🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
بنام خداوند بخشنده مهربان، سپاس خداى راست، و درود بر بندگان او كه خدا آنان را برگزيده است.
(۲) ۱۸۸- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان فرزند فرج فرزند ازهر صيرفى بغدادى (خدا رحمت كند) هنگامى كه در واسط به پيش ما آمده بود نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند حسن فرزند سليمان كه حديث كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه عكبرى كه نقل نمود بما ابو القاسم عبد اللَّه فرزند عتاب عبدى كه حديث كرد بما عمر فرزند شبه فرزند عبيده نميرى گفت: نقل كرد بمن مدائنى و گفت: منصور كسى را بدنبال اعمش فرستاد كه او را بحضورش بخواهد، گفت: و نقل نمود بما محمد فرزند حسن كه حديث كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه عكبرى كه نقل نمود بما عبد اللَّه فرزند عتاب فرزند محمد كه نقل كرد بما حسن فرزند عرفه كه حديث كرد بما ابو معاوية و گفت: نقل كرد بما اعمش و
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۴
گفت: منصور كسى را بدنبال من فرستاد. و حديث كرد بما محمد فرزند حسن كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عبد اللَّه (عكبرى كه حديث كرد بما عبد اللَّه) فرزند عتاب فرزند محمد عبدى كه نقل كرد بما احمد فرزند على عمى كه نقل كرد بما ابراهيم فرزند حكم و گفت: حديث كرد به من سليمان فرزند سالم كه نقل نمود بمن اعمش و گفت: كه ابو جعفر منصور بدنبال من كسى را فرستاد (۱) و گفته بعضى از آنان در بعضى ديگر وارد گرديده است، و لفظ حديث براى عمر فرزند شبه است گفت: منصور كسى را بدنبال من فرستاد، بآن فرستاده گفتم امير مؤمنان مرا براى چه مى خواهد؟ گفت: نمى دانم، گفتم: باو برسان كه من مى آيم، بعد بفكر افتادم و گفتم: در اين وقت مرا براى نيكى نمى خواهد، و ليكن اميد است كه در باره فضايل على بن ابى طالب (ع) از من پرسشى بنمايد، اگر به او خبر بدهم مرا بقتل مى رساند.
اعمش گفت: غسل كرده و كفنهايم را پوشيدم، و حنوط نموده و سپس وصيتم را نوشته بعد بسوى او رفتم، و عمر و فرزند عبيد را نزد او يافتم، سپاس خدا را به خاطر وجود آن بجا آورده و گفتم: نزد او ياورى درست از اهل كمك يافتم، به من گفت: اى سليمان بنزديك بيا، نزد او رفتم، هنگامى كه بر او نزديك شدم، بسوى عمر و فرزند عبيد رو كرده با او گفتگو مى كردم از من بوى حنوط
منتشر گرديد، گفت: اى سليمان اين چه بوئى است؟ بخدا قسم بايد راست بگوئى؛ و اگر راست مگوئى ترا بقتل مى رسانم، گفتم: اى امير مؤمنان فرستاده ات در دل شب بمن آمد پيش خود گفتم: امير مؤمنان در اين ساعت اين شخص را جز براى آنكه از من مناقب على را بپرسد نفرستاده است، اگر باو خبر بدهم مرا بقتل مى رساند، پس وصيتم را نوشته و كفنهايم را پوشيده و حنوط كردم، در حال نشسته راست گرديد، و او ميگفت (لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم).
سپس گفت: اى سليمان آيا مى دانى نام من چيست؟ گفتم: آرى اى
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۵
امير مؤمنان، گفت: چيست؟ گفتم: عبد اللَّه طويل فرزند محمد فرزند على فرزند عبد اللَّه بن عباس، فرزند عبد المطلب، گفت: راست گفتى، ترا بخدا و به قرابتى كه من با رسول خدا (ص) دارم قسم مى دهم بمن بگو چه قدر از فضائل على از تمام فقهاء نقل كرده اى و چه اندازه مى شود گفتم، اى امير مؤمنان كمى روايت كرده ام، گفت: همان طور، گفتم: ده هزار حديث و زيادتر. مى گويد: گفت: اى سليمان در باره فضائل على (ع) دو تا حديث برايت نقل كنم كه همه احاديثى كه از همه فقهاء روايت نموده اى از ميان ببرد، (۱) پس اگر قسم بخورى كه بر احدى از شيعه آنها را نقل نكنى، برايت آنها را روايت مى نمايم، گفتم: قسم نمى خورم، و بكسى از شيعه آنها را نقل نمى كنم، گفت: از بنو مروان فرارى بودم و در شهرها مى گشتم، و بسبب محبت و دوستى على و نقل فضائل او بسوى مردم تقرب مى جستم، و آنان بر من پناه شده و طعام مى دادند و وسائل معاش و زندگى مرا آماده نموده، و بر من اكرام مى كردند، و مرا با خود مى بردند تا بشهر شام وارد شدم، و اهل شام هر صبحگاهى در مساجد به على (ع) لعنت مى كردند، زيرا همه آنها خوارج و ياران معاويه بودند، بمسجد وارد شده، و در دل بود آن چه از آنها بود، نماز برپا شد، و با لباس هاى كهنه اى كه داشتم نماز ظهر را انجام دادم، زمانى كه امام جماعت سلام نماز را گفت، تكيه به ديوار زده در حالى كه اهل مسجد حضور داشتند، من هم نشستم، و چون بامامشان بيشتر اكرام مى كردند بطورى كه نديدم كسى را از آنان در حضور آن سخن گفته باشد، در آن هنگام دو تا بچه وارد مسجد گرديدند..... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
چون امام بر آنها نگاه كرد گفت: بيائيد آفرين بر شما و بر كسى كه شما را با نام آنان ناميده است، قسم بخدا شما را با نامهاى آنان نامگذارى نكردم مگر بسبب محبت و دوستى كه به محمد و فرزندان او دارم آنگاه بر يكى حسن و بر ديگرى حسين گفته مى شد.
پس در دل خود گفتم: امروز بآرزويم رسيدم و قدرتى جز با خدا نيست،
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۶
و جوانى در طرف راست من بود از آن پرسيدم اين پيرمرد كيست؟ و اين دو پسر كيانند؟ گفت: اين پيرمرد جد آنها است، و احدى در اين شهر جز اين پير مرد كه على را دوست داشته و باو محبت بورزد نيست، و بهمان سبب اين دو پسر را حسن و حسين ناميده است، با شادى بپا خواسته مانند شمشير برنده در آن روز از كسى نمى ترسيدم، به نزد پيرمرد آمده و گفتم: آيا ميخواهى حديثى برايت نقل كنم و چشمت را روشن بگردانم گفت: چه بيشتر احتياج دارم، و اگر چشمم را باين وسيله روشن بگردانى، چشمت را روشن ميكنم.
(۱) گفتم: حديث كرد بمن پدرم از جدم از پدرش كه رسول خدا (ص) بمن گفت:
پدرت كيست؟ و جدت كى؟ هنگامى كه فهميدم اين شخص نامهاى مردان را ميخواهد گفتم: محمد فرزند على فرزند عبد اللَّه بن عباس، گفت: در پيشگاه پيامبر (ص) بودم آنگاه فاطمه (ع) گريان آمد، پيامبر (ص) فرمود: اى فاطمه چه ترا بگريه در آورده است؟ گفت: اى پدر حسن و حسينم امروز رفته اند و نميدانم كجا هستند؟ و على (ع) پنج روز است كه باغ را با ناعور آبيارى مينمايد، و من آنها را در منزلهاى شما جستجو كرده پيدا نكردم و اثرى از آنان بدست نياوردم، در آن هنگام ابو بكر طرف راست پيامبر (ص) بود، پيامبر (ص) فرمود: اى ابو بكر بپاخيز و نور چشمانم را جستجو كن، بعد فرمود: اى عمر بپا خيز و آنها را بطلب، اى سلمان، اى ابو ذر، اى فلان اى فلان، گفت: شمرديم هفتاد نفر مرد در اطراف پيامبر (ص) بودند همه را براى بدست آوردن آنها برانگيخت، و آنان همه برگشتند و خبرى از آنان بدست نياوردند.
پيامبر (ص) بشدت اندوهگين شده و در درب مسجد ايستاد و ميگفت: بخاطر ابراهيم خليل تو، و بحق آدم برگزيده ات، اگر دو نور چشمانم و ميوه هاى دلم به بيابان و يا دريا رفته اند آنها را نگهداشته و سلامت بدار در آن هنگام جبرئيل فرود
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۷
آمده و گفت: اى پيامبر خدا بتحقيق خدا برايت سلام ميرساند و ميفرمايد: اندوهگين و غمزده مباش، اين دو كودك در دنيا و آخرت با فضيلت و آنها در بهشتند، و فرشته اى را براى نگهدارى آنان در حال خواب و بيدارى مأمور كرده ام، پيامبر خدا (ص) بسيار فرحناك گرديده و در حالى كه جبرئيل از طرف راست و مسلمانان در اطرافش ميرفت، تا بحظيره بنى نجار وارد گرديده، و بر فرشته اى كه بر آنان موكل بود سلام داد.
(۱) سپس پيامبر (ص) در روى زانو نشست، در آن هنگام حسن با حسين دست بگردن يك ديگر انداخته و خوابيده بودند، و اين فرشته يكى از بالهايش را زير آنان قرار داده و ديگرى را بر روى آنها كشيده بود، و بر تن هر كدام از آنان پيراهنى از مو و يا پشم و مداد در لبهايشان بود، پيامبر (ص) ببوسيدن شروع كرده تا آنكه بيدار شدند، پيامبر (ص) حسن را برداشته و جبرئيل حسين را تا آنكه از حظيره بنى نجار بيرون آمدند.
ابن عباس گفت: حسن را طرف راست پيامبر (ص) و حسين را طرف چپش يافتم كه پيامبر (ص) آنها را ميبوسيد، و ميگفت: هر كه شما را دوست دارد پيامبر را دوست داشته، و هر كه شما را دشمن بدارد پيامبر خدا را دشمن داشته است.
ابو بكر گفت: اى پيامبر خدا يكى از آنان را بمن بده تا بردارم پيامبر خدا (ص) باو فرمود: چه خوب سوارى و چه بهتر مركبى كه زير آنها است، وقتى كه به درب حظيره رسيد، عمر او را ملاقات كرده و باو مانند آن سخن كه
ابو بكر گفته بود گفت:
پيامبر خدا (ص) گفته او را مانند گفته ابو بكر رد كرد، و ما در حالى كه حسن به لباس پيامبر خدا (ص) چسبيده و به طرف راست او تكيه كرده بوده ديديم، و دست پيامبر خدا (ص) بر سر آن بود، با همان حال پيامبر (ص) وارد مسجد گرديده و فرمود:
بدرستى كه امروز اين دو فرزندم را شريف و بزرگ ميگردانم همان طورى كه خدا آنان را بزرگ گردانيده است.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۸
(۱) فرمود: اى بلال مردم را گرد آورى كن، بلال ندا كرده و مردم گرد آمدند پيامبر (ص) فرمود: اى گروه يارانم از پيامبر خودتان محمد (ص) بمردم برسانيد كه مى گويد: آيا امروز شما را بسوى بهترين مردم از جهت جد و جده راهنمائى نكنم؟
گفتند: آرى اى پيامبر خدا؛ فرمود: بر شما باد حسن و حسين؛...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
آرى اى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: بر شما باد حسن و حسين، چون دائى آنان قاسم فرزند پيامبر خدا (ص) و خاله آنها زينب دختر او است.
آگاه باشيد اى گروه مردم بر شما ياد ميدهم كه جد و جده آنها در بهشت؛ و پدر و مادر و عمو و عمه، و دائى و خاله آنها و خودشان در بهشت ميباشند، هر كه اين دو فرزند على را دوست بدارد فردا با ما در بهشت است، و هر كه آنان را دشمن
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۴۹
بدارد در آتش است، و بسبب عزت و مقامى كه پيش خدا دارند خدا آنان را در تورات با شبر و شبير ناميده است.
(۱) پس هنگامى كه آن پيرمرد امام اين حديث را از من شنيد، مرا جلو كشيده و گفت: اين حال تو است در حالى كه در باره على (ع) اين حديث را روايت مينمائى؟
خلعتى بر من پوشيد و مرا بر استرى سوار كرده كه آن را به صد دينار فروختم، و سپس بمن فرمود: ترا بر كسى راهنمائى كنم كه بر تو نيكى كند، من در اين شهر دو برادر دارم: يكى از آنان پيشوا و امام گروهى از مردم بود، در هر صبحگاهى هزار مرتبه، و در روز جمعه چهار هزار مرتبه به على (ع) لعنت مى نمود،
خداى متعال نعمتى كه باو داده بود تغيير داد، كه بر سئوال كنندگان علامتى شد، و آن امروز على را دوست ميدارد و برادر ديگرم از آن روز كه از شكم مادر آمده على را دوست مى دارد، بسوى او برويد و نزد او نمانيد.
قسم بخدا اى سليمان بر استر سوار شده در حالى كه همان روز گرسنه بودم، آن پير مرد و مردم هم با من بپا خواستند، تا اينكه بسوى خانه رفتيم، آن پيرمرد گفت: بنگر و توقف منما، در حالى كه مردم رفته بودند در را كوبيدم، در آن هنگام جوانى گندم گون بسوى من آمد و همان كه مرا با استر ديد، گفت: آفرين به تو، قسم بخدا پدر فلانى خلعت بر تو نپوشيده، و بر استرش سوار ننموده، جز آن كه مردى هستى كه خدا و پيامبر او را دوست مى دارى، البته اگر چشمم را روشن كنى چشمت را روشن مى گردانم قسم بخدا اى سليمان من بيشتر رغبت دارم باين حديث كه او مى شنود و تو مى شنوى:
خبر داد بمن پدرم از جدم از پدرش كه گفت: ما با پيامبر خدا (ص) درب خانه اش نشسته بوديم در آن هنگام فاطمه زهرا (ع) در حالى كه با شدت گريه مينمود بطرف ما مى آمد و حسين را مى آورد، پيامبر خدا (ص) او را استقبال نموده و حسين را از او گرفت، و باو فرمود: اى فاطمه چه ترا بگريه در آورده است؟ گفت:
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۰
اى پدر زنان قريش مرا سرزنش مى كنند و مى گويند: پدرت ترا بمردى تزويج كرده كه هيچ چيز ندارد. پيامبر (ص) فرمود آرام باش و بترس از اينكه اين سخن را
از تو بشنوم، زيرا من ترا بشوهر ندادم تا آنكه خدا از بالاى عرش ترا بشوهر داده است، و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل شهادت نمودند، و بتحقيق خداى متعال به اهل دنيا توجهى نموده از مردم پدر ترا برگزيد، و به پيامبرى مبعوث كرد، بعد دفعه دوم توجهى پيدا نموده و از آنها على را برگزيد، و بر من وحى كرد پس ترا باو تزويج كردم، و او را وصى و وزير خود گرفتم.
(۱) پس على از جهت قدرت قلب شجاع ترين مردم، و از نظر دانش داناترين آنان، و از جهت حلم بردبارترين آنها، و از نظر اسلام نخستين آنها و در بخشش سخيترين آنان، و در اخلاق بهترين مردم بود، اى فاطمه بدرستى كه من لواء حمد را ميگيرم و كليدهاى بهشت در دستهايم آنها را بعلى ميدهم، و آدم و فرزندان او زير لواء على مى باشند.
اى فاطمه فرداى قيامت على را در كنار حوض ميگذارم، هر كه را از امتم كه بشناسد سيراب مى نمايد.
اى فاطمه فرزندان تو حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند، و نامهاى آنان در تورات موسى (ع) سبقت كرده است، و نام آنها در بهشت شبر و شبير بوده است، و سپس بسبب عزت و بزرگى پيامبر (محمد) (ص) كه در پيشگاه خدا دارد، و بجهت شرافتى كه آنان در پيش پيامبر (ص) دارند، آنان را حسن و حسين ناميد.
اى فاطمه دو تا حله از حله هاى بهشت به پدرت، و دو تا حله از آنها بعلى (ع) پوشيده مى شود، و لواى حمد در دست من، و امتم زير آن مى باشند، و بخاطر كرامت على در پيش
خدا او را بدست على ميدهم، و منادى از جانب خدا ندا ميكند اى محمد (ص) چه نيكو جديست جدت ابراهيم و چه نيكو برادرى است برادرت .... #ادامه_دارد
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۱
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۱
على (ع).
(۱) هنگامى كه خدا مرا بخواهد على را با من مى خواهد، و وقتى كه روى زانوانم بنشينم على هم با من روى زانوانش مى نشيند، و زمانى كه خدا مرا شفيع قرار دهد على را هم شفيع قرار مى دهد، و آنگاه كه سخن مرا اجابت مى كند سخن على را قبول مى نمايد، و به درستى كه او در همان مقام بر كليدهاى بهشت ياور من است.
اى فاطمه بپاخيز، بدرستى كه على و تابعان او فرداى قيامت نجات يافته و بخير و نيكى مى رسند.
و گفت: وقتى فاطمه نشسته بود، در آن هنگام پيامبر (ص) بسوى او آمده و نزدش نشست، و فرمود: اى فاطمه چه شده بر من كه ترا گريان و اندوهناك مى بينم؟
گفت: اى پدرم چرا گريه نكنم در حالى كه مى خواهى از من جدا شوى، پيامبر (ص) باو فرمود: اى فاطمه نبايد گريه كنى، و محزون باشى زيرا چاره اى از جدائى نيست.
گفت: گريه فاطمه (ع) سخت گرديد، سپس گفت: اى پدر كجا با تو ملاقات بنمايم؟ فرمود: بر بالاى تپه حمد ملاقات مى كنى، كه آنجا بر امتم شفاعت ميكنم، گفت: اى پدر اگر آنجا ملاقات نكردم، فرمود: نزد صراط ملاقات مى كنى، در حالى كه جبرئيل از طرف راست من و ميكائيل از طرف چپ، و اسرافيل گرفته از كمربندم، و فرشتهها پشت سرم، ندا مى كنم: اى پروردگار من امت من، امت من، حساب را بر آنان آسان فرما، سپس بسوى امتم از راست و چپ
نگاه مى كنم، و هر پيامبرى در آن روز بفكر خود بوده و مى گويد: خدايا خودم، خودم، و من مى گويم: خدايا امت من امت من.
پس نخستين كسى كه در روز قيامت بر من ملحق ميگردد تو و على و حسن و حسين ميباشيد، و خدا ميفرمايد: اى محمد بتحقيق امت تو اگر با گناهانى مانند
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۲
كوههاى سنگين و بزرگ بيايند از آنها مى بخشم، تا آنجا كه چيزى را بر من شريك قرار نداده و دشمن مرا دوست ندارند.
(۱) گفت: گفت: همان كه آن جوان اين سخن را از من شنيد، امر كرد بر من ده هزار درهم دادند، و سى تا لباس بر من پوشيد، سپس بمن گفت: تو از اهل كجائى؟
گفتم: از اهل كوفه، گفت: تو عربى هستى يا مولى؟ گفتم: بلكه عربى هستم، گفت: همان طور كه چشم مرا روشن كردى چشمت را روشن كردم، بعد بمن گفت: فردا در مسجد با پسران فلانى نزد من بيا و بترس از اينكه راه را گم نكنى، به پيش آن پير مرد رفتم در مسجد نشسته بود و انتظار مرا مى كشيد، وقتى كه مرا ديد پيشوازم نموده و گفت: پدر فلانى با تو چه كرد؟ گفتم: اين طور اين طور، گفت:
خدا او را جزاى خير بدهد، خدا ميان ما و آنان را در بهشت جمع كند، زمانى كه صبح كردم اى سليمان بر استر سوار شده شروع كردم برفتن راهى كه بر من توصيف كرده بودند، همان كه مقدار كمى رفتم راه بر من مشتبه شد، و اقامة نماز را در مسجد شنيدم، گفتم: قسم بخدا با اين مردم نماز ميخوانم، از استر
پياده شده به مسجد وارد شدم، مردى را ديدم كه اندام او مانند اندام رفيقم بود؛ از طرف راست او قرار گرفتم همان كه بركوع و سجود رفتيم ناگهان عمامه اش به پشت سر افتاد، بروى او نگاه كردم در آن هنگام ديدم روى آن مانند روى خوك و سرش و خلقتش و دستهايش و پاهايش مانند خوك بود، و ندانستم كه در نماز چه گفتم و چه طور نماز خواندم، در حالى كه در كار او فكر مى نمودم، و امام سلام نماز را گفت: و بروى من نگريسته و گفت: ديروز تو بسوى برادرم آمده بودى، و امر كرد براى تو به اين چنين و آن چنان؟ گفتم: بلى، از دستم گرفته مرا بلند نمود، وقتى كه اهل مسجد ما را ديدند از ما تبعيت كردند. همان كه بخانه رسيده گفت: اى پسر در را به بند و مگذار كسى وارد شود، سپس دستش را به پيراهن خود برده و او را از تن در آورد، در آن هنگام ديدم كه تن او مانند تن خوك بود.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۳
(۱) گفتم: اى برادر اين چه حالى است كه در تو مى بينم؟ گفت: مؤذن قومى بودم هر روز صبحگاهى ميان اذان و اقامه هزار دفعه به على لعنت مى كردم، گفت: از مسجد بيرون آمدم و باين خانه وارد شدم در حالى كه روز جمعه بود، و من باو و فرزندان او چهار هزار دفعه لعنت كرده بودم، در آن حال بدكان تكيه زده و خوابيدم، در خواب ديدم مانند آنكه در بهشتم، پس متوجه شده ديدم على تكيه زده و حسن و حسين بهمديگر تكيه داده
با او هستند، و با خوشحالى و سرور بر اسبانى از نور سوار ميباشند، در آن هنگام من ديدم كه پيامبر خدا «ص» نشسته و حسن و حسين پيش او، و در دست حسن كاسه اى است، پيامبر (ص) به حسن فرمود: مرا سيراب كن، پس از آن آشاميد، و بعد بر حسين فرمود: پدرت را آب بده، آن هم آشاميد، سپس به حسن (ع) فرمود:..... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_چهارم
حديث #اعمش و #منصور▪️✨
سپس به حسن (ع) فرمود: اين مردم را آب بده، آنها هم آشاميدند، بعد فرمود: آب بده به اين مرد كه بدكان تكيه كرده است، پس حسن رخش را از من برگرداند، و گفت: اى بابا چطور او را سيراب بنمايم در حالى كه او در هر روز هزار بار به پدرم لعنت مى كند، و امروز چهار هزار بار لعنت نموده است، پيامبر (ص) فرمود؟ بر تو چه شده خدا به تو لعنت كند تو على را لعنت مى كنى، و برادرم را ناسزا مى گوئى؟
خدا بر تو لعنت كند به فرزندانم حسن و حسين ناسزا مى گوئى؟ سپس پيامبر (ص) آب دهانش را برخم انداخت، رخ و اندامم را پر كرد، در آن حال از خواب بيدار شدم، و محل آب دهن پيامبر را يافتم كه مسخ شده است همان طور كه مى بينى، و براى سئوال كنندگان حجت و آيه قرار گرفتم.
سپس فرمود: اى سليمان در فضائل على (ع) عجيبتر از اين دو حديث را شنيده ام؟ اى سليمان دوستى على ايمان، و دشمنى آن نفاق و دوروئى است، بجز مؤمن على را دوست نميدارد، و جز كافر او را دشمن نميدارد. گفتم: اى امير مؤمنان امان ميخواهم؟ گفت: براى تو امان است، گفت: گفتم: چه ميگوئى
در باره
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۵۴
كسى كه اينها را مى كشد، گفت: در آتش است و ترديد ندارم، گفتم: چه ميگوئى در باره كسى كه فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنان را بقتل برساند؟ گفت:
سرش را بزير انداخت بعد گفت: اى سليمان ملك نازاد است، و ليكن آنچه كه ميخواهى از فضائل على (ع) بگو، گفت: گفتم: كسى كه فرزندان او را بكشد در آتش است! عمرو بن عبيد گفت: راست گفتى اى سليمان واى بحال كسى كه فرزندان او را بكشد، منصور گفت: اى عمرو شهادت و گواهى ميدهم كه او در آتش است، عمرو گفت: و خبر داد بمن پيرمرد راستگو (يعنى حسن) از انس بدرستى كه هر كس فرزندان على را بكشد بوى بهشت را نمى بويد، گفت: پس ديدم كه ابو جعفر حالش منقلب شده و رويش را ترش كرده است، گفت: ما بيرون آمديم، ابو جعفر گفت: اگر عمرو موقعيت و مقامى نزد منصور نداشت سليمان بيرون در نمى آمد مگر آنكه كشته مى شد.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫