eitaa logo
اشعارآئینی
118 دنبال‌کننده
86 عکس
9 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 به ابی انت و امی یا اباعبدالله 💢 پدرم نوکرِ دربارِ حسین بن علیست مادرم گریه کن و زارِ حسین بن علیست جان زهرا من اگر نوکراین خانه شدم لطف بی حدِّ علمدارِ حسین بن علیست گره هایی که گشودند ز کارم همه دم شک‌ندارم که فقط کارِ حسین بن علیست ازغم هر دوجهان نیز امانش بدهند هرکه در سایه ی دیوارِ حسین بن علیست دعوتم کرده اگر فاطمه در بزم عزا همه از زحمت بسیارِ حسین بن علیست همره ِ گریه کنان مادر غمدیده ی او وسط روضه عزادارِ حسین بن علیست غصه ی برگ عبور از صف محشر نخورد به جهان هر که گرفتارِ حسین بن علیست وسط گرمی بازار رسد سودِ کلان به همانی که خریدارِ حسین بن علیست "عابدا" موقع جان دادن ، هر محتضری آرزویش همه دیدارِ حسین بن علیست ✅مرتضی عابدینی
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 تقدیم به نوکران و خادمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 💢 سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است حرف از حسین و زینب و ماه محرم است دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود، غرق شور می گفت: نذر خون خدا جان مادرم دم از حسین می زنم و اشک می خرم با روی خوش رساند به مجلس غریبه ای با هم زدند سر در هیئت کتیبه ای دیدم کسی عجیب پی کار دلبر است بی تاب و عاشقانه گرفتار دلبر است هر کارِ سخت بود، خودش گفت: می کند کفش هر آن که آمده را جفت می کند رندی کنار در به همه چای تازه داد چایش به قلب سنگی من هم گدازه داد با ذکر یا حسین و وضو طبق عادتش قاطی چای، ریخت کمی خاک تربتش با گریه فاطمه به تماشا نشسته بود یک بچه باز قلک خود را شکسته بود می گفت زیر لب: کم من را قبول کن از من دوباره سینه زدن را قبول کن رحمت به مادری که ارادت می آورد فرزند خویش را سوی هیئت می آورد از عشق و شور فاطمه جانش لبالب است با چادرش مدافع فرهنگ زینب است دیدم کنار دیگ نشسته است با ادب لات محله بود ولی گفت زیر لب: زهرا مرا به پای حسینش مرید کرد دیگ سیاه روضه مرا رو سپید کرد آمد به سوی من پدری پیر و محترم می گفت: گوش کن به من و این نصیحتم این جا هر آن چه خرج کنی سود می کنی خود را عزیز خانه ی معبود می کنی جانم فدای نوکر و دربان هیئتش جانم فدای پیرغلامان هیئتش هر کس به قدر معرفتش کار می کند با اشتیاق صحبتِ از یار می کند در اوج کار که پُر از اخلاص می شدند گریان برای حضرت عباس می شدند مجلس شروع شد، همه با آه و زمزمه هر یک گرفته اند اجازه ز فاطمه خدام درگهش همه بی ادعا شدند با این که خسته اند ولی یک صدا شدند دیدم دم از رفاقت دیرینه می زنند محکم تر از همه به سر و سینه می زنند چون شیرِ پاک خورده همه گریه می کنند مانند بچه مرده همه گریه می کنند گفتند: بی پناه به یک نیزه تکیه داد در بند یک سپاه به یک نیزه تکیه داد گفتند: عاقبت به لبش هم نخورد آب گفتند: مانده بود تنش زیر آفتاب گفتند: تشنه کام سرش را بریده اند گفتند: روی سینه ی آقا دویده اند گفتند: این غریب، میان وطن نبود جز یک حصیر پاره برایش کفن نبود ✅محمد جواد شیرازی
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢یابن الشبیب گریه فقط بر حسین کن 💢 یابن الشبیب ، کاسه ی خون گر دو دیده شد یعنی هلال ماه محرم دمیده شد . یابن الشبیب ، گریه فقط بر حسین کن حتی اگر قدت ز مصیبت خمیده شد . یابن الشبیب ، گریه بر او کن که در برش یک دشت لاله اش همه با خنده چیده شد . یابن الشبیب ، خون ز دو چشمت رود رواست بر لحظه ای که پیکر اکبر دریده شد . یابن الشبیب ، ذکر حرم شد عمو عمو وقتی که رنگ چهره ی جدم پریده شد . یابن الشبیب ، عمه ی ما هم ز هوش رفت وقتی صدای خنده و خنجر شنیده شد . یابن الشبیب ، گریه امانم نمیدهد تا گویمت چسان سر جدم بریده شد . یابن الشبیب ، بر اثر نعل اسبها جسمی که سر نداشت به هر سو کشیده شد . یابن الشبیب ، سینه که شد خوب نرم نرم گهواره شد که اصغرمان آرمیده شد . یابن الشبیب ، تا به ابد یا بُنه ایه ای ذکر عزای آن تن در خون طپیده شد . ✅استاد حیدر توکلی
مادرم نذر تو کرده است مرا اربابم طفل بودم به بغل ذکر ترا یادم داد عسل عشق ترا ریخت به کامم با شیر لذت بردن نامت به خدا یادم داد تربت کرببلای تو زبانم وا کرد معنی عشق نه تنها , که دوا یادم داد با ارادت همه دم عکس حرم میبوسید قتلگاه و حرمت خون خدا یادم داد به تنم جامه نه از بهر تو سقا میکرد روضه می خواند غم کرببلا یادم داد رو به سمت حرمت صبح, زیارت میخواند با توسل به شما ذکر و دعا یادم داد یاد سقای حرم بود و آبی که نخورد از علمدار تو میگفت وفا یادم داد اشک میریخت لب خشک مرا میبوسید یاد ششماهه ی تو وا عطشا یادم داد یاد میکرد از آن واقعه ی عاشورا واژه ی صبر به طوفان بلا یادم داد اشک میریخت و میگفت غریب است حسین ع به لبم بردن این ذکر ترا یادم داد ✅اثر خلیلی کاوه
🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب اول محرم 💢 پهن شد سفره دل، بوی خدا آمده است به تن شاه و گدا رخت عزا آمده است در و دیوار حسینه چرا گریان است ؟ نکند فاطمه در روضه ما آمده است ؟ ده شب و روز همه سینه زنان سیرابند فصل آب آوری شاه وفا آمده است مژده ای می رسد از پنجره فولاد رضا سوی ما تذکره کرببلا آمده است کوچه سینه زنی ارث شهیدان برماست روزی ما زعطای شهدا آمده است دم ای اهل حرم باز بگیرد ناظم حضرت ام بنین با قد تا آمده است ذهن درگیر سوالی است دوباره امسال ارمنی در وسط روضه چرا آمده است ؟ بیست روز است ز دروازه شهر نیرنگ ناله کوفه میا کوفه میا آمده است ✅محمد حسین رحیمیان
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 ♻️مکشوف♻️ 💢 خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا ... 💢 وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا آنقدر بد دیدم که در باور نیاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید دیر است اما کاش می شد تا عقیله شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید بر پُشتِ دستم می زنم دیدی چه کردم هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بی آبروها آبرویم رفت از دست در کوچه ها بر خاکها رویم کشیدند در را شکستند و به پهلویم کشیدند در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند با پا زدنهاشان غرورم را شکستند از بس که زخمم می زدند از حال رفتم بینِ جماعت بودم و گودال رفتم عمامه ی من را که غارت کرد نامرد با نیزه ای آمد جسارت کرد نامرد دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند آقا جسارت را به دندانت نبینند با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند 🔹🔹 ای کاش می شد لحظه ی آخر  نیاید یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید وای از دلِ زینب چه می آید سرِ او وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب جمعه شب زیارتی ارباب 💢 دستِ ما گیر كه در ورطه‌ی غم می‌اُفتیم یادِ ما باش كه ما یادِ تو كم می‌اُفتیم باید این‌جا بنشینیم كه ما را بخرند گریه كن، گریه وگرنه ز قلم می‌اُفتیم لطفِ چشمانِ ترِ مادرمان بود اگر كه درِ خانه‌ی اربابِ كَرَم می‌اُفتیم ریشه‌ی ما همه در خاكِ حسینیه‌ی توست دستِ ما نیست كه در پایِ عَلَم می‌اُفتیم می‌زنیم آنقدر از عشق بر این سینه كه باز مثلِ گیسویِ تو بر شانه‌ی هم می‌اُفتیم تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین حق بده پیشِ تو هر نیم‌قدم می‌اُفتیم مادر افتاد زمین تا كه نیوفتیم از پا تا بگوئیم فقط بینِ حرم می‌اُفتیم تا شنیدیم كه بر رویِ كمر دست گذاشت در ورودیِ حرم با قدِ خم می‌اُفتیم ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 ♻️ مکشوف♻️ 💢چقدر حرمله دور و برِ من می‌چرخد 💢 میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا کاش خاموش کُنی سینه‌ی سوزانِ مرا خنده کردند در این شهر همین که گفتم: برسانید به او حالِ پریشانِ مرا آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد ریخت در کاسه‌ی آبی دو سه دندانِ مرا مثل زینب دو پسر داشتم و حالا نَه حیف نشنید کسی هِق هِقِ طفلانِ مرا آه بر حنجرشان بوسه زدم وقتِ وداع گریه کردیم  ببین خیسیِ دامانِ مرا تازه فهمیده‌ام آقا که جگر یعنی چه من ندیدم تو بگو داغِ پسر یعنی چه در هوایت دلِ نامه‌بَرِ من می‌چرخد باز دنبالِ تو چشم ترِ من می‌چرخد میرسی بر سرِ یک نیزه و می‌بینی که می‌شود دست به دست و سرِ من می‌چرخد یک نفر بُرده زره پیرهنم هست بگو چقدر حرمله دور و برِ من می‌چرخد داد انگشترم و در عوض‌اش تیر خرید حال دستِ همه انگشترِ من می‌چرخد می‌زنند بر دو سه تا میخ گره مویم را رویِ قناره زِ بس حنجر من می‌چرخد بند بر پا زده از پا بدنم می‌گردد می‌خورَد هِی به زمین پیکرِ من می‌چرخد وای با خواهرِ تو دخترِ تو همسرِ تو بین بازارچه‌ها دخترِ من می‌چرخد داد از عاقبتِ پیرهنت در گودال کاش می‌شد که نچرخد بدنت در گودال ✅حسن لطفی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷 💢 مناجات با امام زمان صلوات الله عليه در شب دوم محرم -ورود كاروان به کربلا 💢 چه مي شود كه سرانجام، آن زمان برسد و قطره نيز به درياي بيكران برسد محرم است بيا تا كه چشم مرده ما براي گريه در اين روضه ها به جان برسد چقدر نزد تو با آبروست دستي كه براي خرجي اين ماه بر دهان برسد شبيه فاطمه خوشحال مي شوي وقتي براي مجلس جد تو ميهمان برسد به كربلاي شب دومت ببر ما را خبر رسيده قرار است كاروان برسد به عرش مي رسد آقا صداي ناله ي تو اگر به روضه ي گودال، روضه خوان برسد حسين آمده و راس او قرار شده به شمر و حرمله و خولي و سنان برسد ✅محمدعلي بياباني
♻️ مکشوف♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷 💢 تمامِ عمر به لب داشت که خدا نکند 💢   به آه ، دود دلش را به آسمان می‌داد به سینه میزَد و تنها سری تکان می‌داد شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می‌داد تمامِ عمر به لب داشت که خدا نکند تمام عمر در این راه امتحان می‌داد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خزان می‌داد به آهی از جگرش قافله به هم می‌ریخت دلِ شکسته غمش را به کاروان می‌داد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شُکر نگاه کرد کنارش علی اذان می‌داد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان می‌داد برای بردن اصغر غزالها جمع اند رباب کودک خود را به این و آن می‌داد سه ساله چادر او می‌کشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان می‌داد سپاه آنطرف اما دلش چه می‌لرزید اگر تکان به سرِ نیزه‌اش سنان می‌داد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود ، ای کاش به دخترانِ یتیمش کسی امان می‌داد برایِ آنکه حرامی به کودکی نرسد شکسته قامت او ، بویِ خیزران می‌داد برای آنکه ببوسد برادرش را باز تمامِ قوتِ خود را به زانوان می‌داد امان نداد به او تازیانه ور نه خودش عقیقِ خونیِ او را به ساربان می‌داد 🔹🔹 میانِ شام به پیشش کنیزِ خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان می‌داد ✅حسن لطفی
♻️ مکشوف♻️ لطافتی♻️ 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 💢 خیمه نَزَن که این بیابان خُـوف دارد 💢 از این بیابان بوی غم می آید آری دارد صـدایِ مـادرم می آید آری مادر برایِ تو گرفتـه روضـه برگرد یک دشت می بینم پُر از سَرنیزه برگرد زانو زَده عـباس پیـشِ پایِ مَرکـب دستِ علی اکبر گرفته دستِ زینب شکرِ خدا دور وُ بـَرم نامحرمی نیست حالا که تو هستی کنارِ من غمی نیست خیمه نَزَن که این بیابان خُـوف دارد شک دارم اینجا قطره ای باران ببارد باران بیاید جایِ آب از آسـمانها.... سنگ است وُ تیر وُ نیزه وُ زخمِ زبانها این درد وُ دلهایِ عجیبِ تو مرا کُشت دیگر نگو از خنجـرِ کُندی که از پشت... پیشِ دو چشمِ من رویِ سَر می نشیند یا شعله ای که رویِ معجـر می نشیند تا دارد آن مادر به سینه شیر برگرد تا طفـلِ گـهواره نخورده تیر برگرد دیگر نگو از قاسم وُ سُمهایِ مَـرکب ازجسمِ صد چاک وُ تلاطُمهایِ زینب از مشک وُ چشم وُجسم وُقلبِ چاک خورده از دستهایِ غرقِ خـونِ خاک خورده چیزی نگو از اِزدحـام کُـنجِ گودال از غـارت پیراهنـی وُ آهِ اَطـفال برگرد تا پایِ سَرت سیـلی نخوردم دیگر نخوان روضه...نگو گودال...مُردم این بی قَراری می کُشَد اهلِ حرم را برگـرد تا دُزدی نَبُـرده معجـرم را حال وُ هوایِ روضه هایِ تو عجیب است ندبه نوایِ راوی اَمَـن یُجیـب است ✅ حسین ایمانی 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷 💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب دوم محرم 💢 به سویِ ما اگر از سویتان نگاهی هست برایِ گریه ی مان حالِ روبراهی هست "تنت به نازِ طبیبان نیاز مند و مباد" تو گریه می کنی آنقدر که نگاهی هست به تکیه آمده ام تا به عرش تکیه کنم همینکه بیرقتان هست تکیه گاهی هست لباس مشکیِ مان رو سفیدمان کرده گذشت عُمر و غمی نیست این سیاهی هست چه داشتیم که ما را خرید مادرتان در این بساط کمی اشک هست و آهی هست به سوی کرببلا ایستاده می میرم هزار شکر که در سینه قبله گاهی هست حسین گفتم و زینب حرم به ما بخشید همیشه لطفِ شما هست و سر پناهی هست گَهی به سویِ مدینه گَهی به کربُبلا ببین که محملِ زینب سرِ دو راهی هست "بیا مدینه رویم"بهانه اش این بود میانِ قافله ام طفلِ بی گناهی هست ✅حسن لطفی 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶