eitaa logo
نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
432 دنبال‌کننده
129 عکس
94 ویدیو
2 فایل
کانال دوم ما ✳️اَحاديث ناب۱۴معصوم✳️ @Ahaadith_Ahlebait قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔶🔸🌺 عبرت امپراطور ◾️🍂🍂 سالیان درازی حضرت سلیمان در میان مردم به عدل و داد سلطنت کرد تا اینکه آفتاب عمرش بر لب بام رسید. روزی به یاران خود گفت: خداوند مرا سلطنتی داده که به هیچکس نداده است. باد، انس، جن و پرندگان را در اختیار من قرار داده زبان پرندگان را به من آموخته است، ولی با آن همه آنچه به من داده، تاکنون یاد ندارم که روزی را با شادی و سرور به شب رسانده باشم، میل دارم فردا تنها وارد کاخ خود شوم و با خیال راحت از بالای قصر قدرت و سلطنتم را تماشا کنم، و به کسی اجازه ورود به قصر را ندهید، تا سرور و خوشحالیم را به هم نزند. بلکه روزی را با شادی به پایان برسانم. فردا صبح سلیمان عصای خود را به دست گرفت وارد قصر شد، در قصر را از پشت بست و در جای بلند قصر تکیه بر عصای خود نمود و به تماشای منظرها و عمارت‌ها و کشور پهناور و نیروهای مسخر شده خود پرداخت. شادی سراسر وجود او را فرا گرفته بود، ناگاه جوانی زیبا و خوش قامت از گوشه کاخ وارد شد. سلیمان از جوان پرسید: تو کیستی و چه کسی اجازه ورود به کاخ من داد؟ جوان پاسخ داد: صاحب این کاخ اجازه داد. سلیمان: اکنون بگو تو کیستی؟ جوان: من ملک موت و فرشته مرگم. سلیمان: حال بگو برای چه آمدی؟ عزرائیل: برای قبض روح تو آمده ام. سلیمان: اکنون هرچه را مأموری انجام بده، تنها امروز، روز شادمانی من بود که ناتمام ماند، مقدر این است شادی من با مرگ و ملاقات با پروردگارم تامین گردد. فرشته مرگ مهلت نداد و در همان حال جان امپراطور فلسطین را گرفت. جسد بی روح سلیمان مدت‌ها به همان حال که ایستاده و تکیه بر عصا داده بود، ماند. مردم، جنیان و موجودات دیگر گمان می‌کردند که سلیمان زنده است و به آنها نگاه می‌کند، از بیم سلیمان کسی جرئت وارد شدن به قصر را نداشت تا آنکه خداوند موریانه ای را مأمور ساخت داخل عصای سلیمان را خورد، عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. در آن وقت همه فهمیدند که از مرگ سلیمان مدتها گذشته و آنان بی خبر بوده اند. [۱] از دوران ◾️🍃🍃 روزی ساره همسر حضرت ابراهیم گفت: ای ابراهیم! شما پیر شده اید دوران روزگارت به سر آمده، چه خوب است از خدا بخواهی به تو عمر طولانی بدهد، تا چشم ما از دیدار تو بیشتر روشن گردد. ابراهیم نیز دعا نمود، خداوند به او وحی کرد: ای ابراهیم! هر چقدر عمر می‌خواهی ما به تو خواهیم داد. ابراهیم وحی الهی را به ساره گفت. ساره گفت: از خدا بخواه که مرگ به اراده تو باشد. ابراهیم همین خواسته را به خداوند عرض کرد و خداوند خواسته ابراهیم را بر آورد. ابراهیم وحی خداوند را به ساره خبر داد. ساره گفت: به شکرانه این نعمت به فقرا و نیازمندان کمک کن و به آنان اطعام بده. ابراهیم پیشنهاد خوب همسرش را پذیرفت، غذایی تهیه کرد و مستمندان را دعوت نمود، در میان میهمانان پیرمرد نابینایی بود در حالی که یک نفر را به همراه داشت آمد، و در کنار سفره میهمانی نشست. دست دراز کرد و لقمه غذا را برداشت، خواست بر دهان گذارد بقدری ضعیف و ناتوان بود که دستش میلرزید و لقمه را به سمت چپ و راست دهان می‌برد و به پیشانی میگذاشت، و از شخصی که همراهش بود یاری می‌طلبید و او لقمه را به دهان پیرمرد می‌گذاشت سپس لقمه دیگر را بر می‌داشت آن را نیز چنین می‌کرد. ابراهیم از مشاهده این منظره سخت ناراحت شد از همراه او پرسید: چرا این پیرمرد این اندازه ناتوان شده است؟ او پاسخ داد: از پیری است. ابراهیم با خود گفت: اگر من نیز زیاد پیر شوم مثل این پیرمرد عاجز خواهم بود. آنگاه به سوی خدا روی کرد و گفت: پروردگارا! مرا به همان اجلی که برایم مقدر کرده ای، بمیران! احتیاجی به عمر زیاد ندارم. [۱] روزی صبح هنگام برخاست و در ریش خود یک تار موی سفید دید، گفت: الحمد لله الذی بلغنی هذا المبلغ ولم أعص الله طرفة عین خداوند را سپاسگذارم که مرا به این سن و سال رسانید، در حالی که به اندازه یک چشم به هم زدن گناه نکردم. [۲] ---------- 📚منابع: [۱]: ب: ج ۱۴، ص ۱۳۶. [۱]: ب: ج ۱۲، ص ۰۸۰ [۲]: ب: ج ۱۶، ص ۸ و ج ۷۶ ص ۱۶. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج❌    ⚜🔸💠🔸⚜ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110💫