eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را از جای بوسه های پیمبر شروع کرد از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد از خط به خط مقتل گودال رد شد و با گریه از اسیری خواهر شروع کرد اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست! طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد از روضه های سیلی و معجر شروع کرد برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد از التهاب مشک برادر شروع کرد هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد: ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین! دم را برای روضه ی مادر شروع کرد یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است مداح بی مقدمه از در شروع کرد - هیزم می آورند حرم را خبر کنید- این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد. ✅محسن ناصحی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷
چقدر شلوغه قتله گاه؛نمیرسه صدا نمیدونم باید حسین؛چیکار کنم برات لبای تشنه تو شد؛مصیبت فرات عجب قیامتی شده غروب کربلا شبیه مادرم زدن تو رو چه بی هوا؛ به زیر چکمه های شمر زدی تو دست و پا به سمت قتله گاه تو نگاه زینبه؛ دیدم که خنجر رو کشید دوازده مرتبه تنی که دیگه بی سره؛به زیر مرکبه برای درهمی حسین یه عده کشتنت دیدن که پاره پاره شد تموم پیرهنت؛ نشد که نیزه ها رو در بیارم از تنت غروب و نعل تازه و صدای ده سوار؛ سرِ تو روی نیزه و میخنده نیزه دار میمونه خیمه سوخته ها؛دگه که الفرار منو به قصد کشت زدن قدم کمونیه،دیدم تو دست ساربان از نشونیه ببین که گوشِ دخترت رقیه خونیه؛نگاهِ به علقمه کجاست برادرم ببینِ دست به دست داره میگرده معجرم؛با شمر و زجر و هرمله آخه کجا برم دنیای من،آقای من،اللهم الجعل محیای من،محیای من راهی آسان برای ارتباط با شما پیدا کردیم!
مجتبی سانی خانی: —----------------------------- —------------------------------ مونده روی زمین ، پیکر تو رها السلام علی من دَفَنَ اهل قُری خواهرت اگه نیست رفته شام بلا ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا "سیدالشهدا ، سیدالشهدا سیدالشهدا یا مقطع الاعضا" سپردمت به خدا و به ریگ های بیابان سپردمت به غبار و به خارهای مغیلان سپردمت به وحوش و به شیران درنده به مردمان دهاتی به آهوان پریشان همه منتظرن ، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه ، به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه "سیدالشهدا ، سیدالشهدا سیدالشهدا یا مقطع الاعضا" —---------------------------- —------------------------------ به گوش خاک سپردم تو را بپوشاند بد است اینکه ببیند تو را عریان به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند فتاده به صحرا به خاک خون غلتان ماه نیزه‌نشین ، شمع روشن من بی‌تو مرگه برا من نفس کشیدن من زخمیه تن تو ، زخمیه تن من غم نخور اگه آتیش گرفته دامن من "سیدالشهدا ، سیدالشهدا سیدالشهدا یا مقطع الاعضا" —------------------------------ کانال حاج محمدرضا بذری
ای وای...ای وای ای وای ای وای امان از گودال آاااال به پا شد جنجال آااال ببخشن سادات آااات تنت شد پامال میون اعدا آااا غریب و تنها آاااا رو خاک افتادی یییی زدی دست و پا نانجیبا از راه رسیدنُ و پیکر زخمیتو کشیدن و اشکای زینب رو ندیدن و ندیدن و ندیدن و وآاااای بی هوا میزدنت ازجفا میزدنت پیرمر دا همگی با عصا میزدنت ای وای ای وای ای وای ای وای امان از زینب اَاااب که شد جون بر لب آاااب دو چشمش خون بود~~ تو اون تاب و تب میزد روی سر ~~~ می‌گفت ای مادر~~ حسین ُکشتن~~~ یه عده کافر ~~~ هر کسی از راه اومد. تو رو زد یکی با مشت و. دیگری لگد تاکه دیدنت افتادی از نفس شدند از روی پیکرِ تو رد واااااای. وآاااای از جفا ی کوفیان شد سر از تنت جدا بی مروتا زدن راس تو رونیزه ها وااای ای وای وای ای وای ای وای
مکشوف مکشوف مکشوف حقش ادا شود 🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢یک نفر نیزه‌ای به کتفش کرد... 💢   تشنه بود و به خاك ها خونش از رخ و گونه و جبین می ریخت یك نفر خنده كرد به تشنگی‌اش پیش او آب بر زمین می ریخت نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود بوسه ای سنگ، بر جبینش زد نوبتِ تیرِ حرمله شده بود آه،از پشتِ زین زمینش زد فاصله كم شده كمانداری تیرها را دقیق تر می‌زد یك حرامی بر آن تَنِ زخمی نیزه‌اش را عمیق‌تر می‌زد خواست تا خویش را به سینه کشد  تا که شاید رسد به اطفالش یک نفر نیزه‌ای به کتفش کرد رفت و او را کشید دنبالش ناله‌ای می‌رسد به هر كس كه به تنش تیغ می كشد... نزنید مادرش چنگ می‌زند به رُخش دختری جیغ می کشد:نزنید   آن وسط چند تا حرام زاده دور او دشنه تیز می‌کردند با لباسی كه از تنش كَندند تیغشان را تمیز می‌كردند ✅حسن لطفی
زمزمه شب پنجم محرم از زبان امام زمان جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه فرقةٌ بالسّیوف فرقةٌ بالرِّماح جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه فرقهٌ بالسّیوف فرقهٌ بالرِّماح جدّمُ می زدن کوفیا بی هوا فرقةٌ بالسَّهام فرقةٌ بالعَصا جدّمُ می زدن بی کس و بی سپر فرقةٌ بالسّنان فرقةٌ بالحجر جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه فرقةٌ بالسّیوف فرقةٌ بالرِّماح ای وای...ای وای ای وای ای وای امان از گودال آاااال به پا شد جنجال آااال ببخشن سادات آااات تنت شد پامال میون اعدا آااا غریب و تنها آاااا رو خاک افتادی یییی زدی دست و پا نا نجیبا از راه رسیدنُ و پیکر زخمیتو کشیدن و اشکای زینب رو ندیدن و ندیدن و ندیدن و وآاااای بی هوا میزدنت ازجفا میزدنت پیرمر دا همگی با عصا میزدنت ای وای ای وای ای وای ای وای امان از زینب اَاااب که شد جون بر لب آاااب دو چشمش خون بود~~ تو اون تاب و تب میزد روی سر ~~~ می‌گفت ای مادر~~ حسین ُکشتن~~~ یه عده کافر ~~~ هر کسی از راه اومد. تو رو زد یکی با مشت و. دیگری لگد تاکه دیدنت افتادی از نفس شدند از روی پیکرِ تو رد واااااای. وآاااای از جفا ی کوفیان شد سر از تنت جدا بی مروتا زدن راس تو رونیزه ها وااای ای وای وای ای وای ای وای
هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد رنگ جمال پرده نشینان پریده شد تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک افسار گرگ های حرامی دریده شد “چون ماهی فتاده به صحرای خون”تنش بر روی خارهای مغیلان کشیده شد میگفت تشنه ام جگرم سوخته ولی با سنگ و نیزه ناز دهانش خریده شد هر کس رسید زخم به زخمش اضافه کرد اعمال کشتنش به درازا کشیده شد وقتی سه شعبه بوسه به قلب حسین زد دنیا خراب،قامت زینب خمیده شد  حسن کردی
با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند رَمْیِ ستون کعبه نمودند در مِنا در قتلگاه رسم منا را به هم زدند ذبح عظیم تشنه به مسلخ روانه شد از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند با ضربهء دوازدهم در کمال صبر از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند جوشید خون زمزمِ زهرا از آن گلو با خنده حُزن زمزمه ها را به هم زدند در رَحل قتلگاه شیاطین بی وضو‌ ترتیب آیه های خدا را به هم زدند بعد از صفا و مروه به تقصیر ساربان رخسار دست شاه ولا را به هم زدند وقت وداع پیکر شاه و مخدرات با هلهله طواف نسا را به هم زدند در کوچه های شام پیمبر ندیده ها طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند عماد بهرامی
زمزمه گودال یاحسین(۲)همینکه افتادی روخاک یه لحظه مردم انگاری که منم باتو نیزه میخورم یاحسین(۲)باد سیاه و سرخ اومد طوفان به پا شد تو اون شلوغی ها یهو سرت جدا شد آه،کشتن تو داشت برای اینا چه اجری آه،آروم آروم میزدنت بردی چه زجری آه،چند بار دیدم نیم خیز شدی که پاشی ازجا آه،ولی زدن با نیزه رو پیشونیت اینا دیدم که داری جون میکنی ولی همش به فکر منی جیغ میزدم به خاطر این خوردم یه چندتا تو دهنی (حسین من) ............................................ یاحسین(۲)تو تشنه بودی و پیش تو آب میخوردن سر بریدت و واسه جایزه بردن یاحسین(۲)تو اون مصیبت بزرگ و بی شعاعی تو اولین بی سری که رو نیزه هایی آه،روضه ی تو مکشوفه و روضه ی بازه آه،چیزی ازت نموند بهش بگن جنازه آه،تورو به نامردی ترین طریقه کشتن آه،یزیدیا تور با ظلم و جور و تشنه کشتن کوبیدنت با سم ستور باید بره سرت راه دور واسه همین باید که موها خاکستری بشه تو تنور (حسین من) ۱۴۰۱
السلام ای بدن بی سر گرما دیده  السلام ای سر مجروح کلیسا دیده  با چه وضعی ته گودال کشاندند تورا  ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده  ای به قربان نگاهش که از این دشت بلا  هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده  زینت دوش نبی بودی و بی وجدان ها  سر بریدند و گرفتند تو را نادیده  ای که شد مهریه ی مادر تو آب فرات  ترک روی لبت را لب دریا دیده؟!  خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت  به گمانم ته گودال مسیحا دیده  ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد  بر سر پیرهنت فاطمه دعوا دیده  دختری که همه ی دلخوشی اش بابا بود  عوض دیدن بابا ، سر بابا دیده
یَابن شَبیب یاد کن از پیکر حسین ضجه بزن برای تن بی‌سر حسین عالم اگر بمیرد از این غصّه‌ها کم است کف می‌زدند دور و بر خواهر حسین حسین... از خیمه تا به تَل به زمین خورد عمّه‌ام یابن شبیب، دست به سر برد عمّه‌ام یابن شبیب گُل تَهِ گودال دیده‌ای؟ قرآن پاره پاره پامال دیده‌ای؟ هنگام دست و پا زدنش دست می‌زدند یابن شبیب غارت خلخال دیده‌ای؟
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند پاره‌های بدن بی سر تو مانده و من بوسه باید به روی گونه نشیند اما چاره‌ای نیست رگ حنجر تو مانده و من ای جان من به نیزه عطا چه می‌کنی آغوش باز جای تو آنجا چه می‌کنی از آن به بعد زخم های بدن دختر تو مانده و من