eitaa logo
اشعارآئینی
139 دنبال‌کننده
90 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸﷽🔸 کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود مادری شد همة عمر و سرانجامِ حسن چند روزیست که زهرا به تبسم گوید مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد ای خوش آن صید که افتاد ته دامِ حسن حمزه کش هم که شود وحشی،اگر احمد خواست آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن گفت راوی:نمک سفرة ایجاد علی نمکین تر ز حسن نیست به اولاد علی خالقِ روی حسن وجه خودش را رو کرد فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد اَحسنِ خلقت خود را که حسن نام نهاد نظر انداخت بر این حُسن و دو صد هو هو کرد قبلة روی حسن را که تکامل بخشید مثل محراب بر او نقش ، دوتا ابرو کرد اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد یوسف مصر تمنای وصال از او کرد پرده از دسته گل سبز محمد برداشت خَلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد شرحِ کوثر شد و خورشید جهان گستر شد عطری از مُشک دمید و به سرش گیسو کرد مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن هر طرف مینگری کعبة هر کوی حسن حرف بسم اللَه و رحمن و رحیم افتاده فال نیک همه در دست کریم افتاده سائلی بد دهن آمد که کند سبّ کریم ناگهان دید درِ خانه مقیم افتاده یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده فخر مفروش سلیمان ،که ره سرور ما به فقیر و به اسیر و به یتیم افتاده از بهشتِ سر کوی حسن بن علی است به خراباتِ دلِ خسته ، نسیم افتاده بانی کل حرمهای جهان است حسن بغض دجال به تخریب حریم افتاده هرکه آمادة نوسازیِ صحن حسن است راه فتح حرم مکه ، مدینه یمن است این چه حالی است که از روز ولادت دارد دیده وا کرد ولی شوق عبادت دارد صوت قرآنِ حزینش دلِ عالم ببرد بیشتر از همه بر قدر ، ارادت دارد لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد بدتر از جُعده و اُم حَکَمِ ملعونه به حسن یک زن مکاره حسادت دارد شتر سرخ ز یک ضربة تیغش پی شد روز صفین نشان داد رشادت دارد به رخش از دل یک کوچه ز یک لحظة تلخ غربتی هست که تا روز شهادت دارد جگر پاره چه اسرار که یک یک میگفت با حسین از غم لا یوم کیومک میگفت آید آنروز که آییم به ایوان طلات با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات چارده صحن بسازیم برای حرمت چارده باب شود باز به دالان طلات اسم هر باب بنام یکی از معصومین زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات وسط صحن که افتد حرم پیغمبر دور تا دور بسازیم شبستان طلات صوت منصور شود نذر کمیل سحرت چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات سی شب ماه مبارک حَرَمت می چسبد هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات تازه آنجاست که ما روضۀ مادر داریم پشت هر در سخن از غنچۀ پر پر داریم
بسم الله الرحمن الرحیم رسم اهل کرم صبا که عطر به نام بهار می‌بخشد صفا به آینه‌ی روزگار می‌بخشد بهار می‌رسد و نشئه‌ی هوای خوشی به جان خسته‌ی باغ خمار می‌بخشد به دانه‌دانه‌ی بی‌آب، آب می‌ریزد به شاخه‌شاخه‌ی بی‌بار، بار می‌بخشد عبای خون به تن دشت لاله پوشانده قبای سبز به قد چنار می‌بخشد طرواتی به لب غنچه‌ها می‌افشاند حلاوتی به صدای هَزار می‌بخشد به خشک‌سالی لب‌ها شکوفه‌ی لبخند به بی‌قراری دل‌ها قرار می‌بخشد اگر‌چه باد صبا هر بهار را به زمین هزار صورت و نقش و نگار می‌بخشد ولی بهار و صبایش فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد کریم فکر حساب‌و‌کتاب بخشش نیست به رسم اهل کرم بی‌شمار می‌بخشد به اسم و رسم توجه نمی‌کند هرگز به آشنا و غریب دیار می‌بخشد برای اینکه شود حفظ آبروی گدا بدون منت و بی‌ننگ و عار می‌بخشد مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است سکوت کرده و آیینه‌وار می‌بخشد برای گفتن یک‌بیت ساده یک ممدوح کجا به دشمن خود سی‌هزار می.بخشد؟ به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد ازآن که عادتش احسان، سجیّه‌اش کرم است عجیب نیست که بی‌اختیار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که در مدینه به سائل انار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد که بین معرکه‌ی کارزار از سر لطف به دشمن سر خود ذوالفقار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد برادرش هم از او ارث برده بخشش را اگر به راه خدا شیرخوار می‌بخشد # نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد @Mojtaba_khorsandi @ya_habibalbakin1
نان میخوریم ما به حساب کریم ها سائل شدیم ز عهد و زمان قدیم ها ایل و تبارتان همگی مونس من اند همدم گرفته ام ز تبار ندیم ها دستی بکش به روی سر ما که در جهان چشم انتظار دست تو مانده یتیم ها راهی به جز شما به هدایت نمیرسد ای معنی کمال همه مستقیم ها نوح و مسیح پیرو راه شما شدند اعجاز کرده با مدد از تو کلیم ها اذن نزول حضرت باران نگاه توست دارد طراوت از تو تمام نسیم ها تو آمدی و حُسن جهان شد فقط حسن افتاد نرخ کار تمام کریم ها هر گوشه گوشه خاک زمین یادگارها داریم از تو قاسم و عبدالعظیم ها داریوش جعفری @ya_habibalbakin1
اگر ربنا ربنا کرده ام.. سحرها خدا را صدا کرده ام.. خودم را بر این سفره جا کرده ام.. دراین پانزده شب دعا کرده ام.. خدایا به چشمان مست حسن… بده دست من‌ را بدست حسن من امشب برآنم که مثل قدیم دلم را ببندم به راه نسیم دراین ماه با یاعلی، یا عظیم بیوفتم بدست و به پای کریم کریم کریمان عالم حسن! دمت گرم! دردت به جانم حسن! تو سبحان ربّی الاعلای من تو والتین و یاسین‌ و طاهای من تو دیروز‌ و امروز و فردای من تو یاربّ و یاربّ شبهای من به کوری آن دو زن فتنه گر بگو یا حسن یا حسن تا سحر درآن شب که عالم قمردار شد درخت نبوت ثمردار شد علی نذر کرد و پسردار شد زمین پیش پایش خبردار شد چه بهتر ازینکه به هر انجمن.. به زهرا بگویند ام الحسن! حسن‌ اسم اعظم حسن کل دین حسن حق مطلق حسن بی قرین حسن کیست ایاکِ هر نستعین حسن کیست گردن زن ناکثین به حلم حسن دشمن اقرار کرد معاویه را صلح او خوار کرد منی که شدم مبتلای حسین زمین خورده ام پیش پای حسین شدم وقف دولت سرای حسین چه بهتر که محض رضای حسین… بپا خیزم و باز طوفان‌ کنم دوباره‌ حسن‌ جان حسن جان کنم حسین است مست وقار حسن حسین است هرجا کنار حسن حسین است است دنبال کار‌ حسن حسین است در اختیار حسن حسینی ‌که سرها کف پای اوست امیری حسن روی لبهای اوست! برو طوس صحن رضا را ببین نجف باش و ایوان طلا را ببین شلوغی کرببلا را ببین خودت غربت مجتبی را ببین… دم‌ گنبد شاه عبدلعظیم… بگو یا حسن ای غریب کریم بزودی همه چشمه ها جاری است… بقیع حسن پر ز معماری است و هر‌نوکری گرم یک کاری است تمام ضریحش طلاکاری است براین غصه با عشق حاکم شویم همه وارد صحن قاسم شویم.. به این فکر کردی چرا شد سپید؟!.. مویی که بر آن شانه زهرا کشید غمی که حسن دید را کس ندید حسن درهمان کوچه هاشد شهید اگر صبر او حرف هر منبریست! بدانید مردم! حسن مادریست.. سید پوریا هاشمی @ya_habibalbakin1
پاشید دستِ حق به جهان،تا لُعاب را عالَم به خود گرفت شُکوهِ خضاب را طبعم گرفته رونقِ عهدِ شباب را باید سرود حالتِ این التهاب را باید شکست پیلهٔ تَنگِ حُباب را از مُشتِ خاک، چهرهٔ انسان درست شد ایزد دمید، روحِ تن و جان درست شد گندم رسید، حیلهٔ شیطان درست شد آدم که خورد، فکر و غمِ نان، درست شد جمعی کشید ذلتِ این انتخاب را آدم هبوط کرد از اول برای چه؟ آمد زمین تا بنشیند به پایِ چه؟ در فطرتش نهاده خدایش هوایِ چه؟ ایجاد شد درونِ ضمیرش بنایِ چه؟ پاسخ کجاست از که بپرسم جواب را؟ خونِ دل است ثروت و سرمایه ،  تاکنون تطهیر شد شراب در این کوزه هایِ خون من ماندم و هجومِ سوالاتِ چند و چون پاسخ، حواله میشود الا لیعبدون تا میزنم ورق، صفحاتِ کتاب را ما بر خلیل هیزمِ ممنوعه نیستیم نسلِ حلولِ چندمِ ممنوعه نیستیم دنبالِ نانِ گندمِ ممنوعه نیستیم مستیم، مستِ آن خُمِ ممنوعه نیستیم بر ما حلال کرد شریعت شراب را علت نداشت خِلقتِ ما جُز به چاکری دنیا نیامدیم به جُز این به خاطری گر چه نداشتیم حضوری به ظاهری خوردیم در غدیرِ علی مُهرِ حاضری اقبال را ببین و حضور و غیاب را یا تاجَ الاوصیاءِ نبی مردِ صف شکن در لیله المَبیت دل آسوده ممتحن کو آنکه رو کند به تو در جنگِ تن به تن ما بندهٔ توایم، اغثنی ابا الحسن گفتم حسن، که مدح کنم آن جناب را ای لایقِ تمامِ ولیعهدیِ علی مثلِ علی به حُبِ تو غمها سینجلی از صبح تا غروبِ جمل، نقشِ اولی در چهرهٔ تو چهرهٔ زهراست، منجلی وجهِ خدا بِکِش ز سرِ خود نقاب را خونخواهیِ جمل، که به تبلیغ میکشید چون برقِ آفتاب، حسن تیغ میکشید کارِ حیات و مرگ، به تعلیق میکشید از هیبتش زمین و زمان جیغ میکشید (گردن گرفت)علتِ آن اضطراب را در عالَمِ خیالِ محبانِ بی قرار رؤیت شدی به عرش، به بالِ مَلَک سوار با این وجود با همه اجلالِ بی شمار رفتی به حج،پیاده تو چندین و چند بار انداختی به زیرِ قدومت ثواب را ای سایه ات به دوشِ همه قله ها بلند تصویرِ توست در نظرِ من قبا بلند ذرات، پایِ عشقِ تو گرمِ تقابلند بعد از علیست با تو فقط بختِ ما بلند لِه کرده ایم سایهٔ بختِ خراب را با خُلقِ تو کَرم که به پسوند آمده قرآن، حسن،کریم، همانند آمده با اَبرُوانِ قوسیِ پیوند آمده… کمتر بیا به کوچه، گذر بند آمده رد شو که بشکنند همه اعتصاب را تو حُسنِ مطلعی و تو حُسنِ ختام ها تمثیلِ بی بدیلِ همه خاص و عام ها تفسیر مهربانیِ تو در کلام ها ای همنشینِ سفرهٔ نانِ جُذام ها از من نگیر لذتِ آغوشِ ناب را یک عمر،بی تو زُهد و عبادت چه فایده امید، بر زمانِ شفاعت چه فایده بی صلحِ تو نشانِ شجاعت چه فایده دنیا،قیام،مرگ،قیامت، چه فایده با یک نَفَس، بِدَم به دلم انقلاب را گیرم که نیست سهمِ مزارت گلاب پاش گیرم نیامده به حریمت گُهر تراش ما زنده ایم پس نگرانِ حرم نباش یک روز گنبدِ تو شود آسمان خراش با گنبدت  تَراز  کنیم آفتاب را درسِ گریز را ز شما روضه خوان گرفت تا مُحتضر شدی چِقَدَر روضه جان گرفت لایوم… گفتی و دلِ هفت آسمان گرفت حتی خدا نشست و پس از تو زبان گرفت اشکت مُذاب کرد، دوباره مُذاب را گفتی به قاسمت که انیسِ عمو شود در کربلا فدایِ غریبیِ او شود با لشگری، بدونِ زره رو به رو شود از تیرها تمام تنش مو به مو شود لشگر گرفت از گُلت آخر گلاب را بازارِ ظلم، تا سرِ حدش بساط شد انگشتر عرضه شد،به کسی التفات شد کهنه لباسِ شاهِ جهان هم، زکات شد تشییعِ پیکرش که نصیبِ دهات شد بستند بر لبانِ تَرَک خورده آب را بعد از غروب، قافلهٔ آن گرامیان بودند در اسارت و بندِ نظامیان ای وای از جسارت و دشنامِ شامیان سجاد بود و زینب و بزمِ حرامیان این بار، عاجزم که بگویم شراب… را مهدی قربانی @ya_habibalbakin1
ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش میلاد حسن آمده گوئید سلامش او کیست که هرلحظه در این شام بهاری گل می شکفد از لب زرین کلامش او کیست که دل های همه آینه داران پروانه صفت پر زده امشب سر بامش تردید ندارم که اگر ناز فروشد تا آن سرِ دنیا برود شهرت نامش جبریل دعا کرد و پی او همه گفتند دنیا شود ای کاش همه عمر به کامش این نور خدا بود که دیدند ملائک در سجدهء صبح و سحر و مغرب و شامش او صاف ترین آینهء پاک سرشت است آقاست و آقای جوانان بهشت است پیچید نسیمش سرِ هر کوچه و بازار گوئید به یوسف که شده لحظهء دیدار در هودجی از نور رسید از حرم عرش دلدارترین یوسف و محبوب ترین یار شفافیت یاس هویداست به رویش گلهای جنان در بر او خوار تر از خار حاتم شده از یک اثر نیمه نگاهش هرکس که به کوی کرمش داشت سر و کار کو خضر که هر آینه با میل بنوشد از شربت آن لعل ترین لعل گهر بار ای حور و ملک پر مفشانید به دورش تا که نشود باز گل فاطمه بیدار امشب همه افطار کنید از لب مستش از او که برات شب قدر است به دستش دیدند میان فلکش کوکب ما را واکرده شکوفایی این گُل لب ما را یک عمر زمین سوخت و هر ثانیه خورشید تا درک کند ارج و مقام تب ما را در نیمهء ماه رمضان بسته ملائک از سوز دعای سحرش مذهب ما را در سفرهء افطار دوچشمان کریمش گسترده خدا رزقِ حلالِ شبِ ما را تا فاش شود قدر و جلالش به معاند باید بنویسد ز طلا مطلب ما را هرکس که به حقانیتش شک کند امشب باید به خود و ماهیتش شک کند امشب از بسکه کرم روی کرم می کند امشب خالی دل ما را ز الم می کند امشب تابیده مسیحی که ز اعجاز نگاهش دل را ارم باغ ارم می کند امشب گویا دل افلاک نشین همه عالم قامت به مقامات تو خم می کند امشب گویند که بین من و تو راه درازی است این فاصله را عشق تو کم می کند امشب بیت الحسن قلب مرا خوب نگه کن هر بازدمم بهر تو دم می کند امشب کنج دل ما را خرابات بقیع است گلدستهء عشق تو حرم می کند امشب ویرانه نشین دل ویرانهء یارم ” زنجیر بیارید که دیوانهء یارم” وحی است که در کالبد روح دمیده یا داغ که بر سینهء مجروح دمیده تبدیل به یک موج خروشندهء غم شد اشکی که به دریای دلِ نوح دمیده سوزانده غمش حنجر سوزندهء ما را آهی که به جنّ و ملک و روح دمیده تا ریشه کند بر افقِ زخم زبان ها زخم است که بر آیهء ممدوح دمیده این پاره ای از یک جگر غرقه به خون است یا راز که بر روضه ء مفتوح دمیده این بارش تیر است به یک پیکر مظلوم یا ناله که بر غربت مشروح دمیده از غربت او آینه ها اشک فشاندند او بود معزی که مذلش همه خواندند رضا دین پرور @ya_habibalbakin1
نا امیدی نبود نزد گدایان حسن دست ما را برسانید به دامان حسن نشنیده است کسی خواهش روزی از ما می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی عادتم داده خداوند به احسان حسن نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن بنویسید جذامی زمین خورده نشست سر یک سفره کنار لب خندان حسن حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن سفرایش همه رفتند و یکی بازنگشتت در عوض این همه نوکر همه قربان حسن و بدانند همه کوفه صفت های زمان که فروشی نبود عشق محبان حسن می رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد مثل ایوان نجف گنبد و ایوان حسن حسن کردی
میشناسیم همه جود و عطا را به حسن کرم و بخشش و احسان و سخا را به حسن بگذارید بگویند گدائیم گدا غم نداریم سپردند گدا را به حسن تا نخواهد حسن از شاخه نیفتد برگی کرده تفیض خدا امر قضا را به حسن در شب قدر به جای همه دادیم قسم در برآوردن حاجات خدا را به حسن جگر شیرخدا داشته در جنگیدن بسپارید فقط عایشه ها را به حسن تا حسن هست کسی عاشق یوسف نشود می شناسند خلایق همه ما را به حسن چارقل نذر حسن کن که خداوند حسن داده یک جا نمک آل عبا را به حسن گر چه دور حرمش پنجره فولادی نیست زیر دینم سفر کرببلا را به حسن… محسن صرامی
گرچه از دستِ تو کَم هم خوب است خواستن قدرِ دو عالم خوب است   بوسه بر رویِ ضریحت حتیٰ شده در خواب و خیالم خوب است   لحظه یِ ریخت و پاشَت آقا دیدنِ حیرتِ حاتم خوب است   تا برای تو بِگریَم دل سیر از همه سال محرم خوب است   نامِ ما را تو به زهرا دادی نظرت هست که دَرهم خوب است   زائرانِ تو زیادند ، تو را حرمی قَدِ دو عالم خوب است   چشمهای تو چه دیدند،بگو گیسویت از چه سفیدند،بگو   حسن لطفی برگرفته از سایت حدیث اشک @ya_habibalbakin1
ما را نشانده‌اند سر سفرهٔ کریم یکباره خوانده‌اند سر سفرهٔ کریم از عرش هم تمام ملائک یکی یکی گیسو فشانده‌اند سر سفرهٔ کریم از بس کریم بود که انگشت بر دهن یک عده مانده‌اند سر سفرهٔ کریم حاتم که هیچ، طایفهٔ حاتمان همه خود را رسانده‌اند سر سفرهٔ کریم مهمانِ خوانده هست ولی باز بیشتر خیل نخوانده‌اند سر سفرهٔ کریم ... اصلاً بهشت را به پشیزی نمی‌خرند آن‌ها که مانده‌اند سر سفرهٔ کریم شاعر:مهدی صفی یاری
در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست زیرا که در صفات خدا « احتیاج » نیست باید به بال رفت و درآورد گیوه را در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا تا خانه ی تو راهنما احتیاج نیست خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند این جا به التماس گدا احتیاج نیست اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش « بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست » محشر برای رو شدن اعتبار توست کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟ تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست علی اکبر لطیفیان
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم ای محشر امروز چه تشبیه بیارم از قد تو فردای قیامت بنویسم من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید از حضرت دریای کرامت بنویسم لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد تا این که علیکم به سلامت بنویسم شان تو نگنجید و از این قاب در آمد دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد من ایل و تبارم سر این سفره نشستند جمع کس و کارم سر این سفره نشستند در باغ نگاه تو منِ کال رسیدم پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا آئینه زده ریسه به پیراهن دریا اول نوه ی دختری خلق عظیمی تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی مدیون تو هستند همه مردم عالم نان عمل توست سر سفره ی آدم مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته از صندوق قرض الحسنت وام گرفته حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است www.kheyme.net . تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات