eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️ شهادت مجاهد بزرگ، فرمانده حماس، شهید یحیی سنوار عزیز را به محضر امام عصر(عج‌الله)، مقام معظم رهبری(حفظه‌الله)، مردم مظلوم فلسطین و جبهه‌ی مقاومت تبریک و تسلیت عرض می‌کنیم. اذا غاب سید قام سید... 🤲🏻💔اللهم عجل لولیک الفرج به حق خون‌های به ناحق ریخته شده‌ی شهدا قدس🖤😭 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و برای نجات از ‌ 💚چله آیةالکرسی💚 برای بازگشت آرامش به دل‌های‌مان حیا به بانوان سرزمین‌مان غیرت به مردهای سرزمین‌مان برآورده به خیر شدن حاجات‌مان به «شهدای راه قدس» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم.🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع: 🖤هشتم آبان‌ماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
📚اسم تو مصطفاست راضیه تجار با قلم شیوا و زیبای خود این بار به سراغ روایت خاطرات شهید مدافع‌حرم، سید مصطفی‌ صدرزاده رفته‌است. مردی که بسیاری او را به نام«سید ابراهیم» می شناسند با همان توانایی‌های فوق العاده و صلابت کم‌نظیرش در میدان‌های نبرد، اما در این کتاب قرار بر خواندن روزهای زندگی او با سمیه ابراهیم‌پور است، یک عاشقانه از شمال تا جنوب که ساده و صمیمی اما پرماجرا است. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀محمدعلی را که به گریه افتاده بود بوسیدم و ناز کردم، برایش شعر خواندم و پسرم‌پسرم گفتم. نگاهم کردی و گفتی: «عزیز حواست باشه، زیادی داری وابسته‌ش می‌شی! خوابی رو که برایت تعریف کردم یادت رفته؟» دلم لرزید: «نه یادم نرفته!» ـ پس زیاد وابسته‌ش نشو، اون مال تو نیست! باید بدیش بره! ـ بدی نه، باهم بدیم! ـ شاید من نباشم! ـ نه، یا تو یا محمدعلی. اگه تو باشی محمدعلی که هیچ، فاطمه را هم می‌دم، ولی تو نباشی نه! نگاه تندی کردی: «با این کارات هم خودت هم من رو اذیت می‌کنی! من فقط نگران تو هستم! همیشه آدم با چیزایی که خیلی دوست داره امتحان می‌شه. من نگران امتحانی هستم که تو باید پس بدی!» 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥کسی که می‌خواهد اسلام را زنده نگه دارد، باید راه حسین(علیه‌السلام) را ادامه دهد. ✍🏻فرازی از وصیت‌نامه شهید رضا رضاپور 🥀 @yaade_shohadaa
💔خاطره‌ای از شهید محسن گلستانی با محسن رفته بودیم زیارت امام رضا(علیه‌السلام)؛ محسن محو تماشای امام رضا(علیه‌السلام) بود و من غرق در آینه‌کاری‌های حرم... بهش گفتم:«ببین چقدر کار کردند.» نگاهی کرد و گفت:«آره! قشنگه. اما زیباییش برای این است که کسی نمی‌تواند خودش را توی این آئینه‌های شکسته ببیند. زائر اگر بخواهد سیمش به امام رضا (علیه‌السلام) وصل شود، باید دل‌شکسته باشد.» بعد ادامه داد:«من از امام رضا(علی‌السلام) چیزی خواسته‌ام که انشاءالله به زودی برآورده می‌کنند.» از زیارت که برگشتیم، یک ماه نشد که خواسته‌اش برآورده شد. میل شهادت داشت... راوی: هم رزم شهید کتاب خط عاشقی ۳ ؛ نوشته حسین کاجی. ناشر: انتشارات حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۶٫ صفحه ۲۳٫ 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۸ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔شهید هادی شجاع، با وجود علاقه عجیبی که به همسرش داشت تنها بعد از ۱۰ روز که از ازدواجشان گذشته بود، با اصرار عازم سوریه می‌شود و پس از گذشت کمتر از یک ماه به شهادت می‌رسد. این نحوه شهادت ایشان تداعی‌کننده شهادت «وهب» از یاران اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در واقعه کربلاست. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار هادی شجاع «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🤲🏻خدایا از تو می‌خواهم و به‌سویت روی آوردم به وسیله پیامبرت، پیامبر رحمت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) ای ابا القاسم، ای فرستاده خدا، ای پیشوای رحمت، ای آقا و مولای ما، به تو رو آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن؛ ♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص رسول مهربانی‌ها و تک تک حاجات دل‌های شکسته‌‌مون با توسل به ایشون روا بخیر بشه.🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و برای نجات از ‌ 💚چله آیةالکرسی💚 برای بازگشت آرامش به دل‌های‌مان حیا به بانوان سرزمین‌مان غیرت به مردهای سرزمین‌مان برآورده به خیر شدن حاجات‌مان به «شهدای راه قدس» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم.🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع: 🖤هشتم آبان‌ماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۷۲ 🌾 شبیه پدر دستش بین موهام حرکت می کرد … و من بی اختیار، اشک می ریختم …  غم غربت و تنهایی …  فشار و سختی کار …  و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم … – خیلی سخت بود؟ … – چی؟ … – زندگی توی غربت … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد …  قدرت حرف زدن نداشتم …و چشم هام رو بستم … حتی با چشم های بسته … نگاه مادرم رو حس می کردم … – خیلی شبیه علی شدی … اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت …بقیه شریک شادی هاش بودن … حتی وقتی ناراحت بود می خندید … که مبادا بقیه ناراحت نشن …اون موقع ها … جوون بودم … اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته … حس دختر کوچولوم رو ببینم … ناخودآگاه … با اون چشم های خیس … خنده ام گرفت …دختر کوچولو … چشم هام رو که باز کردم …  دایسون اومد جلوی نظرم … با ناراحتی، دوباره بستم شون … – کاش واقعا شبیه بابا بودم … اون خیلی آروم و مهربون بود… چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد …ولی من اینطوری نیستم …  اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم …نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم … من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم … خیلی … سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم … اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت …دلم برای پدرم تنگ شده بود … و داشتم …  کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم …علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم … و جواب استخاره رو درک نمی کردم … ادامه دارد ... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥آن‌قدر به جبهه می‌روم تا شهید شوم... ✨آن‌قدر به جبهه می‌روم و می‌جنگم تا شهید شوم!‌ هرگز نگذارید دشمنان خدا بین شما تفرقه بیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا سازند که اگر چنین کردند، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌هاست. اگر به فیض شهادت رسیدم، آن که پیرو خط سرخ امام خمینی نیست و به ولایت او ایمان ندارد، بر من گریه نکند و بر جنازه‌‎ام حاضر نشود! ✍🏻فرازی از وصیت‌نامه شهید قربانعلی مرادی‌نسب 🥀 @yaade_shohadaa
💔به روایت مصطفی هرندی: خیلی بیتاب بود، ناراحتی در چهره‌اش موج میزد. پرسیدم چیزی شده!؟ ابراهیم با ناراحتی گفت:«دیشب با بچه‌ها رفته بودیم شناسایی، تو راه برگشت، درست در کنار مواضع دشمن، ماشاا... عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقیها تیراندازی میکردند و مجبور شدیم برگردیم.» علت ناراحتیش را فهمیدم؛ هوا که تاریک شد حرکت کرد، نیمه‌ی شب هم برگشت، خوشحال، مرتب فریاد میزد امدادگر امدادگر، سریع بیا، ماشاا... زنده است! بچه‌ها خوشحال بودند، ماشاا... را سوار آمبولانس کردیم، اما ابراهیم در گوشه‌ای نشسته بود و غرق در فکر بود. کنارش نشستم، با تعجب پرسیدم در چه فکری هستی؟ مکثی کرد و گفت:«ماشاا... وسط میدان مین افتاده بود، کنار سنگر عراقیها، اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود! کمی عقبتر پیدایش کردم، دور از دید دشمن! در مکانی امن نشسته بود و منتظر من بود!» 💔به روایت ماشاءالله عزیزی: خون زیادی از پای من رفته بود، بی حس شده بودم، عراقیها مطمئن بودند که زنده نیستم، حالت عجیبی داشتم، زیر لب میگفتم: یا صاحب الزمان ادرکنی... هوا تاریک شده بود، جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد، چشمانم را به سختی باز کردم، مرا به آرامی بلند کرد، دردی حس نمیکردم، از میدان مین خارج شد، در گوشه‌ای امن آهسته و آرام مرا روی زمین گذاشت. گفت: کسی می‌آید و تو را نجات میدهد، او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد با همان صلابت همیشگی، مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی، ابراهیم را دوست خود معرفی کرد، خوشا به حالش. 📚کتاب سلام بر ابراهیم–ص۱۱۷ زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۹ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید مدافع وطن علی درستی در سال ۱۳۹۸ حین ماموریت و پایش مرزی در منطقه بورالان ماکو به علت واژگونی خودرو به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار علی درستی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ ای ابا الحسن، ای امیرالمؤمنین، ای علی بن ابیطالب، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به‌سوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن؛ يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
ای فاطمه زهرا، ای دختر دلبند محمّد، ای نور چشم رسول خدا، ای سرور و بانوی ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به‌سوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن؛
♥️الهی امروزمون متبرک باشه به نگاه خاص مولا علی (علیه السلام) و بی‌بی‌ دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیه) و تک تک حاجات دل‌های شکسته‌‌مون با توسل به این دو بزرگوار روا بخیر بشه.🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀هفدهمین چله‌ی توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و برای نجات از ‌ 💚چله آیةالکرسی💚 برای بازگشت آرامش به دل‌های‌مان حیا به بانوان سرزمین‌مان غیرت به مردهای سرزمین‌مان برآورده به خیر شدن حاجات‌مان به «شهدای راه قدس» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم.🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع: 🖤هشتم آبان‌ماه؛ همزمان با شهادت شهید حسین فهمیده💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۷۳ 🌾 بخشنده باش زمان به سرعت برق و باد سپری شد …لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم …  نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم …  نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم … هواپیما که بلند شد … مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم … حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد …  ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود … حالتش با من عادی شده بود …حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم … هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید …  اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد … نه فقط با من … با همه عوض می شد … مثل همیشه دقیق … اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود …ادب … احترام … ظرافت کلام و برخورد … هر روز با روز قبل فرق داشت … یه مدت که گذشت …  حتی رو هم کنترل می کرد…دیگه به شخصی زل نمی زد … در حالی که هنوز جسور و محکم بود …  اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد … رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن … بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود … که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود …  در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم … شیفتم تموم شد …  لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد … – سلام خانم حسینی … امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ … می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم … وقتی رسیدم …  از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید … نشست …  سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … – خانم حسینی … می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم … اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم…و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم … این بار مکث کوتاه تری کرد … – البته امیدوارم … اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید …مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید … ادامه دارد ... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa