eitaa logo
اشعارآئینی
118 دنبال‌کننده
86 عکس
9 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔹💠💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 💢 مقتل -حضرت عبدالله بن حسن المجتبی علیه السلام 💢 عبد الله بن حسن علیه السلام در سن یازده سالگی بود بعد از آنکه امام حسین علیه السلام را محاصره نمودند و حضرت دقایقی قبل از شهادت را سپری می نمود عبد الله پسر امام حسن علیه السلام که بچه ای نابالغ بود از خیمه زنان خارج شد امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: (اِحبِسیه یا اُختَ) او را نگه دار ای خواهر. حضرت زینب خواست مانع او شود اما او اصرار می نمود و می گفت: (لا وَالله لا اُفارِقُ عَمّی) بخدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد. و با عجله خود را به امام حسین  علیه السلام رساندابجر بن کلب و طبق روایتی حرمله بن کاهل جلو آمدوقصد زدن شمشیر برسر امام علیه السلام را داشت که عبد الله فریاد زد: (وَیلَکَ یَابنَ الخَبیثَه آَتَقتُلُ عَمّی؟) وای بر تو ای پسر مادر خبیث(کنایه از حرام زاده بودن) آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟ وقتی آن ملعون شمشیر را فرود آورد، عبد الله دست خود را سپر امام حسین علیه السلام قرار داد و دستش چنان قطع گردید که به پوستی آویزان شد عبد الله فریاد زد: عمو جان.ابا عبد الله علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: (یَابنَ اَخِی اِصبِر عَلی ما نَزَلَ بِکَ وَ اِحتَسِب فی ذلِکَ الخَیر فَاِنّ اللهَ سَیُلحِقُکَ بِابائِکَ الصّالحین،برسول الله صلی الله علیه وآله و علی و همزه و جعفر و حسن صلوات الله علیهم اجمعین) ای پسر برادرم بر این ظلم صبر کن و آن را به حساب خدا بگذار خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد. در این هنگام حرمله بن کاهل تیری به طرف عبد الله انداخت که گوش تا گوش عبد الله بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد.آنگاه حضرت به خداوند عرض کرد:  اَللهُمّ أَمسِک عَنهُم قِطَرَ السّماء و َامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ اَلّلهُمَّ فَاِن مَتعتَهُم إِلى حین فَفَرّقهُم فَرقا و َاجعَلهُم طَرائِقَ قَدَدا وَ لاتَرضِ الوُلاهَ مِنهُم اَبَدا فَأنّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا ثُمَّ عَدّوا عَلینا فَقَتَلوا ثُمَّ ضارَبَ عَدوا عَلَینا. خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن خدایا اگر به آنها زمان معینی مهلت داده ای بینشان جدایی بینداز، و آنها را در راههای مختلف پراکنده ساز و هرگز امیری را از آنها راضی مکن چون آنها ما را دعوت کردند که یاریمان کنند سپس با ما دشمنی ورزیدند و ما را کشتند . ✅منابع : بحار الانوار(علامه مجلسی) ج ۴۵ ص ۵۳٫ العوالم الامام حسین ع (شیخ عبد الله بحرانی) ص ۲۹۶٫ اللهوف فی قتلی الطفوف (سید بن طاووس) ص ۷۲٫ من اخلاق الامام حسین ع (عبد العظیم مهتدی بهرانی) ص ۲۵۹٫ المجالس الفاخره فی مصائب العتره الطاهره(سید شریف الدین)ص ۲۴۸٫ شرح الاخبار(القاضی نعمان مغربی) ج ۳ ص ۱۸۰٫ مثیر الاحزان (ابن نما حلی) ص ۵۶٫ لواعج الاشجان (سید محسن امین) ص ۱۸۸٫ معالم المدرستین(سید مرتضی عسکری)ج ۳ ص ۱۳۲٫ الکامل فی التاریخ ( ابن اثیر ) ج۴ ص ۷۷٫ اعیان الشیعه (سید محسن امین) ج۱ ص ۶۰۹٫ مقتل الحسین (ابو مخنف ازدی) الدر النظیم(ابن حاتم عاملی)ص ۵۵۷٫ تاریخ طبری ج۵ ص ۴۵۰٫ لیله عاشورا فی الحدیث و الادب (شیخ عبد الله الحسن)ص ۱۵۳٫ من اخلاق الامام حسین (عبد العظیم مهتدی بهرانی) ص ۲۵۹٫ موسوعه شهادت معصومین – لجنهالحدیث فی معهد باقر العلوم ع ج ۲ ص ۲۸۵٫ ابصار العین فی انصار الحسین(شیخ محمد سماوی) ص ۷۴٫ المجالس الفاخره فی مصائب عتره الطاهره (سید شرف الدین)ص ۲۴۹٫ معالم الفتن (سید ایوب) ج۲ ص ۲۹۴٫ الاخلاق الحسینیه (جعفر بیانی) ص ۱۲۳٫ قمقام زخار (فرهاد میرزا) ج ۲ ص۴۵۴٫ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 دستش به دست عمه و چشمش پی عمو 💢 کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود هرچند که اجازه ی جنگاوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود از اینکه رفته‌اند همه داشت می‌شکست از اینکه مانده بود دلش پر شراره بود دستش به دست عمه و چشمش پی عمو در جست و جوی یافتن راه چاره بود چون دید شاه کشور جان‌ها چنین غریب در حلقه ی محاصره ی صد سواره بود خود را به آستانه ی جسم عمو رساند جسمی که زخم‌هاش فزون از شماره بود عباس‌وار دست به دستان تیغ داد و یک سه‌شعبه در پی ذبحی دوباره بود در قتلگاه ماند تنی که پس از قتال تنها تن شبیه عمو پاره پاره بود در خیمه‌ها اگر که نمی‌رفت شاهدِ دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود ✅ محمد بیابانی 🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️ مکشوف♻️ 🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری💢 كِل كشيدند كه حس كرد عمو افتاده نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسيد ديد از اسب به گودال به رو افتاده سنگ و تير از همه سو خورده، سنان از پهلو شگری زخم به جان و تن او افتاده پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه كشيد سايه ی تيغ به گودیِ گلو افتاده شمرها نقشه كشيدند كه حالا چه كنند ديد تا قرعه به پيچاندن مو افتاده خويش را در وسطِ معركه انداخت و بعد در شبِ گريه حماسی غزلی ساخت و بعد سنگدل! تيغ كشيدی كه سرش را ببَری؟ هر قَدَر سهم تو شد بال و پرش را ببَری؟ دست و پا ميزند و آخر كارش شده است! پاک وحشی شده ای تا جگرش را ببَری؟ با وجودی كه ندارم زره و تيغ مگر مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری همه ی عمر به چَشم پسرش ديده مرا سعی كن از سرِ راهت پسرش را ببَری سپر افتاده ز دستش، سپرش ميگردم بايد اوّل بزنی تا سپرش را ببَری در خورش نيست اگر بازوی آويز به پوست جانِ ناقابلِ من هديه ی ناچيز عموست ميشود لايق قربانی دلبر باشم؟ آخرين خاطره ی اين دم ِ آخر باشم؟ لذتی بهتر از اين نيست كه با سينه ی سرخ در پری خانه ی چَشم ِ تو كبوتر باشم آخرين خواسته ی من به يتيمی اين است به رویِ سينه ی پُر مِهر ِ تو بی سر باشم اسب ها نعل شده راهی گودال شدند بين اين قائله ی سخت چه بهتر باشم به تلافیِ در آوردنِ تير از گلويم ميشود از سر نِی سايه ی اصغر باشم؟ ✅عليرضا شريف 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢در مدح و منقبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) 💢 سر می نهد تمام فلک زیر پای او دل می برد ز اهل حرم جلوه های او عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت با این حساب عالم و آدم گدای او انگار قاب کوچکی از عکس مجتبی هر لحظه می تپد دل زینب برای او او حس نمی کند که یتیم است و خون جگر تا با حسین می گذرد لحظه های او بالاتر از تمامی افلاک می نشست وقتی که بود شانۀ عباس جای او نیمش حسن و نیمه دیگر حسین بود بوی مدینه می رسد از کربلای او مثل رقیه روح و روان حسین بود او همچو عمه دل نگران حسین بود ✅مسعود اصلانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️حماسی♻️ 💢 در مدح و منقبت حضرت عبدالله بن الحسن(ع) 💢 به گَرد پای من امروز لشگری نرسد به اوج بال و پرم هیچ شه پری نرسد سوار مرکب عشقم، رکاب یعنی چه؟ به این سواره، پیاده تکاوری نرسد به خویش گفتم: از این پس تو را نمی بخشم اگر ارادت تو داد دلبری نرسد منم که رهبر میدان نوجوانانم به این حضور حکیمانه رهبری نرسد میان مقتل مظلوم، یاری اش کردم به این مقام شریفم پیمبری نرسد به هیبت غضب مجتبایی ام سوگند سپاه کوفه به این رزم حیدری نرسد مرا بلندی شمشیر «خصم» مانع نیست به ضربه گیری دستم دلاوری نرسد ✅محمود ژولیده 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢باز این دشت ،حسن های مجسم دارد💢 دست در دست کسی که جگرش غم دارد داشت میدید که ارباب، سپر کم دارد داشت میدید حسین بن علی افتاده و حرامی به سرش نیزه دمادم دارد بی قرار است حسن زاده ی این دشت بالا به سرش شوق رسیدن به پدر هم دارد ناگهان دست رها شد، و شتابان میرفت باز این دشت ،حسن های مجسم دارد پسر شیر جمل جانب مقتل برود گفت انگار عمو خط مقدم دارد بدنش مثل عمو زیر سم مرکب ها زیر و رو گشته و یک ظاهر مبهم دارد وسط معرکه انگار به خود می پیچید باز هم کرببلا سوره ی مریم دارد دید زینب همه ی واقعه را از خیمه چشمهایش دو سه تا قطره ی نم نم دارد ✅پوریا باقری 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 چند نفر به یک نفر ... 💢 لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟ فاطمه گشته خون جگر، چند نفر به یک نفر؟  خواهر دل شکسته اش، همره دختران او  زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟  بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان  پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟  حور و ملک به زمزمه -وای غریب فاطمه-  حضرت خضر نوحه گر، چند نفر به یک نفر؟  آه و فغان مادرش، به قلب سنگی شما  مگر نمی کند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟  عمو رمق ندارد و همه هجوم می برید!  مرد نبردید اگر؟ چند نفر به یک نفر؟  یاد مدینه زنده شد، روضه ی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر ✅وحید قاسمی 🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️درد دل حضرت عبدالله بن حسن با حضرت سیدالشهدا♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷 💢دیدم که نیزه ها نفست را بریده اند 💢 میخواستم به جای پدر یاورت شوم جای عمو به اشک غم اب اورت شوم احلی من العسل نه فقط سهم قاسم است بگذار تا عمو غزل دیگرت شوم با بغض کوچه ها به هواخواهی امدم میخواهم از خدا سپر حنجرت شوم گودال مثل کوچه و شمشیر اتش است وقتش شده فدای تو و مادرت شوم دیدم که نیزه ها نفست را بریده اند دیگر نشد به خیمه تماشاگرت شوم هرگز مخواه بعد تو با چشم های خیس من شاهد اسارت این خواهرت شوم اغوش وا کن ای گل صد چاک زیر تیغ تا زایر ضریح تن اطهرت شوم دستم شکست و حرمله چشم انتظار من بگذار تا شبیه علی اصغرت شوم ✅حسن کردی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️مثنوی♻️ 💢 داغ عباس تازه شد انگار .... 💢 دست در دستِ عمه اش بود و دلش اما ميانه ى گودال ديد با چشم خود كه افتاده تن ارباب تا شود پا مال حرمله از همه جلو تر رفت سر آن سر چقدر دعوا بود شمر و خولى حريص تر بودند حرف آنها به هم بفرما بود ديد كودك تمام واقعه را خواست تا پر كشد به سوى عمو عمه اش گفت:نه!عزيز دلم جان تو هست آبروى عمو.... گفت:عمه!بدان كه مى ميرم من بدون عمو نمى مانم دست من را رها كن و بگذار تا كنم جان فداى جانانم آن تنى كه به روى خاك افتاد همه ى عشق و اعتبار من است بعد بابا مرا پدر بوده صاحب و صاحب اختيار من است ناگهان دست عمه را وا كرد پا برهنه...دوان دوان آمد مات و مبهوت حال بد حالش ضربه اى سوى او نشان آمد دست او شد به پوست آويزان داغ عباس تازه شد انگار خون او بست چشم مولا را و جراحات قلب شد بسيار... تن او بر تن حسين افتاد جان تازه گرفت لشكر باز همه ى أسب ها مهيا شد تا كند روى پيكرش پرواز... ✅آرمان صائمى 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 تَهِ گـودالْ خـدا گفت که ماشاءَالله 💢 نوه یِ حیدر کَرار وُ پسر خوانده یِ شاه گفـت لاحـولَ وَ لا قـوَّه اِلا بـِاالله کربلا زیرِ قَدمهایِ حسن می لرزد یاحسن زمزمه یِ لَـعلِ اَبا عبدالله فاتحِ جنگِ جمل بود که میدان می رفت آیه ی نَصرُ مِنَ الله بخوان بسم الله کودکِ صحن امام شهداء مَردی کرد تَهِ گـودالْ خـدا گفت که ماشاءَالله بویِ یاس آمد وُ بویِ حسن وُ بویِ علی لَـکَ لَـبیک حسـین ابن علی ثارالله گِرِه یِ کور اگر زندگی اَت خورده بِدان می شود باز به دستانِ همین عبدالله ندبه خوان باش که در روضه یِ او می دانم دیـدنِ یار میسَّـر شـود ان شاءالله ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢کودکِ خیمه یِ عمه حسنِ عاشوراست💢 می روم تا که نگـویند عمویم تنهاست کودکِ خیمه یِ عمه حسنِ عاشوراست اَشـهـدُ اَنَّ علیـّاً ولـیُّ الله بـگـو .... خونِ سردارِ جَمَل در بدنِ عاشوراست ردِّ پایـی که رویِ چـادرِ مـادر بـوده ردِّ این پاست که بر رویِ تنِ عاشوراست من پسرخوانده یِ شاهم سِپَرِ او دستم پدرم گریه کن و سینه زنِ عاشوراست بر رویِ پیکرِ او جان بِدهم شیرین است قـتلـگاهـم بـدنِ بی کـفـنِ عاشوراست دستِ من مـثل علـمدارِ حـرم افتاده روضه خوانِ بدنم شیرزنِ عاشوراست مادرم فاطمـه بالایِ سرم آمد و گفت آخرین یارِ حسینم حسنِ عاشوراست بر رویِ نـیزه سرم پشتِ سـرِ سالارم ندبه یِ نیزه تمـامِ سخنِ عاشوراست ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
♻️شروع جلسه شب پنجم♻️ 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد💢 اشکهای ما به دامان کریمی می‌سد نامه‌ی حاجات ما با یاکریمی می‌رسد هرکه در این روضه می‌آید  برای معرفت پایش آخر بر صراطِ مستقیمی می‌رسد هرچه از منبر جدا بودم ضرر دیدم ضرر خوش به آنکه محضرِ عبدالعظیمی می‌رسد پرده‌ها اُفتاد تا چیزی نفهمیم از غمت ما نمی‌میریم چون لطفِ عظیمی می‌رسد بوی تربت می‌رسد از آن محاسن از حرم هر کجایی بویِ سیبت با نسیمی می‌رسد رحمتت در این مجالس خوب و بد را جمع کرد حتم دارم بر سرم دستِ رحیمی می‌رسد این دو شب این گریه‌ها بوی یتیمی میدهد این دو شب با مادری مردِ کریمی می‌رسد ✅حسن لطفی 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷