🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 مدح و مرثیه حضرت قاسم علیه السلام 💢
پشت خیمه قدمزنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا
ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضیاش کن از دستم
چارهی درد را نمیدانم
او غریب است من که میدانم
تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازیام شود راضی
غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او
به نفسهای عمهام زینب
یکتنه یاریاش کنم یا رب
من در این حربگاه میجنگم
با تمام سپاه میجنگم
بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرینتر از عسل دارم
من که شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم
سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم
دیدهام دورههای بس حساس
شیوهی جنگیِ عمو عباس
در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من
رفتهام دورهی شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را
در کلاس علیِّ اکبر هم
دورهی بندگی ندیدم کم
من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلالهی حسنم
میرسانم به اشک و شیون و شین
دستخط حسن به دست حسین
🔹🔹
چون حسین نامهی حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت
قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند
پارهی ماه سوی میدان شد
لرزهای در سپاه عدوان شد
ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی، قَدَش حسنی
و أنا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد
نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن
هر که از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد
به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش
رزم جانانهاش که غوغا کرد
کینههای مدینه سر وا کرد
دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد
نیزهها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازهای به کفن
دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سینه شکست
نالهی او بلند شد: عمّاه
به حرم میرسید وا اُماه
✅محمود ژولیده
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️دوبیتی♻️
💢السلام علیک یا قاسم بن الحسن💢
گُل ِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده که بردن ندارد
♦️♦️♦️
بیا شوق مرا ضرب المثل کن
تمام ظرفهایم را عسل کن
برای آنکه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل کن
♦️♦️♦️
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
✅استاد لطیفیان
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️بسیار زیبا ♻️
مدح حماسه روضه
💢السلام علیک یا قاسم ابن الحسن 💢
آمد ز ابر خیمه برون قرص روی ماه
وجه شبه به روی مَهَش، خور به صبحگاه
گویا که پا نهاده حسن در جمل، به راه
خیره به سوی او همه لشگر، همه سپاه
در قامتش قیامت کُبراست بنگرید
ابنُ الحسن کریم دو دنیاست بنگرید
بر عارض است زلف سیاهش شکن،شکن
لعل لبش چو سنگ عقیقی است در یمن
حتی نداشت خوود و زره بر سر و به تن
تنها ز پیروهن به تنش داشت یک کفن
آمد رجز به نام حسن خواند «یا حسن»
نامش به خاطر همگان ماند با حسن
استاد رزم هر که اباالفضل می شود
او یک تنه حریف دو صد رذل می شود
جانش به پای تیغ کجت بذل می شود
چون میکُشی تو،صاحب یک فضل می شود
دشمن اگر که أزْرَقِ شامی ست بهتر است
خونش حلال تو،که گمان می کند سر است
چون گل میان لشگر خار است،بی سپر
آخر، ز چشمْ زخمِ عدو خورد، او نظر
گردید تا که نیزه قسمت پهلوش،پس دگر
افتاده یاد کوچه و دیوار، یاد در
یک تن کجا و لشگر در دست حربه دار
زین غصّه هاست شه شده پای تو داغدار
دیگر تمام لشگر خود را صدا زدند
یک کوچه باز،گشت و تو را بی هوا زدند
شمشیر و تیر و دشنه به تو از جفا زدند
با کینه های بَدر و حُنین از قفا زدند
باران سنگ بود و تنِ آینه مثال
گشتی شبیه اکبر من ای حسن خصال
افتاد تا ز زین به زمین از سوی سما
با سینه ای که گشته لگدکوبِ اسب ها
لبْ هاش میخورد به هم امّا، چه بی صدا
زد یک صدا فقط ،که عمو جان... بیا، بیا
یکدم بیا و جوی عسل را ببین برم
بار دگر به دامن خود گیر، این سرم
شد خیمه گاه شه ز غمت، آه...غصه ناک
پا میکشی چرا به زمین، مانده ای به خاک
با یک دلی که مثل تنت گشته چاک،چاک
آمد عمو و خون ز رُخِ تو نمود پاک
از انکسارِ سینه دلی در شکست شد
دیگر کنار پیکر تو شه ز دست شد
✅وحید دکامین
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
♻️بسیار زیبا ♻️
💢راستی! دیدی تو حرز روی بازوی مرا؟💢
سیزده سال است هر جا غصه ام را دیده ای
زودتر از دیگران حال مرا پرسیده ای
مثل خورشیدی به روی ماه من تابیده ای
بیشتر از بچه های خود مرا بوسیده ای
حس نکردم که یتیمم با تو در این سال ها
هم عمو بودی برایم هم پدر اینسال ها
نجمه آورده لباس پاک و خوشبوی مرا
دختر تو شانه کرده ای عمو موی مرا
آبرو دارم زمین ننداز پس روی مرا
راستی! دیدی تو حرز روی بازوی مرا؟
مطمئن هستم که این نامه برایت آشناست؟
دست رد دیگر نزن این دست خط مجتبی است
مست هم هستند در آغوش هم افتاده ها
می خورد بر یکدگر لبهای جام باده ها
کار دشواری است این دل کندن از دلداده ها
درد دل های عمو ها و برادر زاده ها
قلبم از جا کنده شد قبل از سفر گریه نکن
ای عمو از حال رفتی اینقدر گریه نکن
نه فقط مردان ما کشته شدن را دیده اند
بچه هامان جنگهای تن به تن را دیده اند
پیش خود گفتند قبلا خشم من را دیده اند
عده ای که در جمل جنگ حسن را دیده اند
میگذارم بر سر خودتاج شاهنشاه را
نصفه ی عمامه ای پوشانده نصف ماه را
با مژه هایم تمام دشت را جارو زدم
من برای تو به هرچه سنگ میشد رو زدم
یابن زهرا جای تو بر نیزه ها پهلو زدم
ناگهان افتادم روی زمین زانو زدم
راه تو حق است پس باید به راهت جان دهم
اسبها را دور کن شاید که راحت جان دهم
✅آرش براری
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ مکشوف♻️
💢باشد به جای من پدرت را صدا بزن💢
احلی من العسل شده ای زیر سنگ ها
در خاک سرخ حل شده ای زیر سنگ ها
جسم تو مبتلای بلای عظیم شد
از زخم بی بدل شده ای زیر سنگ ها
نازک تن تو را چه شده سینه سرخ من؟
مشتاق بر اجل شده ای زیر سنگ ها
بالا بلند قامت تو چون قصیده بود
حالا غزل غزل شده ای زیر سنگ ها
نسل سقیفه خیمه زده دور پیکرت
از کینه ی جمل شده ای زیر سنگ ها
باشد به جای من پدرت را صدا بزن
با من چه بی محل شده ای زیر سنگ ها
✅حسن کردی
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️
بسیار عالی بسیار زیبا بسیار بی نظیر
♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️♻️
🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔷🔶
💢شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت💢
کسی که آمده در خانه اش پشیمان نیست
کریم چون حسن مجتبی به قران نیست
به غیر سفره ی او پای سفره ای منشین
که هر طعام لذیذی به نفع مهمان نیست
کریم منت مسکین خویش را بکشد
هر انکه لطف کند حتما از کریمان نیست
در ان میانه که پای حسن وسط باشد
برای حاتم طایی مجال جولان نیست
همین که راه دهد نزد خود مرا کافی ست
همیشه سائل این در که حاجتش نان نیست
حساب امشب مان با کریم ال الله ست
ضرر کند بخدا هرکسی که گریان نیست
برای روضه سرم درد میکند امشب
چرا که درد مرا غیر گریه درمان نیست
کریم زاده کریم ست ، روح "کَرَّمنا"ست
کریم میشود ان کس که مادرش زهراست
به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت
پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت
ندیده بود مدینه شبیه او پسری
علاوه بر "جگر" مجتبی, "سخاوت" داشت
حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت
چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت
به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند
به دوست نه به بیگانه هم محبت داشت
جزامیان مدینه دعاش میکردند
به همنشینی با هرکدام عادت داشت
رسید کرببلا و نشان عالم داد
حسین با حسنش دائما شراکت داشت
ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت
همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت
عمو عمامه ی خود را بر او کفن کرده
مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت!
نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر
برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت
به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت
شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت
همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت
تمام لشکر کفار را ز پا انداخت
گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود
چقدر ولوله در این برو بیا انداخت
زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید
چه رعشه ای به اراضی کربلا انداخت
به سبک و شیوه ی جنگ عمو ابوالفضلش
چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت
علی علی به لبش بود و یک تنه تنها
چهار تک یل سردار شام را انداخت
شکار بعدی ان شیربیشه , ازرق بود
سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت
ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت
نگاهی از حسد ان قوم بی حیا انداخت
به یک اشاره رسیدند و دوره اش کردند
یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت
نفس میان دو پهلوی او به تنگ امد
به چشم تر نظری سوی خیمه ها انداخت
چه شد در ان وسط معرکه نفهمیدند
که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت
گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد
و با دهان شکسته عمو عمو سر داد
میان دشت گل نجمه بود پرپر شد
ز بوی یاس تنش کربلا معطر شد
عبا نبود به داد دل عمو برسد
دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد
کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید
بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد
نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی
گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد
کبود شد همه ی پیکرش سپس سبب
گریز دیگر من سوی روضه ی "در" شد
چه سینه ها نشکستند در طی تاریخ
چه ظلم ها که به این خاندان مکرر شد
به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله
دو سایه ی سر از اخر نصیب مادر شد
چه بر سر حسن بن الحسن مگر امد
صدای ناله ی زهرا بلند تر امد
✅علیرضا خاکساری
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️زبان حال امام حسین علیه السلام با قاسم بن الحسن علیه السلام♻️
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
💢تو اشبه الناس حسن هستی عزیزم💢
وقتی دلم دارد هوای مجتبی را
باید ببینم بچه های مجتبی را
قاسم! تورا یک عمر بر دوشم گرفتم
با تو حسن را هم در آغوشم گرفتم
تو اشبه الناس حسن هستی عزیزم
اصلا برادرجان من هستی عزیزم
تحت حضانت بوده ای این سیزده سال
دستم امانت بوده ای این سیزده سال
خیلی برای مجتبی دلتنگ هستم
از سوی دلبر نامهای دادی به دستم
روشن شده است از بوی یوسف سوی چشمم
خط حسن را میگذارم روی چشمم
زینب! حسن جان تذکره داده به قاسم
خواهر ببین آیا زره داده به قاسم؟
قاسم! خدا را شکر که اینجا حسن نیست
اینجا برای تو زره غیر از کفن نیست
حالا که داری میروی شمشیر بردار
دست خدا باشد به همراه تو سردار
مثل حسن بستی عمو عمامهات را
با رفتنت بیچاره کردی عمهات را
رفتی و ازرق را سر جایش نشاندی
جانم فدای آن رجزهایی که خواندی
با مجتبی فرقی ندارد نعرههایت
دارد حرم تکبیر میگوید برایت
تو تازه دامادی عمو دورت بگردد
از مرکب افتادی عمو دورت بگردد
با سنگ ها دشمن تورا از پا در آورد
عمه صدایت میزند برگرد برگرد
زیر سم مرکب صدایت در نیامد
از دست من کاری برایت بر نیامد
جان میدهی پیش من، این سخت است قاسم
پا میکشی روی زمین سخت است قاسم
زینب بیا که تازه دامادم رسیده
زینب ببین قاسم عجب قدی کشیده
زینب ببین با خون حنا بسته به مویش
زینب بگو گریه کند دختر عمویش
من میبرم در خیمه جسم پرپرش را
زینب تو هم آرام کن پس مادرش را
✅آرش براری ۱۳۹۶
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷
💢روضه آغاز شد از هر طرفی سنگ زدند💢
نوبت رزم کریم ابن کریم آمده است
پسر حیـدرِکرار ... یتیم آمده است
دستخط پدرم حکم جهاد است عمو
قاسم ازخیمه به دستور قَسیم آمده است
سوختم از عطش اما به خودم می گویم
یک نسیم از سوی جنّات نَعیم آمده است
ضربتم اَزْرقِ شامی به زمین می کوبد
پهلوان زاده ای از نسل کریم آمده است
روضه آغاز شد از هر طرفی سنگ زدند
کـوفـه همراه بلاهای عظیم آمده است
🔹🔹
سُمِ مرکب روی اعضا ی تنم جا انداخت
استـخوانهای شکـسته پدری را انداخت
میخِ درنیست ولی نیزه یِ بی شرمی هست
برروی سینه یِ من روضه یِ مولا انداخت
قصـه ام مثل همـان روز شده که سـیلی
مـادرت را به زمین ...در برِ بابا انداخت
با زمین خوردن من دشمن تو می خندد
این نفس تنگی قاسم نفست را انداخت
شده یک ساعته همقـَدِّ اباالفضل گـُلت
وقت تشییع...خدا ندبه به لبها انداخت
✅حسین ایمانی
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
♻️ مکشوف♻️
لطفاً در مجلس خوانده شود که حق شعر ادا شود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢ناله ات زيرِ سم اسب مرا پيرم كرد💢
تنت از بسكه به دور و برِ من پاشيده
مثل موميست جدا گشته..به هم چسبيده
ناله ات زيرِ سم اسب مرا پيرم كرد
چشمم از بعدِ على اكبر خود ترسيده
خوب شد نيمه ى عمامه به چهرت بستم
چه كسى صورت تو از دل من دزديده؟
جاى سالم به تنت نيست عزيزِ دل من
ظاهراً زورِ فرَس بر تن تو چربيده
دنده ات خُرد شده..سينه جدا گشته ز هم
استخوان هاى شكستت پرو بالم چيده
قد كشيدى چِقَدَر..مرد شدى جان عمو
"نفسم حبس شد از آنچه كه چشمم ديده"
خواستم بوسه زنم بر رُخت اما جا نيست
بسكه پاهاى فرس صورت تو بوسيده
✅آرمان صائمى
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 دودمه هاى ويژه شب ششم محرم 💢
١
داغ من بهر تو از داغ على سنگين تَر است
اى عمو جانم حسين (٢)
مرگ نزد من به والله از عسل شيرين تَر است
اى عمو جانم حسين (٢)
٢
قاسمم من، پور حيدر، نام بابايم حسن
دين و دنيايم حسن (٢)
ذكر طوفانى من بين رجزهايم؛ حسن
دين و دنيايم حسن (٢)
٣
تربيت كرده مرا مثل على، بابا حسن
يا حسين و يا حسن (٢)
تا به ميدان امدم، زينب صدا زد: يا حسن
يا حسين و يا حسن (٢)
٤
راس من بر روى نى،شرم از سكينه مى كند
يا حسين و يا حسين (٢)
نيزه در پهلوى من ، ياد مدينه مى كند
يا حسين و يا حسين (٢)
٥
كوفيان! پس بشنويد اينك صداى شير را
نعره تكبير را (٢)
ارث بردم از على مرتضى، شمشير را
نعره تكبير را (٢)
٦
از تبار مجتبايم، زاده پيغمبرم
يا حسين و يا حسين (٢)
اى عموجان من برايت يك على اكبرم
يا حسين و يا حسين (٢)
٧
مثل بابايم به حق عرض ارادت مى كنم
من قيامت مى كنم (٢)
با حسين ابن على يك عمر بيعت مى كنم
من قيامت مى كنم (٢)
٨
گفته بودى پيش از اين، من جاى باباى توام
اى عمو جانم حسين (٢)
گر مرا لايق بدانى، از پسرهاى توام
اى عمو جانم حسين (٢)
✅پیمان طالبی
#دودمه
#حضرت_قاسم_شعر_روضه
#شب_ششم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️بسیار زیبا
🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶
💢جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر 💢
جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر
خنجر به دست سمت گلو میدوید تیر
زه را چنان کشید که چون خواهش امام
انداخت پشت گوش و هراسان جهید تیر
قلب امام، یا دل بیچارهی رباب
بین مسیر خود به دو راهی رسید تیر
رویت سیاه حرمله زیر سر تو بود
در امتحان خویش نشد روسفید تیر
ساحر! به تیر غیب دچارت کند خدا
چندان شتاب داشت که شد ناپدید تیر
از بار غصه بود، و یا شدت اثر؟
وقتی رسید بر هدف خود خمید تیر
یک کشته هم به خیل شهیدان اضافه شد
تا کرد حرف خون خدا را شهید تیر
در این شهود چشم خداوند بسته شد
تا از گلوی نازک طفلش کشید تیر
این ماجرا تمام نشد تا به قتلگاه
جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر
✅میلاد حسنی
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_شعرروضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢نامم رباب داغ فراوان کشیده ام 💢
من مادر غریب غنچه ی حنجر بریده ام
نامم رباب داغ فراوان کشیده ام
رحمی نکرد حرمله تیر از کمان کشید
خون گلوی تشنه ی ششماهه دیده ام
دیدم بریده حنجر و تیر سه شعبه را
این داغ شد باعث قد خمیده ام
از آن زمانه میگذرد سالیان سال
در آفتاب مانده و سایه ندیده ام
داند خدا که تیر عدو با دلم چه کرد
خون جای اشک آید از این ابر دیده ام
✅ داود خلیلی کاوه
#حضرت_رباب
#عطش
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_شعرروضه
🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷