیده که سید اولیا می‌فرماید: «ألٰهیٓ، ماعَبَدتُکَ خوفاً منْ نارِک وَ لا طَمَعاً في جَنَّتِک وَ لٰکِنْ وَجَدتُکَ أهلاً لِلعِبادَة؛ فَعَبَدتُکَ.» خدایا من عبادت تو را نمی‌کنم به جهت ترس از آتش دوزخت یا از طمع شوق در نعیم بهشتت و لکن تو را سزاوار پرستش یافته‌ام پس بندگی تو را می‌کنم.❤️ ۱.نشأه: دو معنا می‌تواند داشته باشد. یکی جهان آخرت و دیگری لذات فوق‌العاده‌ای که در آخرت وجود دارد. ۲.غِلمان:همون‌حوریه،منتها‌جنس مذکرش! ۳.سرابیل قَطران:از عذاب‌های جهنم است؛ یعنی لباسی بر جهنمیان می‌پوشانند از جنس مایعی که از تقطیر ذغال‌سنگ به‌دست‌آمده‌است!! ۴.بندگان:در اینجا منظور از بنده، عبد و غلام و کنیز‌و برده است. ۵.ابتهاج:سرور، شادی،‌خوشی
7⃣2⃣ لذت‌های جسمانیه را در نظر اهل‌بصیرت قدر و مقداری نیست؛در این لذات انسان با ‌ بهائم و ‌ حشرات و ‌ سایر حیوانات شریکند و چه کمال است درآنچه انسان درآن‌مشارک‌حیوانات باشدودراستیفا¹ی آن‌ها نفس مجردِ ناطقه[قوهٔ‌عاقله]، خادم قوهٔ بهیمیه گردد؟!
8⃣2⃣ [مرحوم نراقی در اینجا چند دلیل می‌آورد برای اثبات اینکه لذات جسمانیه ، آن لذات اصلیه و کمالیه نیستند.]: ۱)طایفه‌ای که لذات را منحصر در اکل و شرب و جماع و مسکن و لباس و حَشم و مرکب و جاه و منصب می‌دانند، هرگاه به کسی برخورند که ترک شهوات کرده و پشت پا بر لذات دنیویه زده، نهایت مذلت و شکستگی می‌نمایند و خود را در جنب ایشان از زمرهٔ اشقیا می‌دانند. ۲)و چگونه نیلِ¹لذات جسمیه کمال باشد و حال اینکه ‌همگی دامن کبریای خالق عالَم را از لوث² این لذات پاک می‌کنند و می‌گویند که اگر نه چنین باشد(صاحب لذات جسمیه باشد)، نقص لازم خواهد آمد. ۳)چرا صاحب آن لذات جسمانیه شرم از اظهار اطوار³ آن‌ها دارد و سعی در پوشیدن آن‌ها می‌کند؟!؟ و حال اینکه هرکسی طالب نشر در کمال خود است؛ بلکه في‌ٱلحقیقة لذات جسمانیه، لذت نیستند؛ بلکه دفع آلامی چندند که از برای بدن حاصل‌می‌شوند. و اسن خود ظاهر است که خلاصی از الم غیر از مرتبهٔ کمال است. ۱.نیل: رسیدن به چیزی ۲.لوث: آلودگی، پلیدی ۳.اطوار: وضعیت، حالات
9⃣2⃣ و چون این معلوم شد و دانستی که در لذات جسمیه کمالی نیست و شناختی که انسان در قوهٔ عاقله و لذات عقلیه شریک ملائکهٔ قدسیه است و در قوای غضبیه و شهویه و بهیمیه و لذات جسمیه شبیه سباع و بهائم و شیاطین است، بر تو معلوم می‌شود که هر یکی از این قوا در آن غالب و طالب لذات آن می شود شریک می شود به طایفه ای که این منسوب به آن است تا آنکه غلبه به سر حد کمال رسد؛ در این وقت خود آن می‌شود چ داخل در آن حزب می‌گردد. پس ای جانِ برادر! چشم بصیرت بگشا و باهوش باش و ببین که خود را در کجا داشته و مرتبهٔ خود را به کجا رسانیده‌ای...
0⃣3⃣ و بدانکه اگر قوهٔ شهویهٔ تو بر سایر قوا مسلط شده تا اینکه اکثر شوق تو و بیشتر فکر و ذکر تو در کار اکل و شرب و جماع و سایر لذات شهویه است و اکثر اوقات در آراستن طعام‌های لذیذه و یا خواستن زن های جمیله است، خود را یکی از بهایم بدان بنام انسان برای خود منه و اگر تسلط و قلبه در تو از برای قوه غضبیه است و پیوستن خو را مایل منصب و جاه و برتری بر عبادالله می‌بینی و طالبِ زدن و بستن و و انداختن و و شکستن و فحش و دشنام و اذیت هستی، خویش را سگی گزنده و یا گرگی درنده میدان [بدان]. و اگر استیلا و قهر از برای قوهٔ شیطانیه است و همیشه در فکر مکر و حیله و تزویر و خدعه است، خود را شیطانی دان مجسم و حارج از حزب بنی‌آدم. و اگر تسلط استیلا از برای عقل باشد و پیوسته در صدد تحصیل معرفت الهیه و کسب ملکات ملکیه باشی و فکر تو مقصور بر عبادت پروردگار و اطاعت رسول و طلب راه سعادت و وصول به مرتبهٔ قرب حضرت آفریدگار باشد، خود را انسان حقیقی میدان که عالَم آن از ملائکه مقدسه بالاتر است و رتبه‌اش از رتبه انسان والاتر است.
خب خب بالأخره تصمیم گرفتیم که ادامهٔ مبحث مفید معراج‌السعادة رو تو کانال بذاریم. تقریباً هفته‌ای سه روز استفاده کنید رفقا بسی به‌درد‌بخوره. درضمن اگه خواستید میتونید با لمس هشتک مطالبو از قسمت اول دنبال کنید((:
1⃣3⃣ پس ای معشر اخوان و گروه برادران از برای خدا بر خود رحمت آرید و بر نفس خود ترحم کنید؛ بیدار شوید پیش‌ازآنکه همهٔ راه‌ها برشما بسته‌شود! و راهی طی‌کنید قبل.ازآنکه پای شما شکسته‌گردد! و دریابید وقت خود را که وقت درگذر است! غافل ننشینید که عمر کوتاه و مختصر است! چاره بسازید پیش از آنکه ریشهٔ اخلاق رذیله مستحکم شود و صفات ردیه عادت گردد و لشگر شیطان مملکت دل را تسخیر کند و جوانیِ تو که وقت قوت و توانایی است، سپری گردد. بلی،آناًفَآناًتوروی‌به‌ضعف‌وپیری‌وناتوانی‌ می‌روی و صفاتی که در نفس تو هست، محکم و قوی می‌گردد.⚠️ 👤مرحوم‌ملّااحمد‌نراقی
2⃣3⃣ تو که در جوانی مقابله با حزب شیطان نکردی که هنوز احاطه بر ملک دلت نکرده‌بودند، چگونه در پیری با ایشان مجاهده کنی؟؟ «وَ لٰکِن لا تَیْئَسوٓا مِنْ رَوْحِ‌اللّٰه» پس ای جانِ برادر مأبوس مباش و بدانکه درخای فیض الهی گشاده‌است و امید نجات از برای هرکسی هست؛ ولیکن چنان نپنداری که صفا و نورانیتی که از نفس فوت می‌شود، تدارک آن ممکن باشد. در این وقت مثل حالتی می‌شود که چون ابتدا معصیت کرده بود، این صفا و درجه از دست او رفت و فایدهٔ حسنه، محو آثار معصیت شد و بس!