eitaa logo
اشعارآئینی
117 دنبال‌کننده
86 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ مکشوف♻️ 🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 یک چشم هم زدن به گلویت فرو نشست... 💢 تیر آمد و درست به حلقت فرو نشست در سینه ام دومرتبه رازی مگو نشست جایی که بوسه گاه من و مادر تو بود باور نمی کنم پر تیر عدو نشست !؟ ششماهه ام بگو چه شد اینگونه میروی “بابا” نگفتی آرزویش در گلو نشست از بس شتاب تیر سه شعبه زیاد بود یک چشم هم زدن به گلویت فرو نشست می خواستم ببوسمت آرام و بی صدا یک تیر روی حلق تو با های وهو نشست یک یک تن تمام حرم سرخ می شود چون که علم ز دست بلند عمو نشست ✅محمد حسن بیات لو 🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷 💢از آن زمان که شنیدی حسین آب نخورد💢 در آفتاب به رویت بزن نقاب رباب تو سوختی جگر من شده کباب رباب از آن زمان که شنیدی حسین آب نخورد در آفتاب نشستی نخوردی آب رباب نگاه کن چقدر رنگ روت برگشته بلند شو ننشین زیر آفتاب رباب رباب گریه نکن قدری استراحت کن بیا بخاطر زینب کمی بخواب رباب اگر شهید شد عباس مادرش راضی است دگر بیا و خودت را نده عذاب رباب تو از کنار حسینت تکان نمیخوردی تورا به زور کشیدند با طناب رباب عروس مادر من! همسر برادر من! نبود جای تو در مجلس شراب رباب بگو چه کار کنم نا سکینه دق نکند؟ زبان گرفته برای تو، ای رباب رباب... ✅آرش براری 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢زبان حال حضرت رباب علیها السلام💢 نمانده شیر برای رباب عزیز دلم تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم تو رو به قبله ای از تشنگی و می‌گردد برای تو جگر آب، آب عزیز دلم هنوز راه نیفتاده ای مبارز من مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم بگو برای سه شعبه میان این همه یل! چرا گلوی تو شد انتخاب عزیز دلم نگو که می شود آخر محاسن بابا به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم دعای آب نشد مستجاب حیف اما دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم ✅میلاد حسنی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️داستانی♻️ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢پدری رو زده بـود آب بگـیرد اما.‌‌..💢 رویِ دستِ پدرش خوابِ عمورا می دید آب با دستِ علـمدارِ حـرم می نوشید خـبر از تیر نبود و قـلبِ مادر آرام فاطمه آمد و او از تهِ دل می خندید نورِ خورشید ابداً صورتـش آزار نداد خیلی آرام فقط گونه یِ او می بوسید مادرش آب به اندازه ی کافی خورد و‌... شیر از سینـه یِ او بر لبِ نوزاد رسید .... هرچه گفتیم در این دشت فقط رویا بود در حقیـقت به خدا تیرِ جفا زوزه کشید پدری رو زده بـود آب بگـیرد اما.‌‌.. تیر کیـنه گـلویِ کـودکِ دردانه دَرید همه دیدند که سر داشت زمین می افتاد تیر از گردنِ او رد شده بر پوست رسید همه یِ روضه همین است که در کرب و بلا گریه می کرد حسین و حرمله می خندید بچه هایم به فـدایِ بچـه هایِ ارباب ندبه خوان خونِ علی سویِ فلک می پاشید ✅حسین ایمانی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢نگاه كن كه چه خاكى سرم شده مادر💢 لبت براى دو تا قطره آب مى سوزد و پلك هاى تو از اين سراب مى سوزد به روى شانه فتاده سر تو ميدانم دلم از اينهمه حال خراب مى سوزد نگاه كن كه چه خاكى سرم شده مادر بگو دل تو براى رباب مى سوزد؟ نگاه لشكر دشمن به حال تو اين است اگر تورا بدهند آب ثواب مى سوزد نمانده شير عزيزم...بگو چكار كنم كه سينه ام چِقَدر بى حساب مى سوزد ✅آرمان صائمى 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️بسیار بسیار زیبا♻️ 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 امشب همه رو جانب خوان علی اصغر کنیم 💢 امشب دلم را بسته ام برتار زلف دلبری امشب توسل کرده ام بردلبر مه منظری . پیچم به پای یاد او چون شاخه ی نیلوفری شاید نصیبم گردد از جام وصالش ساغری . گردم به گردش چون ندارم قبله گاه دیگری گردم قتیلش چون نمی یابم منای بهتری . امشب نماز عشق می خوانم به یاد دلبرم با فخر گویم حلقه در گوش علی اصغرم 🔹🔹 . امشب همه رو جانب خوان علی اصغر کنیم رو جانب دریای احسان علی اصغر کنیم . دل را نشان تیر مژگان علی اصغر کنیم جان را فدای برق چشمان علی اصغر کنیم . دار و ندار خویش قربان علی اصغر کنیم خودرا به هرراهیست مهمان علی اصغر کنیم . این راه را پیغمبران هم روزو شب طی میکنند کروبیان و قدسیان هم روز و شب طی میکنند 🔹🔹 . در توبه آدم سوی او دست دعا برداشته خضر نبی از جام او آب بقا برداشته . از چوبه ی گهواره اش موسی عصا برداشته از رشته ی قنداقه اش عیسی شفا برداشته . با نام او از شعله ابراهیم پا برداشته فخرش همین بس بوسه اش خیرالنسا برداشته . درپنجه های کوچکش نبض زمان است و زمین در طلعت رویش عیان نقش امیر المومنین 🔹🔹 . تا هست پا بر جا لوای عشق پا برجاست او خیل بنی آدم تمامی بنده  و مولاست او . چشم و چراغ خاندان و عترت طاهاست او گویا حسین ابن علّی دوم زهراست او . هرچندطفلی کوچک و ششماهه و نوپاست او غارتگر جان حسین و زینب کبراست او . زیر و زبر سازد تمام عرش را با خنده اش هر چندبایک خنده اش عالم بوُد شرمنده اش 🔹🔹 . روزی که از گهواره چون دریا تلاطم کرده بود بهر نماز عشق خود رو سوی مردم کرده بود . جای وضو از فرط بی آبی تیمم کرده بود هر چند او از تشنه کامی دست و پا گم کرده بود . باگُلفروش از راه چشمانش تکلُم کرده بود با آن لب خشکیده بر ساقی تبسُم کرده بود . با خنده ی پُر معنی اش روح از وجود باب رفت اشک پدر را دید و از شرم نگاهش خواب رفت ✅استاد حیدر توکلی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
♻️داستانی♻️بسیار عالی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢تمام نفرتم از خنده های حرمله بود💢 رباب لشگر خود را به دست اقا داد خدا کند نرود پیش اش آبروی رباب علی بهانه گرفت جای آب تیر  آمد سفید شد همان لحظه تار موی رباب غروب روز دهم بعد عصر عاشورا کسی نبود نباشد به جست و جوی رباب تمام نفرتم از خنده های حرمله بود همان که قهقهه میزد به های و هوی رباب خدا کند که نباشد سر علی اصغر سری ز نیزه زمین خورد پیش روی رباب ✅محمد مهدی نسترن 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 مقتل-حضرت علی اکبر علیه السلام 💢  یاران امام حسین علیه السلام یکى یکى پیش مى‌آمدند و مى جنگیدند و کُشته مى‌شدند تا آن که جز خانواده اش کسى با حسین علیه السلام نماند. آن گاه پسرش على اکبر علیه السلام ـ که مادرش لیلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود ـ قدم به میدان نهاد. او از زیباروى ترینِ مردمان و آن هنگام هجده ـ نوزده ساله بود. او به دشمن حمله بُرد و چنین خواند: من على پسر حسین بن على ام به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک تریم. و به خدا سوگند که پسر بى نَسَب (ابن زیاد) نمى‌تواند بر ما حکم براند. با شمشیر مى‌زنم و از پدرم حمایت مى کنم؛ شمشیر زدنِ جوان هاشمىِ قُرَشى. او این کار را بارها به انجام رساند و کوفیان از کُشتن او پروا مى‌کردند که مُرّة بن مُنقِذ عبدى او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من باشد اگر بر من بگذرد و چنین کند و من پدرش را به عزایش ننشانم! على اکبر علیه السلام مانند بار اوّل، بر دشمن حمله بُرد که مُرّة بن مُنقِذ راه را بر او گرفت و نیزه اى به او زد و بر زمینش انداخت. سپاهیان، گِردش را گرفتند و او را با شمشیرهایشان تکّه تکّه کردند. امام حسین علیه السلام به بالاى سر او آمد و ایستاد و فرمود: «خداوند بکُشد کسانى را که تو را کُشتند اى پسر عزیزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ] رحمان و بر هتک حرمت پیامبر!» . سپس اشک از چشمانش روان شد و فرمود : «دنیاى پس از تو ویران باد !». زینب علیهاالسلام خواهر امام حسین علیه السلام به شتاب بیرون دوید و ندا داد: اى برادرم و فرزند برادرم! آن گاه آمد تا خود را بر روى [پیکر] على اکبر علیه السلام انداخت. امام حسین علیه السلام سر او را گرفت و [ او را بلند کرد و ] به خیمه اش باز گرداند و به جوانان [ خاندان ]خود فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببرید!» . آنان او را بُردند و در خیمه اى گذاشتند که جلوى آن مى جنگیدند. 🔷متن عربی: و لَم یَزَل یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَیُقتَلُ، حَتّى لَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام إلّا أهلُ بَیتِهِ خاصَّةً. فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ یَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، فَشَدَّ عَلَى النّاسِ، وهُوَ یَقولُ: أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ   نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ تَاللّه ِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ      أضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامی عَن أبی ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ قُرَشِیّ فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً وأهلُ الکوفَةِ یَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ إن لَم اُثکِلهُ أباهُ، فَمَرَّ یَشتَدُّ عَلَى النّاسِ کَما مَرَّ فِی الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ، فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَةً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّى أکَبَّت عَلَیهِ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَى الفُسطاطِ، وأمَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّى وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ. ✅منابع: 🔹الإرشاد شیخ مفید، ج ٢ ص ١٠۶، 🔹مثیر الأحزان ابن نما حلی: ص ۶٨، 🔹 إعلام الورى طبرسی: ج ١ ص ۴۶۴ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 مقتل -نحوه شهادت- حضرت علی اکبر(ع)-تفصیلی 💢 به‏ گفته‏ ابو الفرج‏ «1» و دیگران‏: على‏ اكبر علیه‏ السّلام‏ نخستین‏ فرد از بنى‏ هاشم‏ بود كه‏ پس‏ از شهادت‏ یاران‏ حسین‏ علیه‏ السّلام‏ به‏ شهادت‏ رسید. او زمانى‏ كه‏ به‏ تنهایى‏ پدر نگریست‏، در حالى كه سوار بر ذو الجناح بود، نزد پدر شرفیاب شد و از او اجازه میدان خواست- على اكبر از همه مردم زیباتر و از اخلاقى برجسته برخوردار بود- اشك از چشمان پدر جارى شد و سكوت كرد و سپس فرمود: «اللهم اشهد أنّه قد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنّا اذا اشتقنا إلى نبیّك نظرنا إلیه». «خدایا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان مى‏رود كه از حیث اخلاق و شمایل و گفتار، شبیه‏ترین فرد به پیامبر تو است. ما هرگاه تشنه دیدار پیامبرت مى‏شدیم، به چهره على اكبر مى‏نگریستیم». سپس امام علیه السّلام با صداى بلند فرمود: «یا بن سعد! قطع اللّه رحمك كما قطعت رحمی و لم تحفظنى فى رسول اللّه». «اى ابن سعد! خدا پیوند خویشاوندى‏ات را قطع كند كه پیوند خویشاوندى مرا بریدى و حرمت خویشاوندى‏ام با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را زیر پا نهادى». به مجرّد این كه على اكبر علیه السّلام از پدر اجازه میدان گرفت با خواندن این رجز بر سپاه دشمن تاخت: أنا علىّ بن الحسین بن علىّ‏ نحن و بیت اللّه أولى بالنبى‏ و اللّه لا یحكم فینا ابن الدعیّ‏ یعنى: من على بن حسین بن على‏ام. ما و خانه كعبه به پیامبر خدا سزاوارتریم. به خدا سوگند! فرزند فرومایگان نباید بر ما حاكمیّت یابد. على اكبر علیه السّلام نبرد سختى انجام داد و سپس نزد پدر بازگشت و عرضه داشت: «یا أبت! العطش قد قتلنى و ثقل الحدید قد أجهدنى». «پدر! تشنگى، جانم را به لب رسانده و سنگینى اسلحه مرا به زحمت انداخته است». حسین علیه السّلام در این لحظه مى‏گرید و مى‏فرماید: «وا غوثاه! أنّى لى الماء، قاتل یا بنیّ قلیلا و اصبر، فما أسرع الملتقى بجدّك محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فیسقیك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا». «از كدامین سو برایت آب آورم، پسرم! اندكى نبرد كن و صبر و شكیبایى نما، لحظاتى دیگر به دیدار جدّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نایل خواهى شد و كام تو را آن گونه سیراب خواهد ساخت كه پس از آن هرگز تشنه نگردى». على اكبر علیه السّلام مانند پدر و جدّ خویش، بر سپاه دشمن یورش برد و مرّة بن منقذ عبدى، با پرتاب تیرى گلوى مبارك وى را هدف قرار داد «2». ابو الفرج مى‏گوید: حمید بن مسلم ازدى گفت: من ایستاده بودم و مرّة بن منقذ كنارم قرار داشت و على بن حسین از چپ و راست بر سپاه حمله مى‏كرد و آن‏ها را پراكنده مى‏ساخت، مرّة گفت: گناه عرب به گردنم، اگر این جوان گذارش به من بیفتد، پدرش را به عزایش مى‏نشانم! بدو گفتم: این كار را انجام نده، همان كسانى كه وى را در محاصره دارند براى این كار كافى است. وى گفت: قطعا این كار را خواهم كرد. على اكبر علیه السّلام در حالى كه گروهى از سپاه را عقب مى‏راند، به سمت ما آمد، این فرد با نیزه ضربتى بر قامت استوار اكبر زد و على روى زین اسب خم شد و گردن اسب را بغل گرفت و اسب به اشتباه او را به سمت دشمن برد. آنان وى را به محاصره در آورده و بدن مباركش را با شمشیر قطعه‏قطعه كردند «3». قبل از جان دادن صدا زد: سلام بر تو پدر! اكنون جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا سیراب ساخت و امشب در انتظار تو است، حسین علیه السّلام به سمت میدان شتافت و كارزار سختى آغاز كرد تا به بالین جوانش با پیكر پاره پاره رسید و فرمود: «قتل اللّه قوما قتلوك یا بنیّ! فما أجرأهم على اللّه و على انتهاك حرمة الرسول». «فرزندم! خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اینان چقدر بر خدا و هتك حرمت‏ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جرى شده‏اند؟». سپس اشك از چشمان مباركش جارى گشت و فرمود: «على الدّنیا بعدك العفا؛ پس از تو اف بر این دنیا!» «4». ابو مخنف و ابو الفرج از حمید بن مسلم ازدى روایت كرده‏اند كه گفت: گویى زنى را مى‏بینم با فریاد یا حبیباه! یا بن اخیّاه! اى عزیزم! اى پسر برادرم! از خیمه بیرون آمده است. پرسیدم: آن زن كیست؟ گفتند: زینب دختر على بن أبی طالب علیه السّلام است. این زن از راه رسید و خود را بر پیكر على اكبر افكند. حسین نزد خواهر آمد و دست او را گرفت و به خیمه برد و خود بازگشت و به جوانان بنى هاشم فرمود: «احملوا أخاكم؛ برادرتان را به خیمه ببرید». آنان بدن نازنین على اكبر را حمل كرده و مقابل خیمه‏اش قرار دادند «5». على اكبر در زمان شهادت، داراى فرزند نبود. بأبى أشبه الورى برسول‏ اللّه نطقا و خلقة و خلیقة قطعته اعداؤه بسیوف‏ هى أولى بهم و فیهم خلیقة لیت شعرى ما یحمل الرهط منه‏ جسدا أم عظام خیر الخلیقة یعنى: پدرم به فدایش، در گفتار و اخلاق و شمایل، شبیه‏ترین مردم به رسول خدا 👇
بود. دشمنانش او را با شمشیر پاره پاره كردند، در صورتى كه خودشان به این كار سزاوارتر بودند. اى كاش! مىدانستم جمعى كه جنازه على را حمل مىكنند، پیكر پاكش را مىبرند یا استخوانهاى بهترین آفریده خدا را حمل مىكنند. ✅پی نوشت ها: 🔹1.     مقاتل الطالبین: 115. 🔹2.     لهوف: 166. 🔹3.      مقاتل الطالبین: 115. 🔹4.      همان: 115؛ لهوف 167. 🔹5.      طبرى، تاریخ: 3/ 331 (با اندكى تفاوت در برخى كلمات). 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 امام حسین(ع) دوتا بدن را خود به خیمه نیاورده است 💢 مرحوم آیت الله فلسفی (ره) خطیب شهیر می فرمود: چرا آقا نعش شهدای دیگر را خودش آورده بود حال چرا نعش علی را نیاورده؟ رو کرد به طرف خیام و فرمود: "یافتیان بنی هاشم! احملوا اخاکم الی الفسطاط" ای جوانان بنی هاشم بیایید و نعش علی اکبر (ع) را به خیمه ببرید. آقا امام حسین(ع) دوتا بدن را نیاورده است. هر دو را هم عذر شرعی داشته است! یکی بدن حضرت ابالفضل العباس(ع) است و یکی هم بدن حضرت علی اکبر (ع) است! چرا؟ چون اسائه ادب به بدن می شد جنازه مسلمانان هم محترم است نباید اسائه بشود. اگر بخواهیم بدانیم چرا پیکر مطهر عباس (ع) را نیاورده است از حرف های بنی اسد به زین العابدین (ع) می فهمیم. بنی اسد به زین العابدین (ع) گفتند: آقا! یک بدن کنار نهر علقمه است آنقدر قطعه قطعه و چاک چاک است که نمی توان بدن را برداشت هر طرف بدن را میگیریم طرف دیگر بدن به زمین می آید. فلذا آقا فرمود: قبر عباس (ع) را در کنار بدنش کندند و همان جا هم دفنش کردند.  اگر بخواهی بدانی ابالفضل العباس(ع) کجا به زمین افتاده است . همان جاست که دفنش کرده اند.اما بدن علی اکبر(ع) روایت دارد: " فقطعوه بسیوفهم اربا اربا " خیلی بدن علی اکبر(ع) را صدمه زدند.آقا دید اگر بخواهد یک نفری بدن را بیاورد ممکن است مثلا،  اعضای بدن جدا شود اهانت به بدن می شود!امام حسین (ع)می داند که این کار یک نفر نیست فلذا فرمود: یافتیان بنی هاشم یعنی ای جوانان بنی هاشم همگی بیایید و کمک کنید یکی بازو را بگیرد یکی پهلو را بگیرد یکی سر را بگیرد تا بدن علی اکبر (ع) را به خیمه بیاوریم. ✅ مقتل فلسفی ص57 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹 💢 گریز -حضرت على اكبر علیه السلام 💢 "نفرين امام حسين عليه السلام بر عمر سعد ملعون در وداع حضرت علي اكبر عليه السلام" از «امالي» صدوق و «روضة الواعظين» مستفاد مي‌گردد كه علي اكبر براي دفاع از حريم ولايت و مبارزه بيرون رفت، پس حسين عليه السلام بگريست و گفت: «اللهم كن انت الشهيد عليهم فقد برز اليهم ابن رسولك و اشبه الناس وجها و سمتا به». يعني: خدايا گواه باش كه به مبارزت آنها رفت فرزند پيغمبر تو و شبيه ترين مردم به او در روي و خوي. و محمد بن ابي طالب گويدكه آن حضرت انگشت سبابه به سوي آسمان بلند كرد و در نسخه اي محاسن روي دست گرفت و گفت: «اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك كنا اذا اشتقنا الي نبيك نظرنا الي وجهه ». يعني: خدايا! گواه باش بر اين قوم كه جواني به مبارزت آنان بيرون رفت شبيه تر مردم در خلقت و خوي و گفتار به رسول تو كه هر گاه مشتاق ديدار رسول تو صلي الله عليه و آله مي‌شديم نگاه به روي او مي‌كرديم؛ آنگاه آن حضرت با دلي سوزان بانگ بر عمر سعد زد كه "خدا رحم تو را قطع كند". (١) اين ماجرا گذشت تا مختار ثقفي شروع كرد به انتقام، وقتي به دستور مختار ، عمر سعد ملعون به درك واصل شد، سر او را براي مختار آوردند، حفص پسر عمر سعد نزد مختار بود، مختار گفت: اين را مي‌شناسي؟ گفت: آري «انا لله و انا اليه راجعون» و زندگي پس از وي زشت است. گفت: راست گفتي، و بفرمود او را هم كشتند و گفت: آن به جاي حسين عليه السلام و اين به جاي علي بن الحسين و بلافاصله گفت ، ( هرگز برابر هم نيستند )، به خدا قسم اگر سه ربع قريش را بكشم تلافي يك بند انگشت او را نكرده ام! و چون مختار اين دو تن را بكشت سر آنها را به سوي مدينه فرستاد. روايت است يكي از روزهايي كه امام سجاد عليه السلام خوشحال شد همين روز بود (٢) ✅ منابع 🔹١- دمع السجوم ترجمه نفس المهموم صفحه ٣٢٥ 🔹٢- ترجمه نفس المهموم دمع السجوم صفحه٧١٥ 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹