🌷💜💕°•
#شهیدانه
. بعضےاز روزهاےجمعہ
. تلفنهمراهشخاموشبود!📱
. وقتےدلیلشرومےپرسیدم🤔
. مےگفت:🗣
. ارتباطمروبادنیاڪمترمےڪنم🙃
. تاامروزڪہمتعلقبہامامزمانم(عج)هست،
. بیشترباامامزمانباشم😍
. بیشتربہیادامامزمانباشم
. امروزماختصاصدارهبہآقا!🙂
#شہید_محسن_حججے♥️
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
و سلام بر او که می گفت:
«کار خاصی نیاز نیست بکنیم،
کافیه کارهای روزمره مون رو
بخاطر خدا انجام بدیم،
اگر تو این کار زرنگ باشی
شک نکن شهید بعدی تویی»
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#شهیدانه♥
•••┈✾~
@vlaiatx
⊰•🌹🔗✨•⊱
.
تنهاجایۍکہ
+پرچمایران
پایینمیاد؛روۍپیکر..
#شهداست...🕊🖤
.
⊰•🌹✨•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•🌹✨•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜@vlaiatx
#شهیدانه✨
••| همـسرشهـید: |••
علۍ حافظ ڪل قـرآن❤️ بـود و هیچڪسی از ایـن مسئلہ تا زمـان شهـادٺ اۅ اطلا؏ نـداشت. بنـده هـم بہ صـورٺ بسیار اتفاقے متـۅجہ ایـن مسئلہ شـدم. علۍ طبـق عہده و عادتے ڪہ داشـت هـر شـب قبـݪ از خـۅاب یڪ جز قـرآݩ🌱 بایـد تلاۅت و بعـد مےخـوابیـد ۅ زمـان بیدارۍ برای نمـاز شـب📿 اۅ نیـز بیـن ۳:۳۰ تا ۴ شـب بـود...
" شھـٰید مـدافـ؏ حـرم علۍ سعـد🌿 "
@vlaiatx
#شهیدانه💔🙂 .
مادرِتمیگفـت :
یـِكهفتـِہقبـلشـَهآدت،
شـَبازلآےدردیدمسـَرسَجـٰادـہدارهگـِریہمیکنہ!
وبـٰاامـآمزمـٰانحَـرفمیزنـِہ...
رفیـقچۍگفتۍکـِہدلامـآمزمـٰانـوبـُردے!؟
سفـٰارشمـآروهـَممیکـنۍ!؟
#داداش_جهاد💔
@vlaiatx
#شهيدانہ
قلبمان که از روزگار میگیرد ،
تنها پناهمان ،
عکس های برادر ِ شهیدمان میشود •••
و چقدر خوب از پشت ِ قاب ِ شیشهای
آرامـِـمان میکنی ✨ ای عزیز ِ د❤️ل ِ خدا :}}
#شهیداحمدمشلب
#شهیدانه
*«هدیه ی پدر»*
♥️فاطمه به دوسالگی که رسید .قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم. اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. 😓تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم.
خیلی دلم گرفته بود.💔 به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم... 🥹 برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم و به او گفتم : *روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می روم و تو باید به خانه بیایی.*
🔹روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید...😍
از خوشحالی گریه کردم.😍😭در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم.🧡 از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم.
زمانی که به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه چهارشنبه است. بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه (س) را تزئین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند .🥹 *شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه ساله امام حسین (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود ❤️
خون شهیدی که دکتر انگلیسی را مسلمان کرد
🔹برای درمان به انگلیس اعزام شد!
خون لازم داشت؛ گفت خونِ غیرمسلمان نزنید
توجه نکردند و هرچه زدند، بدنش نپذیرفت!
خون یک مسلمان جواب داد☺️
پزشکش که دکتر کلیز نام داشت، بواسطهی آن مسلمان شد و گفت یک معجزه است :)
[#شهیدحمیدرضامدنیقمصری|#شهیدانه🌱]
#شهدا را یاد کنیم با صلوات
🍃🌸#شهیدانه
💌 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود !
با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !!
هفته ی بعد ، شب آخر ، جورابهای همرزمانش را میشست ،
همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟!
گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه!!
فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید.
🥀🕊پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت....
مدافع حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
تـنـهـا جـایـے ڪہ پـࢪچـم ایـࢪان پـایـیـن مـیـاد ࢪوۍ پـیـڪࢪ شـھـداسـت ؛ شـیࢪ بـچـہ ھـاۍ حـیـدࢪ کـࢪاࢪ ࢪو از چـۍ مـیتـࢪسـونـیـد ؟! :))🖤🚶🏻♂
#حاج_قاسم❤️
#شهیدانه🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
🌷شهیدحسین خرازی
گاهی فقط یک نگاه حرام می تواند خیلی چیزها را از ما بگیرد ...
مراقب چشمامون باشیم ، چون مثل گوگل نیست هر چی رو که نگاه کردیم سابقه اش رو پاک کنیم ....
الگو بگیریم از شهدا
#شهیدانه🕊
#لبيڪیامہدےعج
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#شهیدانه
#شهید_سیدحسین_علمالهدی
روی جاده سوسنگرد بودیم. عجله داشتیم برای رسیدن به اهواز.
دیدیم یک خانواده کنار جاده ایستاده اند منتظر ماشین.
حسین گفت: صبر کنیم ببینیم این ها کجا میروند؟ اهل روستای نعمه بودند.
حسین ایستاد کنارشان و کمک شان کرد سوار ماشین شوند و بار و بنه شان را هم پشت وانت چید.
راه که افتادیم،
گفتم: اینها که سر راه مان و تو مسیر ما نیستند اگر بخواهیم برسانیم شان، باید کلی در راه فرعی برویم و حسابی معطل می شویم.
حسین گفت: عیبی ندارد.
گفتم خودت گفتی که عجله کنیم. خودت گفتی که نباید فرصت را از دست داد.
گفت: همه این زحمت ها و عجله ها برای خاطر همین مردم است حالا که فرصت خدمتی پیش آمده نباید به این راحتی از دست داد تا اونجایی که میتوانیم و در حد توان باید هر کاری از دست مان بر می آید برای این مردم انجام دهیم
آنها را برد به روستا رساند و برگشت
📚 سه روایت از یک مرد
💠 #شهیدانه
🌹خاطرات طنز شهدا🌹
😂کارای بَد بَد....!😂
⭕️مراسم صبحگاهی بود.
روحانی گردان راجع به واجبات و محرمات صحبت میکرد.
با بچهها خیلی صمیمی بود.
برای همین هم در کلاس درس و یا مراسم متکلم وحده نبود و بقیه مخاطب.
مثل معلم و کلاس های اول و دوم دبستان غالباً مطلب را ناتمام میگذاشت و بچهها آن مطلب را خودشان تمام میکردند.😉😇
مثلاً وقتی میخواست عبارت
«الغیبه اشد من الزنا» را قرائت کند😝
میگفت:
«دوستان میدانند که الغیبه اشد...؟»
😂😂😂😇😝😝😇😂😂😂
بعد بچهها با هم با صدای بلند میگفتند: 😵😜😄«من الکارهای بد بد.»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا
#شهیدانه
🌹خاطرات طنز🌹
😂خدایا مرسی!!😂
⭕️قبل از غروب آفتاب رسیدیم مهران.
خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته خودمان را به بهداری رساندیم. 😇
آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود.
جلو در اورژانس،
یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند،😉😁
نشسته بود و دست ها رو بالا برده بود و می گفت:😝😆😝
«خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، 😂شرمنده ام کردی!»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#سیدعبدالرضا_موسوی
فرمانده سپاه خرمشهر
امروز #شهیدان، مشعلهای فروزان و گرمابخش هستند که گرمای امید و نور هدایت می افشانند تا با هدایت آنان، تَنهای مرده و فکرهای خام از گرما به حرکت در آیند .
خدایا، خداوندا، روح ما را بیتاب #شهادت گردان، تا پیام پرطنین #شهیدان را دریابیم و از زنجیر اسارتی که بر خود پیچیده ایم آزاد گردیم .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 عروسی دختر شهید 🌹
✍ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ...
ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید پیکر ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…
ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ
ﺩﺧﺘﺮ خانومی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ...
ﮔﻔﺘﻢ:
ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟
چطور مگه...؟!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ...
ﮔﻔﺘﻢ : پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ،
میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش...
زد زیر گریه و گفت:
یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ...
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ...
میشه به جای ظهر پنجشنبه،
شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟!
شب جمعه...
ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا،
بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ...
ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن...
ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن...
کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟!
ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮﻧہ ست…!
ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ...
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد:
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟
ﻧﺒﺮﯾـﺪش...
یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ...
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه...
ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ...
ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ...
ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ...
استخوون دست باباشو برداشت…
کشید رو سرش و گفت:
"بابا جون…
ببین دخترت عروس شده…
برای بار سوم میپرسم:
عروس خانوم وکیلم...؟
با اجازه پدرم...بله...
#شهیدانه 🌷
#شهدای_گمنام 🕊
#قطعه_ای_از_بهشت
#شهیدانه 🌹
💠پيام من به ملت ايران اين است كه با گروهك هاي منافق بجنگيد و نابودشان كنند و راه شهيدان را ادامه دهند.
پيام من به دولت اين است كه امام و شخصيت هاي مملكتي را از هر نقطه حفظ كنند تا ريشه آمريكا كنده شود . تمام ملت بايد گوش به فرمان امام باشد زيرا كه نائب امام زمان است 💠
🔸شهيد حسين حدادی🔸
#شهیدانه
الگوی برتر🍃
خواهر شهید: احمد #حجاب را مختص دختران نمی دانست و بر روی حجاب دخترها و پسرهای نسل جدید حساس بود☝️ و آن را واجب می دانست و بر "حیا و غیرت"، تأکید فراوان داشت👌. می گفت الگوی تو باید حضرت زهرا و حضرت زینب باشد.🌺🍃
شهید لبنانی #احمـد_مشلب❤️
💠 #شهیدانه
🌹خاطرات طنز شهدا🌹
😂کارای بَد بَد....!😂
⭕️مراسم صبحگاهی بود.
روحانی گردان راجع به واجبات و محرمات صحبت میکرد.
با بچهها خیلی صمیمی بود.
برای همین هم در کلاس درس و یا مراسم متکلم وحده نبود و بقیه مخاطب.
مثل معلم و کلاس های اول و دوم دبستان غالباً مطلب را ناتمام میگذاشت و بچهها آن مطلب را خودشان تمام میکردند.😉😇
مثلاً وقتی میخواست عبارت
«الغیبه اشد من الزنا» را قرائت کند😝
میگفت:
«دوستان میدانند که الغیبه اشد...؟»
😂😂😂😇😝😝😇😂😂😂
بعد بچهها با هم با صدای بلند میگفتند: 😵😜😄«من الکارهای بد بد.»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا