🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_شانزدهم
#بخش_دویست_و_شصت_و_سوم
#پدر و #فرزند افتخار #آفرینان 🌸🍃
#دعاهای امام #زمان (عج) در #مکه 🍃🍃
نائب دوم امام عصر (علیه السلام) محمد بن عثمان میگوید:
به خدا سوگند صاحب الامر هر سال در موسم حج در مکه است او مردم را میبیند و همه را میشناسد مردم هم او را میبینند ولی نمی شناسند.
راوی میگوید: از محمد بن عثمان پرسیدم: آیا امام زمان را دیده ای؟ گفت: آری، آخرین بار که آن حضرت را دیدم در خانه خدا (مسجد الحرام) بود و میفرمود:
اللهم انجزلی ما وعدتنی:
خدایا! آنچه به من وعده داده ای انجام ده! و هم محمد بن عثمان گفت: امام زمان را دیدم که در (باب مستجار) پرده خانه خدا را گرفته و میفرماید:
اللهم إنتقم بی من اعدائک
پروردگارا! به وسیله من از دشمنانت انتقام گیر [۱]
#مشک آنست #که خود #ببوید 🍂🍂
عامر پسر عبد الله که یکی از خردمندان قریش بود، شنید که یکی از پسرانش از علی بن ابی طالب بدگویی میکند، پسرش را به حضور خواست، و به او گفت:
فرزندم! از علی بدگویی نکن! زیرا بنیانی را که دین نهاده باشد، دنیا نمی تواند آن را خراب کند، ولی بنیان دنیا را، دین ویران میکند.
فرزندم! وقتی که بنی امیه، در مجالس شان به علی (علیه السلام) ناسزا میگفتند و در منبرها او را لعن میکردند، گویا بازوی علی را گرفته به آسمان بالا میبردند. (اعمال زشت آنها سبب عظمت و بالا رفتن مقام آن حضرت میشد. )، ولی هنگامی که تعریف از پدران و نزدیکان خود مینمودند مانند این بود که روی مردار گندیده را باز کنند، و بوی گند آن را بلند نمایند. من به تو سفارش میکنم هرگز علی را سب نکن و او را ناسزا مگو! [۱]
#عشق بلال و فرار #دختر🍃🍃
بلال حبشی اذان گوی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ با یهودیان در (جنگ خیبر) دختر زیبایی را اسیر گرفت که معشوقه شخصی به نام شهاب بود. بلال به او علاقه مند شد ولی دختر از این موضوع سخت ناراحت گشت. (چون او سفید رو و زیبا بود و بلال سیاه چهره حبشی) کمی از پیامبر و یاران فاصله گرفته بودند، در صحرای وادی نعام دختر از فرصت استفاده نمود حمله به بلال کرد و او را به زمین انداخت و آن قدر او را کتک زد که بلال به حال مرگ در آمد. پس از آن هرچه از طلا و نقره و اثاث دیگر داشت برداشت و فرار نمود و خود را به معشوقش شهاب رساند.
هنگامی که پیامبر به منزل رسید خواست که کمی استراحت کند متوجه شد که بلال نیست. سلمان فارسی و صهیب را به سراغ بلال فرستاد. آنها بلال را در بیابان آغشته به خون و در حال مرگ یافتند، دیدند بلال در حال مرگ روی زمین افتاده و خون از بدنش به شدت میریزد. او را با همان حال نزد پیامبر آوردند.
اصحاب که بلال را در آن حال دیدند همه گریستند، پیامبر فرمود: گریه نکنید، وقت گریه نیست.
آنگاه حضرت دو رکعت نماز خواند و درباره بلال دعا نمود و از خداوند برای او شفا خواست، سپس یک مشت آب برداشت و بر او پاشید، بلال به حال آمد و شفا یافت، برخاست و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بوسید.
حضرت پرسید: بلال! چه کسی با تو چنین رفتار کرده است؟
بلال گفت: من دختر جوانی را اسیر کردم و سخت عاشق او شدم ولی او در بیابانی به من حمله کرد و مرا به شدت کتک زد و فرار کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ماجرای فرار دختر و محل او را به علی (علیه السلام) بیان نمود و او را به تعقیب آن دختر فرستاد.
علی (علیه السلام) به محل آن دختر و معشوقش شهاب رسید. دختر و معشوقش بعد از کمی درگیری هر دو شهادتین را گفتند و مسلمان شدند. علی (علیه السلام) آنها را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و در محضر پیامبر مسلمان بودنشان را اعلان نمود. بلال چون دید آن دو مسلمان شدند گفت: من از آن دختر صرفنظر کردم، در مقابل شهاب چون به معشوقه خود رسیده بود، دو کنیز به بلال حبشی داد. بدین گونه ما جرا پایان یافت. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۵۱، ص ۳۵۱
[۱]: ب: ج ۴۶، ص ۱۴۰.
[۱]: ب: ج ۲۲، ص ۷۸.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_شانزدهم
#بخش_دویست_و_شصت_و_چهارم
#چگونگی شهادت #قنبر غلام #علی علیه السلام 🌸🍂
حجاج بن یوسف (جنایت کار معروف تاریخ) به حاضران گفت:
دوست دارم با ریختن خون یکی از یاران علی (علیه السلام) به خداوند تقرب بجویم! گفتند: ما کسی را سراغ نداریم که بیشتر از قنبر، غلام علی که با وی هم سخن بوده، باشد.
حجاج دستور داد قنبر را حاضر کنند مأموران او را دستگیر نموده و نزد حجاج آوردند.
حجاج: تو قنبر هستی؟
قنبر: آری.
حجاج: همان غلام آزاد کرده علی؟
قنبر: الله مولای من و علی امیر مؤمنان ولی نعمت من میباشد.
حجاج: از دین علی بیزاری بجوی! قنبر: نخست مرا به دینی که بهتر از دین علی باشد، راهنمایی کن! حجاج: من تو را خواهم کشت، اکنون خودت بگو چگونه
دوست داری تو را بکشم؟
قنبر: چگونه کشتنم را در اختیار تو گذاشتم، هر طور میخواهی بکش! حجاج: چرا؟
قنبر: برای اینکه هر طور ما را بکشی، همانطور تو را خواهند کشت.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به من فرموده است که از راه ظلم ستم را از پیکرم جدا میکنند، در حالی که گناهی انجام نداده ام.
حجاج خون آشام دستور داد قنبر عاشق علی (علیه السلام) را گردن زدند. [۱]
او بدین گونه قهرمانانه در چنگال خونخوار ترین انسان، در راه مولایش علی (علیه السلام) به شهادت رسید. درود خداوند بر او باد.
#خیانت دوست و #وفای سگ 🍃🌼
حارث پسر صعصعه چند نفر رفیق صمیمی داشت و سخت علاقه مند بود، به طوری که نمی توانست از آنان جدا گردد. در یکی از سفرهای تفریحی، همه آنها، همراه حارث بودند، جز یکی از آنها که در آن سفر همراه ایشان نبود.
از قضا آن دوست که به سفر نرفته بود، با همسر حارث رابطه برقرار کرد؛ یک وقت وارد منزل وی شد، پس از عیش و نوش با همسرش همبستر گردید، و چنین خیانت نابخشودنی را درباره دوستش انجام داد.
حارث در خانه سگی داشت، سگ با وفا به آنها حمله کرد و هر دو را کشت.
حارث از سفر برگشت وارد منزل که شد، دید دوست و همسرش هر دو کشته شده اند، از ماجرا که آگاه شد، این دو بند شعر را سرود:
فیا عجبا للخل یهتک حرمتی* * * و یا عجبا للکلب کیف یصؤن
و مازال یزغی ذمتی و وطنی و تخفظ عزمی والخلیل یوث شگفتا از دوست که در غیاب من به ناموس من بی حرمتی میکند و عجبا از سگ که ناموس مرا محافظت مینماید. [۱]
آری به راستی انسان خائن پست تر از حیوان نجس، همانند سگ است.
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۴۲، ص ۱۲۶
[۱]: ب: ج ۱۵، ص ۵۸.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_شانزدهم
#بخش_دویست_و_شصت_و_پنجم
#نکته_ها 🌸🍃
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابو العاص را که در جنگ بدر اسیر شده بود، از اسارت آزاد نمود، از او پیمان گرفت که زینب را رها کند و از او دست بردارد.
وقتی که ابوالعاص وارد مکه شد، جریان را به همسرش زینب دختر پیامبر خدا گفت؛ او هم آماده حرکت به سوی مدینه شد.
زینب میگوید:
هنگامی که حاضر شدم به نزد پدرم پیامبر خدا بروم، هند، دختر عتبه، نزد من آمد و گفت:
ای دختر محمد! آیا گمان میکنی از رفتن تو به نزد پدرت خبر ندارم؟
گفتم: تاکنون چنین تصمیمی ندارم.
گفت: ای دختر! اگر نیازی به پول و وسایل دیگری که مسافرت را برای تو آسان کند و تو را به راحتی به پدرت برساند داشته باشی، به من بگو، تا برایت تهیه کنم و از من خجالت نکش، زیرا آن قیدهایی که در میان مردان است در میان زنان نیست.
زینب میگوید:
در عین حال که میدانستم او راستگو است و به گفته هایش عمل میکند ولی باز میترسیدم، از این جهت او را از تصمیم خود آگاه نساختم.
آنگاه که آماده حرکت شدم، برادر شوهرم کنانة پسر ربیع شتری که دارای محمل بود آورد. من بر آن سوار شدم و او نیز کمان و جعبه تیرش را برداشت و افسار شتر را به دست گرفت و در روز روشن به سوی مدینه حرکت کرد.
زنان و مردان قریش از جریان آگاه شدند، یکدیگر را سرزنش کردند و از این که دختر رسول خدا به راحتی از میانشان خارج شده، سخت نعشمگین گشتند. بدین جهت با سرعت هرچه بیشتر به جستجوی زینب پرداختند؛ عاقبت در محلی به نام ذی طوی به او رسیدند. اولین شخصی که پیش آمد و با نیزه زینب را که حامله بود ترساند، هبار پسر اسود بن عبدالمطلب بود.
زینب در اثر ترس و وحشت در هودج خونریزی کرد و پس از آنکه به مکه بازگردانده شد سقط جنین نمود. بدین جهت پیامبر خدا وقتی که مکه را فتح کرد ریختن خون هبار پسر اسود را مباح دانست.
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید:
این خبر را به استادم ابن جعفر نقیب خواندم، او گفت:
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ریختن خون (هبار پسر اسود) را به این جهت که زینب را ترسانده و باعث سقط جنین او گشته است مباح و جایز دانسته کاملا روشن است که اگر حضرت زنده بود، حتما ریختن خون کسی که فاطمه (سلام الله علیها) را ترسانیده و در نتیجه فاطمه بچه اش را سقط کرده، مباح و جایز میدانست. [۱]
----------
[۱]: 📚ب: ج ۱۹، ص ۳۵۱.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫