حاج قاسم کیست ؟ سرباز حسین ...
جبهه ی ما سایه ای از کربلاست ...
هر شهیدش آیه ای از کربلاست ...
این شهیدان ، عشق را سنگر شدن ...
نوجوان هامان علی اکبر شدن ...
دلبری محو رخ دلداده ای ...
وه چه آقایی ؛ چه آقازاده ای ...
حرف جانبازی شود آماده اوست ...
ای برادر بنگر آقازاده اوست ...
اربا اربا در ره دین است این ...
رسم آقازادگی این است این ...
عده ای لفظ ز معنا خالین ...
بس که آقازاده پوشالین ...
ای دل امشب بیشتر بی تاب باش ...
محو آقازاده ارباب باش ...
کربلا شهری کنار رود نیست ...
کربلا در مرزها محدود نیست ...
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
#مثنوی
ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر
ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر
بر ما که در کمین بلا گیر کرده ایم
با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر
شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد
درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر
ما؛ ای حسین، مسلم و هانی نمی شوییم
ما و همین دو دیده ی تر دستمان بگیر
از دست غیر دشنه ی دشنام می خوریم
از دست دوست خون جگر دستمان بگیر
راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ
ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر
زینب اشاره کرد به سر، گفت یاحسین
ای بر خیام سایه ی سر دستمان بگیر
از قامت رشیده ی زن های خیمه ات
جز سایه ای نمانده اثر دستمان بگیر
رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه
ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر
هم بر لباس پاره ی ما سایه سار باش
هم بر رخ سه ساله سپر دستمان بگیر
امیر عظیمی
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
شب جمعه و دلم کربلاست
شب جمعه است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد
چه کنم من که ندارم به جز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد
روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد
شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد
آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
دلِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد
کی شود قسمت من هم بشود کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد
محرابی
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
شب جمعه
علی و صلّی الله علی الباکین علی الحسین
گذرم تا به در خانهات افتاد حسین
خانه آباد شدم خانهات آباد حسین
گذر تک تک این ثانیه های عمرم
به قدیمی شدن نوکری ات می ارزد
دل وجان را اﮔﺮ از دست دهم ای ارباب
به هوای نفسی دلبریت می ارزد
پادشاهی جهان پست ترین منصبهاست
نزد ما منصب پامنبریت می ارزد
من مشتری ثابت بازار حسینم
هرچند تهی دست خریدار حسینم
گرد رخ او نیک دلانند فراوان
بیچاره منم عبد گنه کار حسینم
در چنته ی خود هیچ ندارم به جز اینکه
عمری است سیه پوش و عزادار حسینم
من وحشتی از تاریکی قبر ندارم
آن لحظه پی دیدن رخسار حسینم
آتش به من غرق گنه کار ندارد
من گریه کن دست علمدار حسینم
تا سخت نگیرند به من لحظۀ مردن
گویم به همه شاعر دربار حسینم
شاعر : حاج حبیب الله موحد
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
#استقبال
نفس چه فایده وقتی که در هوای تو نیست
بَدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست
مرا به غیر خودت دست هیچ کس مسپار
کسی شبیه خودت فکر بندههای تو نیست
نه اشک مانده برایم نه نالههای سحر
چه کردهام که دلم شامل عطای تو نیست
دلم کبوتر هر بام میشود افسوس
خودت بگو چه کنم با دلی که پای تو نیست
مرا به گریه برای حسین میبخشی
وگرنه بندهی تو لایق سرای تو نیست
چه دارد آنکه ندارد غم حسینِ تو را؟
چگونه درک کنم ماتم حسینِ تو را
به غیر روضه پیِ کار دیگری نروم
که من شناختم عالم حسینِ تو را
تو خواستی که من از روز اوّل عمرم
به دوش خود بکِشم پرچم حسینِ تو را
به غیر تربت کربوبلا دوایی نیست
به عالمی ندهم مرهم حسینِ تو را
به نوکریِ خودم افتخار خواهم کرد
چه دارد آنکه ندارد غم حسینِ تو را؟
****
#شعرمناجات
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
به آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلتان
رواست چشم جهان تا ابد شود گریان
چرا که گریه کند روز و شب امام زمان
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
بمانْد از حرکت ذوالجناح و از جولان
نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت
نه چشمهای عطشخیز خوابِ راحت داشت
نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیّدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید
صدای هلهله از شش جهت برون گردید
زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید
هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیزفاطمه از اسب سرنگون گردید
زِ خاتمِ همه پیغمبران نگین افتاد
شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد
زِ جمع آل کساء نور پنجمین افتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
#عاشورا
رمزِ وجودیِ ماست رازِ حیاتِ حسین
جلب کند خلق را جذبهی ذاتِ حسین
آینهی خلقت است چهرهی دلبندِ او
وَجهِ خدا دیده شد در وَجَناتِ حسین
دولتِ ارباب ما دولتِ پاینده است
عالَم و آدم شدند ماتِ ثبات حسین
کوچهی سینهزنان ختمِ به جنت شود
راهِ بهشتِ خداست راهِ نجاتِ حسین
خرجیِ چشم مرا فاطمه پرداخت کرد
روزی من میرسد از برکات حسین
با دل شرِّ محل شورِ حسینی چه کرد
گریهی حُرّیت است گریهی لاتِ حسین
حضرت جبرئیل را خادمیِ هیئت است
کم نگذار ای رفیق پای بساطِ حسین
کتری هر روضه در علقمه پُر میشود
چای حسینیههاست آبِ فراتِ حسین
بانیِ بَزمِ پسر کیست به غیر از پدر
نذر علی پخش شد در جلسات حسین
کربُبلای مرا شخصِ حسن جور کرد
مُهر حسن خورده است پای بَراتِ حسین
***
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
ای دوست بیا از دل و جان گریه کنیم
همراه زمین و آسمان گریه کنیم
در روضه به یاد لب عطشان حسین
با مهدی صاحبالزمان گریه کنیم
این اشک عزاداریِ ما زهراییست
محبوبترین نشانهی شیداییست
در سوگ تو، هر کسی سیه پوشیده
یک پرچم سرفراز عاشوراییست
****
از روز ازل دل به ولایت بستم
با اشک به کاروان تو پیوستم
من بیشتر از تمام همراهانت
آقا نگران علی اصغر هستم
****
اکبرم داشت بسی دوست علی اصغر را
اصغرم را تو روان از پی اکبر کردی
*
ملائک بیایید، همه نوحه بخوانید
علی اصغر ما را، به محسن برسانید
**
آفاق جهان، ز آه جانکاهش سوخت
چرخ و فلک و عرش، به همراهش سوخت
زینب که به کربلا رسید، ام بنین
در شهر مدینه بود و از آهش سوخت
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
هر کس شهید تو نشد، اهل قبور شد
هر کس نمرد بهر تو، زنده به گور شد
خون تو خاک را به دو پیمانه مست کرد
بر خاک تا که ریخت، شراب طهور شد
باید که با "حسین" مزین شود فقط
اولاد شیعه تو اگر از ذکور شد!
ای چشم! اشک های تو وقف حسین باد
هر آدمی که اهل بکا شد، غیور شد
از دوستان من هرکس رفت کربلا
در ذهن من چه خاطره هایی مرور شد
گفتم به پیر اهل دلی: روضه ای بخوان
با اشک گفت "زینب" و آرام دور شد
زینب قرار بود که سر را بغل کند
آه از سعادتی که نصیب تنور شد
یوسف رحیمی
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
تنور خولی لعنت الله علیه
چه شبی میگذرد در دلِ پنهانِ تنور
سر خورشید شده گرمی دُکانِ تنور
این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد؟!
این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور؟!
دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود
امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور
با سرش صاحب این خانه به نانی برسد
کیسهها دوخته و سکه شده نانِ تنور
چه بلایی سر نیزه به سرش آوردند؟!
که پناه از همه آورده به دامانِ تنور
سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس
نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور
شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او
که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور
تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کمِ اوست
بیش از اینهاست در این فاجعه تاوانِ تنور
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
تنور خولی لعنت الله علیه
کِی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کِی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
ای دهان تو به لبهای پیمبر ممهور
چوبها خوردهای از قوم مقصر به قصور
تا به تاراج شد از اهل و عیال تو حریر
در عزای تو سیه گشت حریرِ سر حور
سرخیِ روی تو معیار نمیخورد به زر
وا نمیشد چو به مِی ساغر چشم تو به زور
ظرف و مظروف همان بِه که بوَد درخور هم
جبرئیلا ز چه نازل شده قرآن به تنور
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
مجال نُطق ندارد زبان تقریرم
نیامده است قلم پای کارِ تحریرم
صفر تمام شد و یارم از سفر نرسید…
چِقَدر چشم بدوزم به قابِ تأخیرم
اگرچه پای فراقت جوانی ام طی شد
برای دیدن تو حس نمیکنم پیرم
همیشه فاصله ، اشک مرا در آورده
همیشه از غم هجر تو ، تحت تأثیرم !
شکست آینه تا لمس کرد آهِ مرا
به خُردهشیشه رسیده است رنجِ تکثیرم
طنابِ نَفْس ، مرا می کِشَد به هر طرفی
به دستِ بد کسی افتاده است زنجیرم
کشیده کار من از معصیت به رسوایی…
میان مردم این شهر کرده تحقیرم
چه غصهها که نخوردی برای سرکشی ام
چه دردها نکشیدی برای تغییرم
اگرچه مایه ی ننگم..،به من محبت کن
شبیه کودک آزرده سخت دلگیرم
هزار مرتبه دیدم مرا بغل کردی…
خوش است خواب و خیالم ، خوش است تعبیرم
دلیل زندگیام! دوست دارمت وَلله
مُسَلَّم است که بی عشق زود میمیرم!
زمان دفن بگو ” یاعلی ” دمِ گوشم
بلند می شود از بین قبر تکبیرم
بِشوی جسم مرا با غُبار صحن نجف
همیشه خاک علی کرده است تطهیرم
خدا کند که من امسال کربلا بروم
زیارتی بگذارید بین تقدیرم
تو را به روضه ی یَابنَ الشَبیب..،زود بیا
همان گریزِ عجیبی که کرده تسخیرم
به گریه گفت: که آن شمر پست ، یابن الشبیب!
به روی سینهی جدَّم نشست ، یابن الشبیب!
چه بیملاحظه خنجر کشید ، یابن الشبیب!
سرِ عزیز خدا را بُرید ، یابن الشبیب!
سنانِ بی همهچیزِ پلید ، یابن الشبیب!
به سمت خیمهی زنها دوید ، یابن الشبیب!
شده است قلب من از غم کباب ، یابن الشبیب!
طناب حرمله..، دستِ رباب…، یابن الشبیب!
بردیا محمدی
آخر صفر
#امام_زمان
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
#امام_رضا_شعر_روضه