🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_نود_سوم
#ولادت و مراسم #نامگذاری امام #حسین علیه السلام 🌼🍂
اسماء میگوید:
یک سال از تولد حسن علیه السلام گذشته بود، حسین به دنیا آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اسماء فرزندم را بیاور!
من حسین را در حالی که به پارچه ای سفید پیچیده بودم به رسول خدا تقدیم نمودم. حضرت به گوش راست حسین اذان و به گوش چپش اقامه گفت.
آن گاه حسین را در کنار خود نشانید و گریان شد.
من گفتم:
پدر و مادرم به فدایت! چرا گریان شدی؟
فرمود:
برای این فرزندم گریستم.
گفتم:
این نوزاد تازه به دنیا آمده.
فرمود:
او را گروهی ستمگر خواهند کشت، خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نکند.
سپس فرمود:
ای اسماء! این مطلب را به فاطمه مگو! زیرا فاطمه تازه این کودک را به دنیا آورده است و سپس به امیرالمؤمنین فرمود:
نام این کودک را چه نهاده اید؟
عرض کرد:
یا رسول الله! من در نامگذاری او بر تو پیشی نخواهم گرفت.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
من هم در نامگذاری او از پروردگارم سبقت نخواهم گرفت.
جبرئیل نازل شد و گفت:
یا محمد! خداوند سلامت میرساند و میفرماید:
چون علی برای تو مانند هارون است برای حضرت موسی، بنابراین پسر خود را هم نام پسر هارون کن!
پیامبر صلی الله علیه و آله: نام پسر هارون چه بود؟
جبرئیل: شبیر.
پیامبر صلی الله علیه و آله: زبان من عربی است.
جبرئیل: نام او را حسین بگذار!
بدین جهت پیامبر گرامی نام آن حضرت را حسین گذاشت. روز هفتم که ولادت حسین که فرا رسید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دو قوچ
ابلق (سیاه و سفید) عقیقه (قربانی) کرد. یک ران گوسفند را با یک دینار اشرفی به قابله داد. و سر آن بزرگوار را تراشید، آنگاه به وزن موی سرش نقره صدقه داد سپس سر حضرت را با حلوق خوشبو نمود. [۱]
#گریه پس از #پیروزی🌸🍃
عبدالله بن قیس میگوید:
در جنگ صفین من در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. ابوایوب اعور، یکی از فرماندهان لشکر معاویه، شریعه فرات را تصرف کرده بود و از ورود اصحاب علی علیه السلام مانع میشد. یاران علی علیه السلام از تشنگی به حضرت شکایت کردند. علی علیه السلام گروهی از سواران را برای آزاد کردن شریعه فرستاد، آنان بدون نتیجه برگشتند، امام سخت دلتنگ شد.
حضرت حسین علیه السلام عرض کرد:
پدر جان اجازه میفرمایید من بروم؟
حضرت فرمود:
فرزندم برو!
امام حسین علیه السلام با عده ای از سربازان به سوی شریعه حرکت نمود و سپاه دشمن را شکست داد، شریعه را آزاد کرد و در کنار آن خیمه زد.
سپس خدمت پدر بزرگوارش رسید و خبر آزادی شریعه را به
اطلاع حضرت رساند.
علی علیه السلام گریه کرد.
عرض کردند:
یا امیرالمؤمنین! چه چیز تو را میگریاند؟ این نخستین فتح و پیروزی است که به برکت حسین نصیب ما گشت.
حضرت در جواب فرمود:
یادم آمد که به زودی او را در سرزمین کربلا با لب تشنه میکشند و اسب او رم کرده، فریاد میکشد و میگوید: الظلیمه الظلیمه لامة قتلت ابن بنت نبیها. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۴۳. ب: ج ۴۳، ص ۲۳۹.
[۱]: ۴۴. ب: ۴۴، ص ۲۶۶.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_هجدهم
#بخش_دویست_و_هفتاد_و_چهارم
#شکنجه در #قبر 🍃🌸
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
همه پیامبران زمانی چوپان بودند، من نیز پیش از رسالت چوپانی کرده شتر و گوسفند میچرانیدم. گاهی میدیدم که شتران و گوسفندان بی جهت و با ترس و وحشت سر از چرا بر میدارند، رم کرده دور هم جمع میشوند.
از این قضیه در شگفت بودم و با خود میگفتم:
این حیوانات چرا چنین میکنند؟! تا اینکه وحی بر من نازل شد جبرئیل امین، ماجرا را چنین بیان کرد:
« هنگامی کافر و بدکاران را در قبر تازیانه میزنند همه موجودات غیر از جنیان و انسانها صدای تازیانه را میشوند و با شنیدن صدای وحشتناک ترس و وحشت بر آنها چیره میشود». آنگاه متوجه شدم که ترس و وحشت حیوانات به خاطر عذاب کافر و بدکاران بوده است.
سپس حضرت فرمود:
«فنعوذ بالله من عذاب القبر. »: پناه به خدا از عذاب سخت قبر. [۱]
#پیروزی در آزمون #الهی 🍂🌼
روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با جمعی از یارانش بود، مردی خدمت حضرت آمد گفت:
من پیر عیالوارم، ضعیف و ناتوان هستم و چیزی از مال دنیا ندارم، مرا یاری کن و از این زندگی سخت برهان.
اصحاب نگاهی به سیمای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند و حضرت نیز نگاهی به اصحاب نمود و فرمود:
این مرد سخنش را به من و شما رساند و خواسته اش را بیان کرد.
در این وقت یکی از یاران پیامبر برخاست، روی به پیر مرد کرد و گفت:
من هم چندی پیش مثل تو بی چیز بودم و امروز خداوند اموال فراوان به من عنایت نموده است.
سپس پیر مرد را به خانه برد و کیسه بزرگی پر از طلا و نقره به او داد.
پیر مرد: همه اینها را به من میدهی؟
صحابه: آری، همه اینها مال شما است.
پیرمرد اشاره به کیسه طلا و نقره کرد و گفت: بگیر اینها را، مرا نیازی به اینها نیست زیرا من نه از گروه جنیان هستم و نه
از طایفه انسان بلکه از جانب خداوند جهانیان مأمور بودم که تو را امتحان کنم تا معلوم گردد از سپاسگزارانی یا نه. پس از امتحان از سپاسگزاران نعمت الهی یافتم، خداوند تو را پاداش نیک عطا کند. [۱]
«آری، گاهی ممکن است انسان این گونه امتحان شود و باید هوشیار بود».
#افتادگی_آموز 🍃🌸
روزی زنی صحرا نشین و بیهوده گر عبور میکرد دید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روی خاک نشسته و غذا میخورد، با تعجب گفت:
ای محمد! به خدا سوگند تو همانند بندگان مینشینی و مثل آنان غذا میخوری.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
وای بر تو! کدام بنده از من بنده تر است. [۲]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۶، ص ۲۲۶.
[۱]: ب: ج ۲۲، ص ۸۴
[۲]: ب: ج۱۶، ص ۲۲۵ و با اندکی تفاوت در ج۶۶، ص ۴۲۰.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110💫