eitaa logo
اشعارآئینی
139 دنبال‌کننده
90 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷 💢اَلشام یعنی رقص و پاکوبی و دشنام💢 اَلشـّام یعنی آه و اشک و بی قراری اَلشام یعنی روضه و شب زنده داری اَلشام یعـنی استقامت... بردباری خونابه جاری از لبِ زخمیِّ قاری اَلشام یعنی رقص و پاکوبی و دشنام خاکستر و سنگ است که می بارد از بام اَلشام یعنی بدترین زخـمِ زبان ها رقصیدن و مِیْ خوردنِ شمر و سَنان ها اَلشـام یعـنی تازیانه با خَـطابه خوابیدنِ دردانه ای کنـجِ خرابه اَلشام یعنی زینبین و کوچه... بازار نِی بردن و مِی خوردن و آزردنِ یار اَلشام یعنی مجلسی پُراضطراب و... ناموسِ حیـدر شاهِدِ بـزمِ شراب و... اَلشام یعنی چوب کوبیدن به دندان سیلی زدن بر غنچـه یِ رویِ یتیمان اَلشام یعنی بند و زنجـیرِ اسارت ناموسِ یار و کوچه بازار و جسارت اَلشام یعنی مستیِ قـومِ حرامی اهلِ حـرم در بینِ نامردانِ شامی اَلشام یعنی طعنه یِ آل یهود و... لعلِ لب و چشم و سر و صورت... کبود و... اَلشام یعنی دختری در حالِ هِق هِق پایِ سری در روضه طفلی می کند دق اَلشام یعنی لـُکـنتِ شیرین زبانی خون می شود هر دیده یِ صاحب زمانی اَلشام یعنی ندبه ای با آه و ناله غساله و خون لخته یِ جسمِ سه ساله اَلشام یعنی العجل تا روزِ دیدار جان دادن از غمها میانِ روضه یِ یار ✅حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام... 💢 دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام يک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته و یک کاروان شراره و غم های ناتمام در این دیار، هلهله و پایکوبی است! انگار رسم تسلیت و عرض احترام چشمان خیره و حرم آل فاطمه سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام خاکستر است تحفه‌ی پس کوچه های شهر بر زخم های سلسله ،شد آتش التیام بر ساحت مقدس لب های پرپری با سنگ کینه ،سنگدلی می دهد سلام پیشانی شکسته و خونی که جاری است بر روی نی خضاب شده چهره‌ی امام با کینه ی علی همه‌ی شهر آمدند بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام ✅یوسف رحیمی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال💢 ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ایا سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد ✅جودی خراسانی 🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند 💢 شامیان غربت مارا همه جا جار زدند خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند پای راس شهدا هلهله بر پا کردند تازیانه به اسیران گرفتار زدند چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند ساز با ناله طفلان عزادار زدند زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند شاخه گل که نکردند نثار مهمان سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند آتش از بام به فرق من بیمار زدند سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سر بابای مرا زودتر اینگار زدند بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست دخترت را بنگر در بر انظار زدند بیشتر از همه قافله بیچاره رباب.... سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند ✅عبدالحسین میرزایی 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶 💢 دروازه ی ساعات مرا پیرم کرد ... 💢 این دار مکافات مرا پیرم کرد این ناله هیهات مرا پیرم کرد از بس که بلا پشت بلا می بارد دروازه ی ساعات مرا پیرم کرد ♦️♦️ سهم حرمت ز کینه دشنام بود یک کرب و بلای دیگر این شام بود انگار نه انگار که ما مهمانیم سنگ است که بر سفره هر بام بود ♦️♦️ گشتیم اسیر در میان انظار در بین تمام مردم بد کردار از بین محله ی یهودی رفتیم اما چه بگویمت امان از بازار ♦️♦️ کی جای سرت میان کفار بود در بزم شراب عیش اشرار بود والله سکینه شرم دارد از تو اینجا چقدر چشم خریدار بود ✅محمد مبشری 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶 💢 دروازه ی ساعات مرا پیرم کرد ... 💢 این دار مکافات مرا پیرم کرد این ناله هیهات مرا پیرم کرد از بس که بلا پشت بلا می بارد دروازه ی ساعات مرا پیرم کرد ♦️♦️ سهم حرمت ز کینه دشنام بود یک کرب و بلای دیگر این شام بود انگار نه انگار که ما مهمانیم سنگ است که بر سفره هر بام بود ♦️♦️ گشتیم اسیر در میان انظار در بین تمام مردم بد کردار از بین محله ی یهودی رفتیم اما چه بگویمت امان از بازار ♦️♦️ کی جای سرت میان کفار بود در بزم شراب عیش اشرار بود والله سکینه شرم دارد از تو اینجا چقدر چشم خریدار بود ✅محمد مبشری 🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در ایام وارد کردن آل الله به مجلس یزید ملعون 💢 پنهان کنم چگونه هویدایی تو را یا بین سینه شرح دل آرایی تو را ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام تا رو کنم حکایت لیلایی تو را نفسی لک الوقاء... به عالم نمی دهم بنده شدن به درگه مولایی تو را خیلی دعا برای دلم کرده ای ولی خیلی شکسته ام دل زهرایی تو را در غفلت زمانه فراموش کرده ام درد غریبی و غم تنهایی تو را باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کرد این همه آقایی تو را؟ دل مرده ام ولی به حسینیه آمدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را با گریه گفت زینب کبری، برادرم سنگی شکسته روی تماشایی تو را دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بلاغت و شیوایی تو را ✅محمد جواد شیرازی 🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 بزم شراب بود و چه کردند پای تشت... 💢 وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید ✅مصطفی متولی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت 💢 چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم که خلق جزتو نبیند تجلی از سویم به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم حمایلم شده این ریسمانِ بازویم به جز تو کس نتواند مرااسیر کند اگر اسیر شدم راه عشق می پویم اگر چه شیرم و در بند کس نمی مانم به دام شیر نگاهت شبیه آهویم چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت که گرد پیری از غم نشسته بر رویم سیه ز بارش سنگ است هر کجا درشام (هلال عیددر آن ابر تیره می جویم ) توسنگ خوردی با سنگ من زمین خوردم مگر زلاله سنگی دمی تو را بویم اگر ز بزم جفا تا خرابه میگریم مسیر آمدنت را به گریه می شویم ✅موسی علیمرادی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 سنگ از روی بام می آمد ... 💢 روی نی گیسوی پریشانش آسمان را به گریه می انداخت گریه های سه ساله دختر او کاروان را به گریه می انداخت سنگ از روی بام می آمد سوی اهل امام می آمد آیه انتقام می آمد* این و آن را به گریه می انداخت او علی بود و مثل جدش داشت خار در چشم و استخوان به گلو رد زنجیرها به گردن او استخوان را به گریه می انداخت شانه های امام می لرزید تا موذن اقامه سر می داد آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌می ریخت که جهان را به گریه می انداخت می پرانید مستی از سر شب خطبه های منور زینب لبش اسرار بر ملا می کرد خیزران را به گریه می انداخت آه از آن پینه های پیشانی وای از این شیوه ی مسلمانی ناله می کرد مرد نصرانی شامیان را به گریه می انداخت کربلا سر به سر فقط غم بود هرچه گفتند از غمش کم بود روضه ی شام بیشتر اما نوحه خوان را به گریه می انداخت *: وسیعلمون الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ✅ زینب احمدی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم💢 به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من برای اولین بار است بی تو میروم جایی اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛ شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من نمی گوید کسی در قافله پیش ِ رباب از آب ولیکن حرمله(لع) لاجرعه می نوشد! خدایِ من... دلم خون است امّا خنجرش را شمر(لع) آورده تمام ِ راه را با خنده، پیش چشم هایِ من سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش... رقیه(س) آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم؛ سرِ بازار، در أنظار، هرگز نیست جایِ من دعایم کن! بلایای جدیدی پیش ِ رو دارم دعایم کن که این «شام» است؛ اصلِ کربلایِ من! ✅مرضیه عاطفی ۱۳۹۷ 🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
يَعْلَمُ خَائِنَهَ الأَْعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ وَ غَيْبَ مَا تَأْتِيَ بِهِ الأَْزْمِنَهُ وَ الدُّهُورُ خيانت چشمها را، و آنچه سينه ها پنهان مي كنند مي داند، و به پنهانيهايي كه زمانها و روزگاران مي آورد آگاهي دارد، به شهر شام در هجوم نظر ها راستی از سر بازار خبر داری که... هر کسی خواست به ما چشم تماشا انداخت حلقه ی جمعیت چشم چرانهای یهود عمه را در وسط معرکه تنها انداخت