🍃
- بِرید تو خونه تا من حَیاط رو جارو ، آب پاشی کُنَم، بعد باز بیاین آتیش بسوزونین ...
این جمله را مادربُزُرگ میگفت، آن وقت ها که ما بَچّه بودیم و او میان سال و سرِپا، و همانطور که جارو را از کنارِ باغچه برمیداشت اضافه می کرد؛
" چِلُه ی مُرداد همش وسط حیاطِ داغ میپِلکین ، خب گرمازده میشین ..."
ما هَم همزمان که دمپایی هامان را تُند تُند از پا می کَندیم که از هُرمِ آفتاب به خُنَکای اَندرونی پناه ببریم ، ناهَماهَنگ با هم زمزمه میکردیم " نه گرمازده نمیشیم ! "
مادَر اوّل از همه جارو را کَمی محکَم به تَنِ پوسته پوسته ی درختِ مِیم می زَد تا برگ هایِ خُشک و اَنگورهای جِزّیده اَش بریزَند، بعد شروع میکرد به نوازشِ تنِ داغِ حیاط با گیسوهای زبرِ جارو ، از آن سَرِ حیاط تا این سَر ...
هر چند قَدَم هم کَمَر راست میکَرد و چیزی زیرِ لَب می گُفت و باز صدایِ خِش خِشِ جارو بُلَند می شُد ...
تمامِ خاک و برگ ها را که یکجا جمع کَرد، دست به کَمَر، میرفت از آشپزخانه ی مَتروکه ی آن سَرِ حیاط خاک انداز را می آورد و با مَهارتی که خیلی به چشمِ منِ آن زمان، عجیب و غریب بود، به یکباره تمامِشان را دَرونِ خاک انداز جا میداد، با جارو قُرص نِگهِشان می داشت و بدونِ هیچ لَغزِشی میرَفت سَمتِ سطلِ زباله و تمام ...
بَعد می رَفت شِلَنگ را از دورِ گردنِ شیرِ آب باز میکرد، پیچِ طلاییِ شیر را می چَرخاند و همین که آب خودش را به موزاییک های داغِ حیاط رِساند، اَوّل سَرِ شِلنگ را روی ساقِ پاهایش میگرفت و آب که سُر خورد تا مچ و کف پاهای دردناکش، کمی توی دمپایی تکانِشان میداد و نفس راحتی می کشید، بعد مُشتی آب به صورتِ گُر گرفته اش می پاشید ؛
کمی که خُنَک شد و جان گرفت برای آب پاشی حیاط ،بِسم اللّهی می گُفت و پیش از همه، باغچه های تشنه را سیراب می کَرد.
به این جایِ کار که می رِسید، مایی که از اَندَرونی، پَرده را کنار زده بودیم و مُنتَظِر؛ صورت به شیشه ی آفتاب خورده ی پَنجِره چَسبانده بودیم و مادَر را تماشا میکردیم، پرده را رها میکردیم و میدَویدیم سمت حیاط و دمپایی پوشیده نپوشیده خودِمان را میرِساندیم به بَزمِ آبپاشیِ حَیاط تا شاید کَمی آب تَنی هم سهمِ ما شَوَد ... و همیشه می شُد ...
چون مادَر با تمامِ خستگی اَش، باز خوشحالی و خَنده ی ما برایَش خواستَنی بود؛
پَس با فِشارِ اَنگشتِ شَصتَش به سَرِ شلَنگ برای ما فوّاره میساخت و میان جیغ های از سَرِ شوقِ ما، خستگی دَر می کَرد ....
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
#تجربه_من ۱۰۵۴
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#تحصیل
#حرف_مردم
#برکات_بارداری
#مخالفت_همسر
#قسمت_اول
۱۴ ساله بودم که سال ۱۳۸۰ با شوهرم که ۶ سال ازم بزرگتر بودن، ازدواج کردیم. از همون اول عاشق بچه بودم سال ۱۳۸۴ دخترم به دنیا اومد😍بعدش همیشه دوست داشتم خداخواسته باردار شم ولی خودم جرات نمیکردم اقدام کنم چون شرایط مالی اصلا خوب نبود. شوهرم هم خیلی بهم توجه نمیکرد .
مثل همه خانواده ها یه سری مشکلات داشتیم،شوهرمم اصلا حرف گوش نمیداد و همش تو زندگی شکست میخوردیم، هر چی که به دست میاوردیم از دست میدادیم منم چون کم سن و سال بودم یه کم از نظر روحی اذیت شدم .دچار دردهای عجیب غریب شدم و هر روز به دردهام اضافه میشد تا جایی که نمازم نشسته شد، دستشوییم فرنگی شد ،کلا جایی نمیرفتم زیاد و اگرم میرفتم پاهام همش دراز بود و دردهای زیاد روحی و جسمی رو تحمل میکردم و مهم ترین علتش به خاطر ضعیف بودن روح بود. اگه همون موقع مثل الان فکر میکردم از زندگیم عقب نمیافتادم .
دخترم بزرگ بود که شوهرم رفت سربازی و ما خونه ای که به سختی تازه ساخته بودیم از دست دادیم، چون نمیتونستیم قسط بانک رو بدیم. موتور و ماشینمونم از دست دادیم. همه چیزهایی که بعد ۱۴ سال سختیییی کشیدن به دست اورده بودیم 😔
دوباره رفتیم توی خونه ۳۰ متری اجاره ای، دردهام بیشتر شده بود. تو دوران سربازی هم ۲ ماه خونه ی مادرم بودم و کلا حال روحی خوبی نداشتم.
سربازی که تمام شد حالا بماند که چطور، گذشت. شوهرم تازه سرکار میرفت و میخواستیم اوضاع بهتر بشه که تصادف کرد و اوضاع بدتر شد تا اینکه ما یه ملک خریدیم و تونستیم ۲ تا اتاق آماده کنیم و بریم توش سال ۱۳۹۷، من ۳ سال قبلش حوزه ثبت نام کرده بودم چون عاشق درس خوندن بودم ولی متاسفانه چون شرایط نشستن روی صندلی رو حتی برای ده دقیقه نداشتم نمیتونستم درس بخونم با وجود اینکه بسیار درس خون بودم ولی نشد که برم. تصمیم گرفتیم به خاطر بهتر شدن اوضاع روحیم، به علاقه ام که درس خوندن بود برسم.
رفتم حوزه😍😍اونجا شراطتم رو گفتم حاضر شدن من تو کلاس دراز بکشم و اساتیدخداروشکر همه خانم بودن همون سال تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم. یه سال طول کشید و به لطف خدا ۱۳۹۸ دختر دومم به دنیا اومد😍خدا رو شکر به برکت وجودش خونه مون رو تقریبا کامل کردیم و یه ماشین پراید هم گرفتیم ولی من بچه زیاد دوست داشتم. همش ناراحت بودم که عقب افتادم به خاطر مشکلات و دردهای روحی و جسمی و ۱۴ سال بین دو دخترم اختلاف بود و میگفتم الان باید بچه چهارمم رو میآوردم.
خلاصه اینکه همش ناراحت بودم که از زندگی عقب افتادم نه درس خوندم نه بچه آوردم، دوست داشتم جبرانش کنم پس باید تلاشی مضاعف میکردم دیدم بعد دنیا اومدن دختر دومم دردهام بدتر نشده، سختی داشت مخصوصا دخترمم نارس دنیا اومد یه کم اذیت شدیم ولی در کل اوضاع دردهام بدتر نشد. تصمیم گرفتیم دوباره بچه دارشیم کسی هم در جریان نبود ولی شوهرم به شدت مخالف بود، هر چی باهاش حرف میزدم بهانه میاورد با دلیل و منطق راضیش میکردم ولی باز پشیمون میشد مثلا میگفت نمیخوام اوضاع جسمیت بدتر بشه، میگفتم اگه سختی انسان برای کار خیر بیشتر بشه کمک خدا هم بیشتر میشه،میگفت اوضاع مالی میگفتم خدا خودش وعده داده روزی رو میرسونه مگه بعد دختر دوم اوضاعمون بهتر نشد؟ فقط کافیه ایمان داشته باشی به وعده های خدا ولی هر چی میگفتم راضی نمیشد.
تا اینکه گفتم یا امام زمان عج من دیگه نمیتونم الان یه ساله دارم باهاش حرف میزنم خودت راضیش کن خدارو شکر سال ۱۴۰۱ پسرم به دنیا اومد😍
به لطف خدا بعد دنیا اومدن پسرم، ماشینمون که خیلی مدل پایین بود عوض کردیم و یه ماشین صفر گرفتیم و بعد تونستیم یه ملک کوچولو هم بگیریم😁من بودم و هدف های بلند و آرزوهای بزرگ😍😍 که فکر میکردم هیچ وقت نمیتونم بهشون دست پیدا کنم و کم کم داشتند فراموش میشدن ولی به لطف وجود بچه ها دوباره همه اومدن تو ذهنم و دست یافتنی شدن، داشتیم برای رسیدن به اونها همه ی تلاشمون رو میکردیم.
بارداری چهارمم خیلی اذیت شدم چون متاسفانه همه دورو بری ها از دوستان آشنایان و فامیل و اقوام نزدیک کارمون رو زیر سوال میبردن و نظر میدادن و که خرج سخته و میخواین چیکارو از این حرفها. خیلی از نظر روحی اذیت شدم 😔 اما دختر قشنگم سال ۱۴۰۳ به دنیا اومد و شد عزیز دل همه😍😍😍و خانواده ی ما
شد ۶ نفره تو این مدت سطح ۲ رو به لطف خدا با معدل عالی گرفتم و الان مشغول تحصیل سطح ۳ هستم.
#تجربه_من ۱۰۵۴
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#رزاقیت_خداوند
#تحصیل
#حرف_مردم
#مخالفت_همسر
#برکات_بارداری
#قسمت_دوم
دوست دارم ۸ فرزند داشته باشم. دکتری رو به لطف خدا بگیرم و معلم بشم با وجود همه برکاتی که فرزندام داشتن البته سختی جای خود ولی این سختی ها شیرینه و جز رشد برای انسان چیزی نداره.
اگه بچه ها مریض میشن اینم بگم بچه هام خیلی مریض میشن🥲اگه دعوا میکنن اگه شبها خوب نمیتونم بخوابم روزها نمیتونم استراحت کنم یا .....تو همه ی اینها رشد هست و هدف از خلقت انسانها رسیدن به کمال هست و بچه ها راه میانبری هستن برای رسیدن به الله و بال پرواز میشن برای پدر و مادر به شرط اینکه نگاهمون رو قشنگ کنیم.
با وجود اینکه همه الان مارو مثال میزنن برای هم ولی باز تو حرفهاشون تیکه میندازن باز بچه نیاری یا علنا میگن دیگه نیار بسته ولی من به شدت عاشق بچه هستم با وجود اینکه بارداری های سخت داشتم و زایمانهای مشکل اما بعد ۲ بار سزارین شدن انقدرررر تلاش کردم با وجود همه مخالفتهای اطرافیان و پزشکان با فاصله ۳۰ ماه زایمان طبیعی انجام دادم به لطف امام زمانم عج تا بتونم بچه های بیشتری به دنیا بیارم.
باز هم دارم تلاش میکنم تا همسرم رو راضی کنم حتی از دوران بارداری در تلاشم، شوهرم از حرف دیگران میترسه، بهش میگم وقتی کارمون و راهی که داریم میریم درسته ذره ای شک نکن و بدون در آینده افتخار میکنی به خودت، خداروشکررر با کلی شرط راضی شد و از خدا میخوام باز هم برام جبران کنه و بهم دوقلو بده لطفا برام دعا کنین😭😍
مطمئنم این بار بیشتر حرف میشنوم زخم زبون یا هر چیزی ولی فدای یه تار موی فرمان رهبرم😍 خدا کنه که باز هم لایق مادری بشم.
خیلی از نظر مالی هوای شوهرم رو دارم و از خیلی جهات هزینه نمیکنیم فقط به خاطر اینکه فشار کمتری روش باشه و درحد خوراک که اونم باید مراقب تغذیمون باشیم چون بارداری و شیر دهی پشته هم شد و نیاز به تغذیه مناسب تری دارم در حد توان.
مسافرتمون که چند سال درمیون بود از وقتی بچه ها اومدن هر سال میریم مشهد و اربعینم پیاده روی کربلا🥲😍
دردهام بدتر که نشد هیچ بهترم شده نمیگم نیست هست، لحظه ای نیست که نباشن یا شبی نیست بدون درد نخوابم یا با درد بیدار نشم🥲ولی این رو خوب میدونم الان دیگه تو مهمونی ها تا خسته نشم پام رو دراز نمیکنم و نمازم ایستاده هست. رو صندلی هم میتونم بیشتر از یه ساعت بشینم و باورم نمیشه من همونم منتهی الان با ۴ تا بچه قوی تر شدم و تحمل درد بالا رفته، روح که قوی بشه جسم رو قوی میکنه و اینها همه همون روزی های مادی و معنوی هستن که خدا وعده داده😭
اینم بگم با یه جا نشستن و غصه خوردن ک گفتن ای کاش ها چیزی حل نمیشه فقط کافیه بلند شد و یاعلی گفت و شروع کرد🤗 خدا خودش جبران میکنه😭
خیلی هارو میشناسم که ۵ سال پیش ۳ تا بچه داشتن یا دوتا مشغول درس خوندن بودن اون موقع بهشون غبطه میخوردم ولی الان خدارو شکر خدا برام جبران کرده.
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
🌀شهیدے ڪه واسطه ازدواج دو نفر شد💕
یه جوون طلبهای رفت خواستگاری جوابش کردن،دلش میگیره ؛ از طریق یکی از دوستاش میره خادم الشهدا میشه.
نمیدونم چطوری اما با یه شهیدی به نام عبدالرحمان رحمانیان جهرمی آشناش میکنن
...بهش میگن این شهید حاجت میده. ( شهید مال جنوب کشوره ،این طلبه مال غرب کشور )تو دلش با این شهید عبدالرحمان نجوا میکنه...🌙
بعد دوباره با خانواده میره خاستگاری همون دختره، دختره نظرش عوض میشه و قبول میکنه،‼️ پسره میگه من یه طلبه ی ساده هستم.🧔🏻
فقط تو این دو هفته رفتم راهیان نور ،خادم الشهدا شدم، یه خورده آفتاب سوخته شدم برگشتم.هیچ امکاناتی به مالم اضافه نشده. چی شد که تو به ازدواج با من راضی شدی ؟⁉️
.
.
😭دختره با گریه میگه:چند شب پیش، یه جوون خوش سیما و نورانی، با لباس خاکی به خوابم اومد و گفت : من شهید عبدالرحمان رحمانیان هستم ،اهل جهرمم گلزار شهدای رضوان، خاکم یکی از خُدام ما به من رو زده و به من متوسل شده ..💫
من عبدالرحمان زندگیتون رو تضمین میکنم.»🌱 و من امروز به حرمت حرف شهید راضی میشم که با من ازدواج کنی.»💞💍
شهید عبدالرحمن رحمانیان، فرمانده گردان خط شکن ابوذر لشکر 33 المهدی (عج) بود. که سال ۶۵ در جریان عملیات کربلای چهار و در محور اروند. به فیض عظیم شهادت نائل شد.🕊️🕋
"شهید عبدالرحمن رحمانیان"
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
اصل قضیه اینه که شوهرم اصلا به فکر منو بچه هام نیس فقط به فکر خودشه پول هم داره ولے اصلا بخدا هزار تومان به منو بچه هام روا نداره چند شبے میشه منو بچه هام مریض شدیم همش سرکوفتم میزنه همش میگه تو بچه هارو مریض کردے یا اگرم منو بچه هامو ببره دکتر باز بکوب میگه هرچے پول داشتم دوا و درمان توشده پول واسم نگه نداشتے منم تا میخوام حرف بزنم بگم خوب دستت دردنکنه که به فکرم بودے اصلا آدم رو واسه حرف زدن نمیزاره بکوب تیکه میندازه بکوب بدوبیراه میگه منم بیشتر پر استرس میشم بیشتر عصابم بهم میریزه. بعد خدا نکنه که مادرش یا خواهرش یه حرف الکے در مورد من بزنن شوهرمو پر میکنن که سریع بیاد خونمو بهم بریزه یا منو کتڪ بزنه یا خدانکنه که من با خودم تو حال خودم باشم همون روزمو برام جهنم میکنه من هر کارے میکنم براے خوش حال نگه داشتنش از راب...طه گرفته تا چیزاے دیگه .ولے نمیدونم چرا این جورے شوهرم بامن. منو دوس نداره حتے طلاقمم نمیده میگه باید بسوزے وبسازے .مشاوره خانواده هم نمیره .وخیلے بامن سرد شده ازمن خیلے دورے میکنه حتے بیشتر موقع ها میگه انقدر به من خودتو نزدیڪ نکن با همه مرد وزن ها خوبه مهربونه خوش اخلاقه باهاشون بگو توبخند داره ولے به من که مے رسه میگه که حوصلتو ندارم یا اصلا وقت براے تو ندارم. حتے بخدا از من خطایے هم سر نزده ولے نمیدونم چرا انقدر بد اخلاق وسرده نسبت به من شوهرم. میشه کمکم کنین باید چیکار کنم که بتونم زندگے مو خوب کنم.وشوهرم منو و بچه هامودوست داشته باشه ولے فکر ما باشه انقدر حرف مادر خواهرشو گوش نده وزندگیمو بهم نریزه؟؟؟ خواهش میکنم کمکم کنین
تورو خدا راهنماییم کنید. ۷ساله دارم دردورنج میکشم ولے کسے نیس کمکم کنه.
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
من خانمی ۳۶ ساله هستم و همسرم ۳۹
۱۸ ساله ازدواج کردم منو همسرم خیلی به هم علاقه داریم و با تمام مشکلات مالی و روحی که داشتیم اززندگیم راضی بودم ما به علت مشکلی که هم من و هم شوهرم داشتیم بچه دار نشدیم هرچند ۲بار آی وی اف انجام دادیم متاسفانه جواب نداد تا من پارسال سرطان رح..م گرفتم و مجبور شدم رحم و ت...خ..مدان رو تخلیه کنم وبرای همیشه از مادر شدن محروم شدم مشکل من اینه که احساس میکنم باریکه هایی از افسردگی سراغم اومده هر چند خیلی باهاش مبارزه میکنم وپیش شوهرم شاد هستم و سعی میکنم انرژی وشادی به همسرم انتقال بدم اما احساس میکنم خودم ازدرون دارم متلاشی میشم من طلبه هستم و اوغات فراقتم رو با درس خوندن پر میکردم ولی الان دیگه نمیتونم درس بخونم و اعصابم به علت عملهای متعددو بیهوشیها ضعیف شده آدم درون گرایی هستم با کسی هم در مورد احساسم نمی تونم صحبت کنم از طرفی ترس این رو دارم بلاخره شوهرم برای بچه بخاد دوباره زن بگیره چون شوهرم هیچ کسی رو نداره (مادر و پدر و خواهر وبرادر)و مادر بزرگ و پدربزرگش بزرگ کردنش طبیعیه بخاد بچه داشته باشه چون مشکل جدی برای بچه دارشدن نداره
شوهرم تو فامیل به خوش اخلاقی زبانزده حتی چند سال پیش دختر عموش که طلاق گرفته بود جلوی روی خودم از شوهرم خواست باهاش ازواج کنه و خیلی پیگیر ازدواج با شوهر من بود بماند با چه سیاستی تونستم شرش رو از سر زندگیم کم کنم خواهش میکنم راهنمایی کنید چه طوری میتونم احساس یک زن رو که پر از مهر مادریه ودر من داره به شدت سرکوب میشه تخلیه کنم وبا این ترس که یک روز شوهرم ازدواج میکنه چه طور کنار بیام
گزینه فرزند از پرورشگاه برای من مناسب نیست چون اتباع هستیم به ما نمیدن ببخشید طولانی شد ولی خواهشا جواب بدید ممنون از کانال خوبتون
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
یه مورد خاستگاری برای من پیش اومد
چندوقت پیش قرار گذاشتیم همو ببینیم
در اولین دیدار من اصلا خوشم نیومد تا آقا پیشنهاد کردن گفتم حالا یکم میشینیم و میریم که احترامشون خدشه دار نشه
آقا اصرار کردن که تنهایی هم حرف بزنیم
ما هم قبول کردیم
تو مدت یک ساعت این آقا طوری با احساس و عاشقانه صحبت کردن که من پیش خودم گفتم حتمانیمه گمشدمه اینطوری بگم که با این که طلبه بودن طوری صحبت کردن که من پیش خودم گفتم همینه
بعد از چند وقت که میگذره و من شب و روز نداشتم که قرار دوم رو بزاریم زنگ زدن و گفتن استخاره کردیم بد اومده
خب این حرف که معلومه دروغه خیلی راحت بگین بهم نمیخوردن
بعدم شما که یکم هم احتمال میدین نمیشه چرا این همه احساسات دختررو درگیر میکنید؟
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾
⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
یه مورد خاستگاری برای من پیش اومد
چندوقت پیش قرار گذاشتیم همو ببینیم
در اولین دیدار من اصلا خوشم نیومد تا آقا پیشنهاد کردن گفتم حالا یکم میشینیم و میریم که احترامشون خدشه دار نشه
آقا اصرار کردن که تنهایی هم حرف بزنیم
ما هم قبول کردیم
تو مدت یک ساعت این آقا طوری با احساس و عاشقانه صحبت کردن که من پیش خودم گفتم حتمانیمه گمشدمه اینطوری بگم که با این که طلبه بودن طوری صحبت کردن که من پیش خودم گفتم همینه
بعد از چند وقت که میگذره و من شب و روز نداشتم که قرار دوم رو بزاریم زنگ زدن و گفتن استخاره کردیم بد اومده
خب این حرف که معلومه دروغه خیلی راحت بگین بهم نمیخوردن
بعدم شما که یکم هم احتمال میدین نمیشه چرا این همه احساسات دختررو درگیر میکنید؟
🍃🌷
#مشاوره_زندگی
#سوال_اعضا
#سیاست_رابطه
آیدی من😇
@mahi_882
لینک کانال جهت ارسال برای دوستان👇
https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🍃🍃🌾🍃🍃🌾🍃🍃🌾