eitaa logo
مَــــــــنِ آرام💜✨
13.1هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
457 ویدیو
17 فایل
🌿﷽‌🌿 با عشق می سازیم زندگیو😍❤️ تبلیغات 😚👇 https://eitaa.com/joinchat/2268005056Ce831854631
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 خانوم کانالمون میگه
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 ۰سلام خدمت ماهی عزیز وخواهران بزرگوارم من ی خانم هستم با سه تا فرزند ک همسر خود را از دست دادم 😭 تک وتنها تو ی شهری هستم ک هیچ گونه از خانواده خودم ن خانواده شوهرم حمایتی چه مالی چه عاطفی برای فرزندانم ندا رم میدانید زندگی خیلی سخته توان اداره آن با سه بچه رو ندارم قبلا همه کارهامو شوهرم انجام می‌داد رفت آمد مدرسه بچه هام خریدام همه رو الان خیلی دست تنهام نم ب بچه ام برسم نم زندگیم نم ب امورات درسی نم ب خريد وافعا درمونده حتی وقت نمیکنم ب نظم خونه برسم همه چیز زندگی بارفتن شوهرم بهم ریخته پس بزرگم۱۲ ساله دخترم ۹ ساله وکوچک ی پسر ۶ ساله است دوست دارم ازدواج کنم یکی کمک حالم بشه هوای منو بچه امو داشته باشه ببر گردش بیرون تفریح خريد بخدا بچه هام عقد ه ای شدن چون قبلا همه جا میبردیمشون الان بچه هام از همه چیز محروم شدن ن عمو ن دایی هیچ کس سراغشون نمگیره زندن مردن ی کم خواهرام هوای منو دارن ک اونا ازم دورن تازه نمیخام با مرد زن دار ازدواج کنم ب نظر شما چکار کنم چ دعایی بخونم دوبار استخاره گرفتم خوب دراومد خیلی تنهام خیلی هیچ حامی ندارم شوهرم ی مرد ب تمام معنا بود هنو/نتونستم با نبودنش کنار بیام هر کس منو میبینه نمیشناسم تو این مدت ب غیر از بازار وکارهای ضروری هیچ جایی نتونستم برم افسردگی شدید گرفتم و میگم خدایا شوهرم کجای دنیارو گرفته بود ک برایش چرا خدایا داشتم زندگی شاهانه با شوهرم میکردم چرا چرا بدبختم کردی😭😢😥😭😭😭 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 خاستم درمورد اون خانومی ک گفتن باردار نمیشن بگم.
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 سلام خاستم درمورد اون خانومی ک گفتن باردار نمیشن بگم. دوتا از اقوام نزدیکم چندسالی رفتن دکتر یکی نتیجه داد و دفعه بعد ب راحتی حامله شد بدون دکتر و دارو. اون یکی دیگه خیلی دکتر رفت و پیش بهترین دکترا هم رفت زیاد تاثیری نداشت رفت تخ.م گذاری رو انجام داد گرفت و خداروشکر دوقلو داشت الآنم دوسه هفته هست ک بچه‌هاش بدنیا اومدن ولی بازم توکل ب خدا کنه اگه الان بچه‌دار نمیشه حتما حکمتی توش هست 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 دست به زخمم نزن
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 سلام یعنی از من بدبختترم هست هفت ساله ازدواج کردم با پول یارانه موندم بااینکه شوهرم پول داره ولی برا من خرج نمیکنه حالا چی بشه براخونه خرج کنه چون پیش پدرشوهرم زندگی میکنم درواقع خونه اونا میخوریم من باهمون چند تومن بزور لباس میخرم خودتون میدونید دیگه پول یه مانتو چقده حتی برا چندتومن یه شلوار نمیدن هرسری بخوان یارانه بریزن باید التماس کنم یارانمو بده بخاطر دوتا بچه ام موندم ازش متنفرم‌ به امید دوتا بچه ام زندگی میکنمو خوشم حالا دیگه اذیت و بی احترامی به کنارنشده تاحالا باهاش برم خرید توخیابون رفتنی بافاصله ازم راه میره بعضی وقتا میگم خیال و رویا باشه بعد بیام دیگه هیچی یادم نباشه یعنی در این حد تنهام‌ ماهی جون ممنون خوندین😔 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 از رفتار با خانواده همسر میگه...
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 سلام عزیزم دیدم خانوما خیلی از فرق بین جاریها مینالن ک اونا رو بیشتر دوس دارن و... منم اوایل اینجور بودم بعد دیدم اخلاق و رفتار خود من با خونواده شوهرم مثل اونا نیست اونا همیشه بهشون زنگ میزنن بعد زبون بازن ولی من حوصله زبون ریختن ندارم و خلاصه ک اونا رفتارایی داشتن که منم الان ک تازه زنداداش دار شدم میبینم ادم اون عروسو بیشتر دوس داره الان من اگه زنداداشم بهم زنگ نزنه زبون نریزه و ....واقعا منم کم کم بهش سرد میشم و مث غریبه باهاش برخورد میکنم پس خانوما گلایه نکنین اخلاق و رفتار خود شما و همسرتون با پدر و مادرشه ک این فرق گذاشتنو ب وجود میاره مثلا من یکی از برادر شوهرم انقده جدی و عصببه همیشه همه ازش میترسن ازش حساب میبرن ولی کنار اینا همیشه پول میده ب پدر و مادرش همیشه وسایل خوراکی میاره برنج و میوه و گوشت و...خودش و زن و بچش رو سرشون جا دارن خوب هر کی ساده باشه و بی زبون ظلم بهش میشه 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 خانوم کانالمون میگه
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 سلام من روانشناس بالینی هستم.چهار ساله که ازدواج کردم، از ابتدا بسیار سعی کردم پایه ی زندگیم رو عشق و علاقه و فداکاری و گذشت و مشارکت و همسرداری و احترام به خانواده همسر باشه، خلاصه با تمام وجود  و توانم و عشقم تلاش می-کردم که بهترینها رو برای همسرم فراهم کنم. تمام چیزهایی که توی زوج های دیگه دیده بودم و دوست نداشتم این اتفاقا توی زندگی من بیفته رو از رفتارهام حذف کردم. همیشه خواهرهام بهم می گفتن نکن این کارا رو،اینجوری نباش. حتی شوهرم میوه برای خودش پوست نمی گرفت، اگر بحثی می شد، جواب من فقط سکوت بود، بدون سروصدا، فقط بخشش. حتی یک قرون پول هم همسرم بهم نمی داد، حتی خیلی از مخارج خونه رو من تأمین می کردم. دو سال پیش صاحب فرزند شدم، مشکلاتم از اونجا با شوهرم شروع شد، تو دوران حاملگی و بعد از زایمانم، بعد از اون همه محبت، حتی یک حرکت محبت آمیز ندیدم، دچار افسردگی پس از زایمان شده بودم، همسرم باز هم به من بی توجهی می کرد، علاوه بر این می گفت، من انگار افسردگی گرفتم، رواب ط زناشوییمون کلا قطع شد، چون شوهرم تمایلی نداشت، مرتب برای هر چیزی که سرجاش نبود، نمی تونستم انجام بدم، برای لباسهاش که دیگه نمی تونستم اتو کنم و ... دعوا می کرد، شده بود یه شوهر غرررررری. خیلی سخت بود برام، از یه جایی کلا رویه ام رو تغییر دادم، سکوت رو شکستم، دعوا کردم، حرفهای توی دلم رو داد زدم، اول با اس ام اس شروع کردم. الان که از اون زمان می گذره و رفتار شوهر من بهتر شده می فهمم چه اتفاقی برام افتاده بود. اشکال کار در خودم بود، من دو سال اول زندگیم، همسر شوهرم نبودم، بلکه شده بودم مادرش!!!! اون هم مثل یه پسر بچه بد و پر توقع، بدون مسئولیت!!!!!! خیلی سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم، تا بفهمم شوهر من نیاز داشت که ناز کنم، نیاز داشت من هم از یه جایی نتونم دیگه!!!!! نیازهام رو بگم، از همسرم توقعاتی داشته باشم، گاهی هم در جواب نیش و کنایه ها و مسخره کردن هاش، چیزی بگم، از خودم دفاع کنم، نه اینکه همیشه ساکت و آروم مثل یه مادر مهربون و فداکار خستگی ناپذیر باشم، ببخشم و نبینم!!!!! اینا محبت من نبود دیگه، اینا وظایف من بود، و بعد از اینکه قطعشون کردم، هر قدمی که شوهرم بر می داشت شده بود لطف اون به من!!!!!! الان خدا رو شکر، چشمام باز شده، ارزش خودم رو درک کردم، دارم کم کم جایگاه از دست رفته شوهرم رو بهش بر میگردونم، هر چند خیلی سخته، اون دوست داره همچنان همون پسر بچه بدی باشه که داره گل بازی می کنه، مادرش ناراضیه، ولی  باز هم بهش لبخند می زنه!!!! 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 دوتا کافی نیست...
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 ۱۰۹۹ ماه مبارک رمضان بود. تو پاییز سرد سال ۷۹، من فرزند دوم یه خانواده ۹ نفره (البته یه ماهه شدیم ج نفر😍👧) به دنیا اومدم. روزا می‌گذشت و زمونه، بد باهامون تا کرد زد و مادر عزیزتر از جانم گرفتار بیماری شد تقریبا ۷ماهگی من، مریضی هر روز بیشتر عود می‌کرد و مادرم، منه دو ساله و برادر ۷ سالم رو تنها گذاشت و رفت. پدرم بعد از چهلم مادرم، ازدواج کردن (الان که نگاه میکنم بهترین کار رو کردن ... خواهشا در موردش قضاوت اشتباه نکنید🙏) و زندگی جدید ما شروع شد با یه دختر جوون غریب که شاید براش زود بود مادر دوتا بچه بشه. زندگی ما، رو فاز غم پیش می‌رفت. چیزای خوبی نیست که براتون تعریف کنم ... ۱۵ سالم بود. مثل همیشه بعد از ظهر ها شال و کلاه میکردم و راه میفتادم سمت خونه مادربزرگم که شب تنها نمونه. تو راه یه پیرزنی بود که همیشه بهش سلام میدادم گاهی هم کمکش میکردم که بره خونه اش... یه روز گفت با بابات کار دارم شمارش رو رو کاغذ برام بنویس منم نوشتم و خداحافظی کردم... یه ماه بعد همسر بابامم گفت خواستگار داری، فردا شب میان نگی نه ها بابات تحقیق کرده و فلان و بهمان... خلاصه شوخی شوخی من شدم عروس یه خانواده که پسرشون خیلی زبانزد مردم بود از بس کاری و زرنگ و هم فن حریفه... اونوقت من کی بودم یکی که حتی اعتماد به نفس نداشتم حتی درست حرف بزنم 🤦‍♀ و باااااز شروع شد طعنه کنایه های اطرافیان... یه سال خونه مادرشوهرم زندگی کردم دیگه کم کم به فکر بچه بودیم. ۹ماه اقدام بودیم ولی نمیشد شوهرم خیلی ناراحت بود. یه روز گفت میخوام برم مشهد وسیله کار بخرم. گفتم منم میام همه مخالف بودن من برم ولی رفتم، تو راه یه نامه نوشتیم به امام رضا و قسمش دادیم به جوادش که حاجت ما رو بده ،خلاصه صبح رسیدیم یه زیارت و خرید و ظهر راه افتادیم سمت خونه . دو هفته بعد بابام زنگ زد بیاید بریم مشهد باز 😍 منو شوهرمم از خدا خواسته قبول کردیم. وقتی برگشتیم دختر اولم رو باردار شدم. اردیبهشت ۹۷ دختر گلم دنیا اومد، چهار ماهش بود که خونه مون رو ساختیم و مستقل شدیم. فروردین ۹۸ متوجه شدم مجدد خدا خواسته باردار هستم و باز دختر گلم آذر ۹۸ به دنیا اومد البته سزارین اورژانسی شدم بخاطر مسمومیت بارداری😔 روزها توام با تلخی و شیرینی می‌گذشت، دست تنها دوتا بچه ام رو بزرگ کردم. کم کم بچه ها بزرگ شدن و دختر اولم پيش دبستانی می‌رفت خیلی شرایط مون بهتر شده بود. یه روز تو گروه دوستام یکی گفت ما قرار گذاشتیم خواهرها و عروس ها برای خوشحالی دل رهبر یه کربلا بریم و بعد اقدام کنیم برای بچه ... من دلم شکست گفتم منم اگه کربلا برم بچه میارم، به دوماه نکشید کربلای من که جزو محاااااالات بود جور شد🥺 کربلا رفتم و برگشتم به فکر اقدام بودیم که خواهرشوهرم خوشحال زنگ زد که برام سیسمونی بدوز باردار شدم😍 بهش تبریک گفتم، کلی حس خوب بهم داد خبرش... خلاصه چکاپ رفته بودم. یه خورده بخاطر تیروئید دست دست کردیم که خدا صبرش تموم شد باز خدا خواسته باردار شدم😂 و درست هفته بعد ما خبر بچه دار شدن مون رو به خواهرشوهرم دادیم😅😂 بعد ها متوجه شدم خواهرمم باردار بوده و سن بارداری هامون به فاصله یه هفته بود.😅 بلاخره موعد زایمان رسید و باااز دختر گلم مرداد ۱۴۰۳ به دنیا اومد😍.دخترم با پسر خاله و دختر عمه ش تو یه ماه دنیا اومدن. یه ماه پیش متوجه شدم که هفتمین فرزند خانواده مون هم قراره دنیا بیاد و دو هفته پیش یه دخمل کوچولو به خانواده ما اضافه شد. فقط میتونم بگم الحمدلله رب العالمین بخاطر این نعمت واقعا عظیم. ان شاالله که سرباز امام زمان بشن و مایه ی افتخار ما 🤲🥰 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃