#تجربه_من ۱۰۹۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#حرف_مردم
#برکات_فرزندآوری
#بارداری_خداخواسته
#مخالفت_همسر
#رزاقیت_خداوند
سال ۹۵ ازدواج کردم در حالیکه همسرم ازدواج دومش بود و مطلقه بود، از قبلی بچه ای نداشت و زمانیکه ما ازدواج کردیم می شنیدیم که پشت سرمون میگن شوهرش نازا هست و حتما بچه دار نمیشده که با زن اولش به جدایی رسیده، ایشونم به من گفت من هیچ مشکلی ندارم میام آزمایش میدم، چون خانم اول ناسازگار بوده من بچه نخواستم.
من اما استرس شدیدی بهم غالب شده بود، بخصوص که ماه اول ازدواجم رفتم و دکتر بهم گفت شما تنبلی تخمدان داری و نمیتونی فعلا حامله بشی، باید اول درمان بشی، ما هم جلوگیری نداشتیم، ماه اول نشد، ماه دوم نشد، مثل خانمای که بعده چند سال بچه دار نمیشن حس نازا بودن بهم دست داده بود و مدام گریه میکردم که چرا نمیشه...
ماه سوم رفتم دکتر و یه عالمه آزمایش و دارو داد، بعد هی من میومدم داروهامو بخورم، یه چیزی میشد پشت گوش مینداختم، تصمیم گرفتم چله بگیرم، هر روز دعای توسل میخوندم بعده نماز ظهر و عصر و به امام جواد که میرسیدم ۱۴مرتبه میگفتم یا جوادالائمه ادرکنی، سه روز مونده به دوره ام طبق عادت بی بی چک زدم، بعد چند دقیقه در کمال ناباوری دیدم یه خط خیلی خیلی کمرنگ افتاد، سریع فرستادم برای خواهرم که پرستاره، ایشون گفتن که صد درصد بارداری ولی باید آزمایش خون بدی...
بارداری سختی داشتم پر از استراحت و بستری و ویار شدید تا ماه نهم! وقتی دسته گلم دنیا اومد همه میگفتن آی وی اف کرده این شوهرش نازا بوده😐
خلاصه بعد از یه سال و نیم من یهو درگیر یا عالمه بیماری شدم. از این دکتر به اون دکتر، هر ماه سونو بده، دارو مصرف کن، وقتی دکتر آب پاکی رو ریخت رو دستم رفتم امامزاده شهرمون و یه دل سیر گریه کردم، خیلی حس و حال وحشتناکی بود، حس اینکه یه بیماری بد داری و معلوم نیست چه اتفاقی قراره بیافته، اون حس رو برا دشمنمم نمیخوام، خلاصه من خدارو به پیر و پیغمبر کلی امام معصوم قسم دادم که بهم فرصت بده، تا اینکه در عین ناباوری خداخواسته حامله شدم.
دکتر به من هشدار داده بود نباید باردار بشم، تو اوج بی پولی و این درو اون در زدن و دکتر رفتن من نمیدونم چطور این اتفاق افتاده بود. فقط مطمئنم خدا خودش میدونست که باید اون موقع من باردار بشم.
خیلی نگران بودم. با خودم می گفتم حالا این همه دارو خوردم چی میشه، نکنه روش اثر بذاره، نکنه بدنم تحمل بارداری رو نداشته باشه و...
با همه ی اینا باز خداروشکر کردم و تحت نظر دکترم با تمام ویار و حال بد و دوران بارداری سخت، خداروشکر دسته گلم دنیا اومد، نکته جالبش اینکه همه منو سرزنش میکردن که با این حالم و به این زودی باردار شدم، ولی من میدونستم هیچ کار خدا بی حکمت نیست.
دقیقا بعد از به دنیا اومدن بچه ام، الحمدالله رب العامین بدنم برگشت به حالت اول، یعنی بیماریام غیرفعال شدن، یعنی از خوردن دارو راحت شدم، یعنی دیگه نمیخواست هی برم سونو و...
حکمت خداروشکر
الانم که من بازم اصرار میکنم برا بچه، همسرم بشدت مخالفه، فقط و فقط بخاطر اوضاع مالی...
الخیر فی ما وقع
پناه برخدا
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist