🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_هفدهم
#دلجویی امام #جواد (ع) از #کتک خورده 🌺🔹
علی بن جریر میگوید:
خدمت امام جواد ع نشسته بودم گوسفندی از خانه امام علیه السلام گم شده بود.
یکی از همسایههای امام علیه السلام را به اتهام دزدی گرفته کشان کشان نزد حضرت جواد علیه السلام آوردند.
امام علیه السلام فرمود:
وای بر شما او را رها کنید! او دزدی نکرده است، گوسفند در خانه فلان کس است، بروید از خانه او بیاورید!
به همان خانه رفتند دیدند گوسفند آنجا است، صاحب خانه را به اتهام دزدی دستگیر کردند، لباسهایش را پاره کرده کتک زدند. وی قسم میخورد که گوسفند را ندزدیده است.
او را خدمت امام علیه السلام آوردند فرمود:
چرا به او ستم کرده اید، گوسفند خودش به خانه او داخل شده و اطلاعی نداشته است.
آنگاه امام علیه السلام از او دلجوی نمود و مبلغی در مقابل لباسها و کتکی که خورده بود به او بخشید. [۱]
امام #هادی (ع) در میان #درندگان🌸🔹
در زمان متوکل عباسی زنی به دروغ ادعا کرد که من زینب دختر علی بن ابی طالب هستم، - با این حیله از مردم پول میگرفت - او را نزد متوکل آوردند.
متوکل به او گفت:
تو زن جوانی هستی با اینکه از زمان زینب دختر علی سالها میگذرد؟ گفت:
پیغمبر دست بر سرم کشیده و دعا کرده است که در هر چهل سال جوانی برایم برگردد.
من تا حال خود را به مردم نشان نمی دادم ولی احتیاج وادارم کرد که خود را به مردم معرفی کنم.
متوکل گروهی از اولاد علی علیه السلام و بنی عباس و طایفه قریش را احضار کرد و جریان را به آنان گفت. چند نفرشان گفتند: روایتی نقل شده که زینب دختر علی علیه السلام در سال فلان از دنیا رفته است. متوکل به او گفت:
در مقابل این روایت، تو چه میگویی؟
گفت:
این روایت دروغی است که از خودشان ساخته اند من از نظر مردم پنهان بودم کسی از مرگ و زندگی من خبر نداشت.
متوکل به حاضرین گفت:
غیر از این روایت، دلیلی ندارید تا این زن مغلوب گردد؟
گفتند:
دلیل دیگری نداریم، ولی خوب است حضرت امام هادی علیه السلام را احضار کنی، شاید او دلیل دیگری داشته باشد.
سرانجام متوکل حضرت را احضار کرد و قضیه آن زن را برایش مطرح نمود.
امام علیه السلام فرمود:
حضرت زینب در فلان تاریخ چشم از جهان فروبسته است.
متوکل گفت:
حاضرین نیز این روایت نقل کردند، او نپذیرفت و من سوگند خوردهام جلوی ادعای ایشان را نگیرم مگر با دلیل محکم.
حضرت فرمود:
کار مهمی نیست من دلیلی میآورم که او را مجاب کند و دیگران نیز قبول داشته باشند.
متوکل گفت:
آن دلیل کدام است؟
حضرت فرمود:
گوشت بدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است اگر راست میگوید او را جلو درندگان بگذار چنانچه از فرزندان فاطمه سلام الله علیها باشد درندگان به او آسیب نمی رسانند.
متوکل به آن زن گفت:
شما چه میگویی؟
گفت:
او میخواهد من کشته شوم، در اینجا از فرزندان فاطمه سلام الله علیها زیاد هستند، هر کدام را میخواهد جلو درندگان بیاندازد. در این وقت رنگ همگان پرید.
بعضی از دشمنان امام علیه السلام گفتند:
چرا خودش پیش درندگان نمی رود؟
متوکل به این پیشنهاد تمایل کرد. چون میخواست بدون آنکه در قتل امام علیه السلام دخالت داشته باشد او را از بین ببرد!
به حضرت گفت:
چرا خودتان نمی روید؟
امام علیه السلام فرمود:
اگر شما مایل باشید من میروم.
متوکل گفت: بفرمایید.
در آنجا شش عدد شیر بود امام علیه السلام در جلو شیرها قرار گرفت.
شیرها اطراف امام علیه السلام را گرفتند، دستهایشان را بر زمین گذاشته سر بر روی دست خویش نهادند.
امام علیه السلام دست بر سر آنها کشید و اشاره کرد که کنار بروند و فاصله بگیرند، شیرها به جانبی که امام علیه السلام اشاره کرده بود رفتند و در مقابل امام علیه السلام ایستادند.
وزیر متوکل به او گفت:
این کار بر ضرر تو است پیش از آنکه مردم از قضیه با خبر شوند او را بیرون بیاور!
متوکل از امام علیه السلام خواست از محل درندگان خارج شود و از حضرت عذر خواست که نظر بدی درباره شما نداشتیم، مقصودمان این بود سخن شما ثابت شود.
امام علیه السلام که خواست حرکت کند شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهای ایشان میمالیدند.
هنگامی که حضرت پای به اولین پله گذاشت اشاره کرد برگردید! همه برگشتند و امام علیه السلام بیرون آمد.
متوکل به آن زن گفت:
اکنون نوبت تو است که به محل درندگان بروی، ناله و فریاد زن بلند شد، شروع به التماس کرده، اعتراف به دروغگویی خود نمود.
سپس گفت:
من دختر فلان هستم از فقر و تهی دستی به این ادعا افتادم.
متوکل به حرف او گوش نکرد دستور داد او را جلو درندگان بیندازند ولی مادر متوکل درخواست کرد از تقصیرات آن زن بگذرد، متوکل نیز او را بخشید. [۱]
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۴۶.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۵۰
@ya_amiralmomenin110
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_ششم
#بخش_صد_و_هجدهم
#فتوای امام #هادی (علیه السلام) درباره #مسیحی زناکار 🌼🍃🍃
روزی مرد مسیحی را که با زن مسلمان زنا کرده بود، پیش متوکل آوردند.
متوکل تصمیم گرفت بر او حد شرعی جاری کند در این وقت مسیحی شهادتین گفت و مسلمان شد.
یحیی بن اکثم (قاضی القضات) گفت:
اسلام آوردن او کارهای خلاف پیشین وی را از بین میبرد.
بنابراین نباید حد در مورد او جاری شود.
بعضی از فقها گفتند:
باید سه بار در مورد او حد جاری گردد.
اختلاف نظرها باعث شد متوکل مسأله را از امام هادی علیه السلام بپرسد.
مسأله را برای امام علیه السلام نوشت.
امام علیه السلام در پاسخ نوشت: (آن قدر باید شلاق بخورد تا بمیرد. )
یحیی بن اکثم و فقهای دیگر با فتوای امام علیه السلام مخالفت کردند و گفتند:
این فتوا مدرکی از آیه و روایت ندارد.
متوکل نامه ای به حضرت نوشت مدرک این فتوا را پرسید.
امام علیه السلام در جواب نوشت: ( (بسم الله الرحمن الرحیم فلما رأو بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین فلم یکن ینفعهم ایمانهم لما رأوا باسنا... ) ) [۱]
(هنگامی که قهر و غضب ما را دیدند، گفتند: به آفریدگار یکتا، ایمان آوردیم و به بتها و هر آنچه را که شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم، ولی ایمانشان به وقت دیدن قهر و غضب ما، سودی نداد... )
متوکل پاسخ منطقی امام علیه السلام را پذیرفت و دستور داد حد زناکار مطابق فتوای حضرت اجرا گردد و آن قدر زدند تا زیر ضربات شلاق مرد. [۲]
امام هادی علیه السلام با ذکر این آیه مبارکه، آنان را متوجه نمود همچنان که ایمان کافران عذاب خدا را از آنان باز نداشت، اسلام آوردن این مسیحی نیز حد را ساقط نمی کند.
#نیازمندان در محضر امام #حسن عسکری (علیه السلام) 🍂🌸🌸
محمد بن علی میگوید:
تهی دست شدیم زندگی بر ما خیلی سخت شد، پدرم به من گفت: برویم نزد امام عسگری علیه السلام میگویند مرد بخشنده است.
گفتم:
او را میشناسی؟
پدرم گفت:
نه او را میشناسم و نه تا به حال وی را دیده ام.
با هم به سوی خانه آن حضرت حرکت کردیم، پدرم در بین راه به من گفت:
پانصد درهم نیازمندیم کاش امام علیه السلام میداد، دویست درهم برای خرید لباس، دویست درهم برای خرید آرد و صد درهمش را برای مخارج دیگر زندگی میرسانیم.
محمد بن علی میگوید:
من با خود گفتم:
ای کاش سیصد درهم نیز به من بدهد که صد درهم برای خرید
یک درازگوش و صد درهم برای مخارج و صد درهم نیز برای خرید لباس باشد، تا به جبل (قسمتهای کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) بروم.
هنگامی که به خانه امام علیه السلام رسیدیم غلام آن حضرت بیرون آمد و گفت:
علی بن ابراهیم و پسرش وارد شوند. چون وارد شدیم و سلام کردیم امام علیه السلام به پدرم فرمود:
ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامدی؟
پدرم گفت:
سرورم! خجالت میکشیدم با این وضع شما را دیدار کنم. چون از محضر امام علیه السلام بیرون آمدیم، غلام آن حضرت به دنبال ما آمد و یک کیسه پول به پدرم داد و گفت:
این پانصد درهم است! دویست درهم برای خرید لباس، دویست درهم برای خرید آرد و صد درهم برای سایر مخارج.
آنگاه کیسه دیگری به من داد و گفت:
این سیصد درهم است! با صد درهم آن درازگوش بخر! و با صد درهم آن لباس تهیه کن! و صد درهمش برای مخارج دیگر تو باشد.
سپس گفت:
به ایران نرو بلکه به سورا (شهری در عراق یا محلی در بغداد بوده) برو محمد بن علی نیز به سورا رفت و در آنجا با زنی ازدواج نمود و روزانه چهار هزار دینار درآمد داشت. متأسفانه در عقیده هفت امامی باقی ماند. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: سوره غافر: آیه ۸۴.
[۲]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۷۴.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۲۷۸.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_نهم
#بخش_صد_و_پنجاه_و_هفتم
امام #جواد علیه السلام و #تقدیر از علمای #ربانی 🌼🍂
محمد پسر اسحاق و حسن بن محمد میگوید:
ما پس از وفات زکریا بن آدم به سوی حج حرکت کردیم، نامه امام جواد علیه السلام در بین راه به ما رسید. در آن نوشته بود:
به یاد قضای خداوند درباره زکریا بن آدم افتادم، پروردگار او را از روز تولد تا روز درگذشت و همچنین روز رستاخیز که زنده میشود، مورد رحمت و عنایت خویش قرار دهد! او در درون زندگی عارفانه زیست و انسان حق شناس و حق گو بود و در این راه رنجها کشید و صبر و تحمل نمود. پیوسته به وظیفه خویش عمل میکرد، کارهایی که مورد رضای خداوند و پیامبر بود انجام میداد.
او پاک و بی آلایش از دنیا رفت، خداوند اجر نیت و پاداش سعی و تلاش وی را عنایت کند!
وصی او نیز مورد توجه ماست، او را بهتر میشناسیم و نظر ما نسبت به او بر نمی گردد. منظور حسن پسر محمدبن عمران است. [۱]
امید است علمای زمان ما نیز طوری رفتار کنند که همگان مورد تقدیر و تأیید ائمه اطهار علیه السلام قرار گیرند.
#تقدیری دیگر از یک #عالم ربانی🌺🍃
یکی از شخصیتهای مورد پسند امام جواد علیه السلام علی بن مهزیار اهوازی است. حسن پسر شمون میگوید:
نامه ای را که امام جواد علیه السلام با دست خط خود به علی بن مهزیار نوشته بود خواندم، چنین بود: به نام خداوند بخشنده و مهربان.
ای علی بن مهزیار! خداوند بهترین پاداش را به تو عنایت کند! منزلت را در بهشت قرار دهد، تو را در دنیا و آخرت خوار نکند و با ما محشور گرداند!
ای علی! تو را در خیرخواهی، مسلمانی، فرمان برداری از خداوند، احترام به دیگران، انجام وظایف دینی، آزمایش کردم، و تو را پسندیدم.
اگر بگویم مانند تو را ندیدهام حتما راست گفته ام. خداوند جایگاه تو را در بهشت برین قرار دهد.
ای علی! در سرما و گرما، در شب و روز، خدمت تو برای ما مخفی نیست. از خداوند مسئلت دارم روز رستاخیز تو را آن چنان مشمول رحمت خود قرار دهد که مورد غبطه دیگران باشی! خداوند دعا را مستجاب میکند. [۱]
امام #هادی علیه السلام در #سامرا 🌸🍃
امام هادی (علی النقی) در صریا (دهی است در اطراف مدینه) در نیمه ذیحجه به سال ۲۱۲ متولد شد و در سامرا نیمه ماه رجب سال ۲۵۴ وفات یافت و چهل و یک سال داشت و مدت امامت آن حضرت ۳۳ سال بود، مادرش کنیزی بود که سمانه نام داشت.
متوکل عباسی آن جناب را به مأموریت یحیی بن هرثمه از مدینه به سامرا آورد و در همان شهر ماند تا از دنیا رحلت نمود. [۱]
روزی که حضرت با یحیی بن هرثمه وارد سامرا شد. در کاروانسرای گدایان به امام علیه السلام جای دادند.
صالح بن سعید میگوید:
روزی که امام هادی علیه السلام وارد سامرا شد خدمت آن حضرت رسیدم.
عرض کردم:
فدایت شوم این ستمگران سعی میکنند به هر وسیله که هست نور شما را خاموش سازند و نسبت به شما اهانت کنند، تا آنجا که شما را در این مکان پست که کاروانسرای فقر است، جای داده اند.
در این وقت امام علیه السلام با دست به سویی اشاره کرد و فرمود:
این جا را نگاه کن ای پسر سعید!
ناگاه باغهای زیبا و پر از میوه و جویهای جاری و خدمت گزاران بهشتی همچون مرواریدهای دست نخورده دیدم، چشم هایم خیره شد و بسیار تعجب کردم.
امام فرمود:
ما هر کجا باشیم این وضع برای ماست، ای پسر سعید! ما در کاروانسرای گدایان نیستیم. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۰۴.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۰۵.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۹۷. در تولد، وفات و امامت آن حضرت اقوال دیگری نیز نقل شده است.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۹۹.
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_نهم
#بخش_صد_و_پنجاه_و_هشتم
#هجوم به خانه امام #هادی علیه السلام🍂🌺
مردکی به نام بطحایی پیش متوکل عباسی از امام هادی علیه السلام سخن چینی کرد که اسلحه و پول و نیرو فراهم آورده و قصد قیام دارد.
متوکل به سعید حاجب دستور داد شبانه به خانه امام هجوم ببرد و هر چه پول و اسلحه بیابد ضبط کرده، بیاورد.
سعید میگوید: شبانه به خانه آن حضرت رفتم نردبانی نیز همراه خود بردم، به وسیله آن خود را بالای پشت بام رساندم. سپس از پلکان پایین آمدم، شب تاریک بود در این فکر بودم که چگونه وارد اتاق شوم، ناگهان از داخل اتاق مرا صدا زد، فرمود:
سعید! همانجا بمان! تا برایت شمع بیاورند.
فوری شمع آوردند، داخل اتاق شدم دیدم امام جبه ای از پشم به تن دارد و شب کلاهی بر سر گذاشته و جانماز را روی حصیر گسترده و مشغول مناجات است. به من فرمود:
این اطاقها در اختیار شماست میتوانی همه را بگردی! وارد اتاقها شدم همه را بازرسی کردم ولی چیزی در آنها نیافتم. تنها کیسه ای که به مهر مادر متوکل مهر خورده بود پیدا
کردم و کیسه ای مهر شده دیگر نیز با آن بود. هر دو را برداشتم. آنگاه امام فرمود: زیرا این جانماز را نیز نگاه کن! جانماز را بلند کردم، شمشیری که داخل غلاف بود دیدم، آن را نیز برداشته، همه را نزد متوکل بردم.
هنگامی که چشم متوکل بر مهر مادرش روی کیسه افتاد، مادرش را خواست و جریان کیسه را از او پرسید.
مادرش گفت: آن وقت که بیمار بودی نذر کردم هرگاه تو بهتر شدی ده هزار دینار از مال خودم به ابوالحسن (امام هادی) بدهیم. پس از بهبودی شما آن را در همین کیسه گذاشته به او فرستادم که ابوالحسن حتی باز هم نکرده است.
متوکل کیسه دومی را باز کرد. آن چهارصد دینار بود.
آنگاه به من دستور داد یک کیسه دیگر روی کیسه زر مادرش گذاشته، هر دو کیسه را با آن شمشیر به ابوالحسن باز گردان.
سعید میگوید: من کیسه را با آن شمشیر به ابوالحسن باز گردان.
سعید میگوید: من کیسهها و شمشیر را به خدمت امام باز گرداندم. اما از حضرت خجالت میکشیدم، از این رو عرض کردم:
سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شوم اما چه کنم که مأمور بودم و توان سرپیچی از فرمان امیر نداشتم.
امام علیه السلام فرمود:
(و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون): به زودی ستمگران خواهند فهمید به کجا برگشت مینمایند. [۱]
#در تنگنای #سخت 🍃🌸
ابو هاشم میگوید:
یک وقت از نظر زندگی در تنگنای شدید قرار گرفتم. به حضور امام هادی علیه السلام رفتم، اجازه ورود داد. همین که در محضرش نشستم، فرمود:
ای ابو هاشم! کدام از نعمتها را که خداوند به تو عطا کرده میتوانی شکرانه اش را به جای آوری؟ من سکوت کردم و ندانستم در جواب چه بگویم.
آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: خداوند ایمان را به تو مرحمت کرده به خاطر آن بدنت را بر آتش جهنم حرام کرد و تو را عافیت و سلامتی داد و بدین وسیله تو را بر عبادت و بندگی یاری فرمود و به تو قناعت بخشید که با این صفت آبرویت را حفظ نمود.
آنگاه فرمود: ای ابوهاشم! من در آغاز این نعمتها را به یاد تو آوردم، چون میدانستم به جهت تنگدستی از آن کسی که این همه نعمتها را به تو عنایت کرده به من شکایت کنی. اینک دستور دادم صد دینار (طلا) به تو بدهند آن را بگیر و به زندگی ات سامان بده! شکر نعمتهای خدا را به جای آور! [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۹۹.
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۱۲۹.
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_پانزدهم
#بخش_دویست_و_پنجاه_و_نهم
مقام #دانش و #دانشمند از دیدگاه امام #هادی علیه السلام 🔸🍃
یکی از دانشمندان بزرگ شیعه، با یک نفر ناصبی (دشمن شیعه) مناظره کرده، او را محکوم و رسوا نموده بود، اتفاقا روزی در مجلس باشکوهی که گروهی از علویان و بنی هاشم در آن حضور داشتند، به خدمت امام هادی (علیه السلام) رسید، حضرت برخاست او را در صدر مجلس نشانید و خود در کنار او نشست و با او مشغول صحبت شد. (این کار بر علویان و بنی هاشم گران تمام شد).
در این وقت یکی از بزرگان بنی هاشم اعتراض کرد و گفت:
یابن رسول الله! چرا یک نفر انسان عامی (بی حسب و نسب) را بر سادات بنی هاشم مقدم میداری؟
امام هادی (علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
مبادا از کسانی باشید که خداوند در نکوهش آنها میفرماید: آیا ندیدی کسانی را که اهل کتاب هستند هنگامی که دعوت میشوند تا مطابق کتاب خدا بین آنها قضاوت شود گروهی از آنان رو بر
می گردانند و از پذیرش حق اعراض میکنند. [۱]
سپس امام (علیه السلام) فرمود: آیا راضی هستید در این موضوع کتاب خدا (قرآن) بین ما قضاوت کند؟
در پاسخ گفتند: چرا، راضی هستیم.
امام هادی (علیه السلام) فرمود: خداوند در قرآن میفرماید:
«ای مؤمنان هرگاه به شما گفته شود مجلس را وسعت دهید (به تازه واردها جا دهید) و شما چنین کنید، خداوند نیز در کارهایتان وسعت میدهد تا آن جا که خداوند میفرماید:
یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین أوتوا العلم درجات« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (۱۱) » [۲]
خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنها داده شده، درجات رفیعی میبخشد.
بنابراین خداوند دانشمند مؤمن را بر مؤمن غیر دانشمند، و مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است.
و چنین که نگفته است:
یرفع الله الذین أوتوا شرف النسب درجات:
خداوند صاحبان حسب و نسب را بر دیگران برتری داده است. و باز مگر خداوند در این آیه نمی فرماید:
« هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ (۹) » [۱]
آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟ دانایان بر نادانان امتیاز دارند.
پس چرا ناراحتید و اعتراض بر من میکنید، از اینکه من یک نفر عالم را به خاطر اینکه خدا مقام او را بالا برده است، احترام کرده و امتیاز برایش قائل شده ام؟
این فقیه بزرگوار، فلان دشمن ناصبی را در مناظره اش با دلیلهای محکم در هم شکسته و درمانده کرده، تنها همین کار او فضیلتی بسیار بزرگ و بهتر از شرافت نسبی است. [۲]
#کیفر تهمت #ناجوانمردانه 🔹🍃🍃
محمد بن سنان میگوید:
خدمت امام هادی (علیه السلام) رسیدم، فرمود:
ای محمد! آیا برای خاندان ذج پیشامدی رخ داده است؟
گفتم: عمر [۱] مرد.
حضرت فرمود: الحمد الله.
و من شمردم بیست و چهار بار این جمله را تکرار کرد و سپس فرمود: مگر نمی دانی او به پدرم (امام جواد) چه گفته است؟
گفتم: نه.
فرمود: درباره مطلبی پدرم با او گفتگو میکرد، او به پدرم گفت: به گمانم تو مست هستی؟!
پدرم گفت:
خداوندا! اگر تو میدانی من امروز را برای رضای تو روزه داشته ام، مزه غارت شدن، خواری و اسیری را به او بچشان؟
به خدا سوگند که پس از گذشت چند روز، اموال و دارائی اش غارت شد و خودش به اسارت افتاد و اکنون هم که مرده است. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: سوره آل عمران، آیه ۲۳.
[۲]: سوره مجادله، آیه ۱۱.
[۱]: سوره زمر آیه ۹
[۲]: ب: ج ۲، ص ۱۳.
[۱]: یکی از طایفه ذج و فرد منحرف و دشمن اهل بیت بود.
[۱]: ب: ج ۵۰، ص ۶۲.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫