eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
📚اینک شوکران کتاب «اینک شوکران» نوشته‌ی مریم برادران، روایتگر خاطرات «شهید منوچهر مدق» به روایت «فرشته ملکی همسر شهید»، از سال‌های زندگی مشترک و خصوصیات اخلاقی و سرنوشت اوست. این کتاب را انتشارات روایت فتح چاپ و منتشر کرده است. بیشتر موضوع کتاب را خاطرات دوران مجروحیت شهید پس از جنگ تا زمان شهادت در سال ۱۳۷۹ در بر می گیرد. شهید منوچهر مدق که در سال ۱۳۳۵ متولد شده بود با اوج گیری انقلاب، به صف مبارزان پیوست و با آغاز جنگ به سپاه پاسداران وارد شد و به جبهه اعزام گردید. در اواسط جنگ مجروح شد و سال‌های متمادی از جراحت رنج می‌برد تا این که در آذر ماه ۱۳۷۹ به شهادت رسید. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀  فرشته لحظه لحظۀ زندگیش را به یاد دارد. شاید این روزها فراموش کند چند دقیقه پیش چه می گفت یا به کی تلفن زده، اما همۀ لحظاتی را که با منوچهر گذرانده، پیش چشم دارد و نسبت به آن احساس غرور می کند. زیاد تعجب نمی کنی که زندگیش با منوچهر شروع شده و هنوز ادامه دارد، وقتی صداقت زندگی و پیوند روحیشان را می بینی. و می بینی عشق چه قصه ها که نمی آفریند. فقط وقتی قصه ها در زندگی واقعی تحقق می یابند، حقیقتشان آشکار می‌شود؛ حقیقتی تلخ ولی دوست داشتنی. هر چه یک دختر به سن و سال او دلش می خواست داشته باشد، او داشت؛ هر جا می خواست می رفت و هر کار می خواست می کرد. می ماند یک آرزو: اینکه سینی بامیۀ متری بگذارد روی سرش و ببرد بفروشد؛ تنها کاری که پدرش مخالف بود فرشته انجام بدهد.و او گاهی غرولند می کرد که چطور می توانند او را از این لذت محروم کنند. آخر یک شب، پدر یک سینی بامیه خرید و به فرشته گفت «توی خانه به خودمان بفروش! » حالا دیگر آرزویی نداشت که برآورده نشده باشد. 🥀 @yaade_shohadaa
1_2505605852.mp3
5.07M
🔳رفقا این صدا رو تنهایی گوش کنید عشق و عاشقی تو این صدا به تصویر کشیده شده 😭 🔻حالتون عوض شد شادی روح شهید «منوچهر مُدِق» صلوات ختم کنید این رو گذاشتم که بگم ماها زندگی نمی کنیم ، اکثر ماها تو این دنیا داریم فقط وقت میگذرونیم تا بگذره ... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دلتنگی فرزندان شهدا 💔به هر که هرچه داشتی بخشیدی حتی تیر‌ها هم از پیکرت خون نوشیدند 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥خاطره‌ی قبرهای غریب و شهید محمدحسن(رسول) خلیلی روزهای آخر اسفند که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردند. آن موقع هوز برنامه‌ی راهیان نور به شکل امروزی نبود. ما به همراه خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس رفته بودیم. به فکّه رسیدیم، کمی جلوتر از آن، مقرّ تخریب ما بود که اسم آنجا را الوارثین گذاشته بودیم. رسول کم سن و سال بود. به رسول می گفتم: نگاه کن پسرم ببین بچه ها این قبر را زمان جنگ کنده بودند. می آمدند داخل این قبرها، نماز می خواندند، نماز شب می‌خواندند، مناجات می‌کردند، ولی حالا این قبرها غریب مانده‌اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست! بعد از نماز ظهر یک دفعه متوجّه شدم رسول نیست. با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم داخل یکی از این قبرها به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می‌کند. بنده حقیقتاً همان جا گریه‌ام گرفت. ✍🏻به روایت پدر شهید 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۱۲ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 سرباز شهید مدافع وطن سعید گلابی در سال ۱۳۹۶ در آذربایجان غربی حین انجام وظیفه و تامین امنیت، در درگیری با اشرار براثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نائل گردید. در پي درگيري نيروهاي مرزباني ناجا با گروهك هاي ضدانقلاب در منطقه مرزي چالدران ۸ نفر از مرزبانان غيور كشور از جمله شهید گلابی به شهادت رسيدند. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار سعید گلابی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «محسن صداقت» 💔محسن قبل از اینکه به ماموریت برود خواب دیده بود که حاج قاسم آمده است و پشت میز کارش نشسته است، محسن به حاج قاسم در عالم خواب گفته بود رفقا و همکاران شهید شدند و رفتند و مرا جا گذاشتند، طبق گفته خودش شهید حاج قاسم در خواب به او گفته بود نگران نباش تو هم به آن‌ها ملحق خواهی شد». همسرش می‌گوید محسن با چنان شوقی این خواب را تعریف می‌کرد که وصف نشدنی است. بر اثر حمله جنایتکارانه هواپیماهای رژیم صهیونیستی به ساختمان کنسولگری ایران در سوریه در ۱۳ فروردین ماه، سرداران رشید مدافع حرم سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی و سرتیپ پاسدار محمدهادی حاجی‌رحیمی از فرماندهان، پیشکسوتان و جانبازان سرافراز دفاع مقدس و نیروهای نظامی ارشد ایران در سوریه و ۵ تن از نیروها و افسران همراه آنان به شهادت رسیدند، محسن صداقت یکی از این ۵ نیروی نظامی بود که به شهادت رسید، وی ساکن قم بوده‌است.  ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. پنجم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:7⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷در کتاب‌ها خواندم که مسلمان باید نماز بخواند.از آن به بعد بیشتر به نماز خواندن حاج‌عبدالله دقت می‌کردم.به نظرم خیلی سخت می‌آمد.چون من فقط زبان پرتغالی و انگلیسی بلد بودم و عربی نمی‌دانستم.🍃 🔹یک فیلم آموزشی از اینترنت دانلود کردم‌یک پسر نوجوان خیلی شمرده‌شمرده نماز را می‌خواند و حرکاتش را انجام می‌داد.آن را روی موبایلم ریختم و در مسیر بین فروشگاه تا خانه هرروز گوش می‌دادم.نماز می‌خواندم و فیلم را مقابلم قرار می‌دادم تا بفهمم چه موقع باید رکوع و سجده را انجام دهم.بالاخره یاد گرفتم.🍃 🔷در سائوپائلو فقط یک مسجد برای شیعیان است.حسی من را به سمت مسجد می‌کشاند.می‌خواستم هرچه زودتر آنجا را ببینم.تا مسجد پیاده رفتم.🍃 🔹عجیب بود .اصلا احساس غربت نمی‌کردم.انگار به جایی پناه آورده‌بودم که از همه مکان‌های دنیا امن‌تر بود‌.تنها مقابل در بزرگ مسجد ایستادم. چند روز قبل پارچه‌ای شبیه به شال خریده‌بودم تا برای ورود به مسجد روی سرم بیندازم.می‌دانستم باید با حجاب وارد شوم و من هم بلد نبودم شال را چطور سرکنم.🍃 🔹پارچه را دور سرم بستم.اما گردنم را نپوشاند.آرام وارد مسجد شدم.ضربان قلبم از حالت عادی خارج شده‌بود.داشتم وارد مرحله‌ای از زندگی‌ام می‌شدم که برایم جدیدوجذاب بود.🍃 🔷مترجم مسجد از من پرسید:شما جدید به جمع ما اضافه شده‌اید؟گفتم: بله!!! بعد پرسید: مسلمان هستید؟ گفتم: من هنوز اظهار مسلمانی نکرده‌ام،اما چندماه هست که درباره دین اسلام جست‌وجو می‌کنم و می‌خواهم مسلمان شوم. شهادتین را گفت و من تکرار کردم‌بعد مترجم به زبان پرتغالی برای من ترجمه کرد که من بدانم چه گفته‌ام.من چندماه پیش مسلمان شده‌بودم.از همان موقعی که داستان زندگی امام‌حسین(ع) را خوانده‌بودم. مترجم گفت: شما الان مسلمان هستید.🍃 . 🍃 🔷صدای اذان در مسجد پیچید.قبلا در موبایل صدای اذان را شنیده‌بودم.ولی اولین‌بار بود زنده می‌شنیدم.این صدا با نوری که در فضای مسجد وجود داشت درهم آمیخته‌بود و حسی را در من می‌ساخت که وصفش ممکن نیست. اولین نماز بعد از مسلمانی‌ام نماز مغرب بود.آن هم به جماعت.حس کردم در هستم.🍃 🔹در رکوع عشق به خدا و پیامبر و اهل‌بیت در من تشدید شد.تعظیم کردم و برای خدای عالم به رکوع رفتم.می‌خواستم تمام زندگی‌ام را خرج دین کنم.ولی نمی‌دانستم چگونه....🍃 🔷به سجده رفتیم.در یکی از کتاب‌ها خوانده بودم که امام‌علی(ع)گفته‌اند وقتی به سجده می‌رویم،یعنی جنس ما از خاک است.از سجده بلند می‌شویم مثل وقتی است که به‌دنیا می‌آییم.دوباره به سجده می‌رویم،یعنی به خاک برمی‌گردیم و وقتی دوباره بر می‌خیزیم،یعنی بعد از مرگ زنده خواهیم شد.همان حسی را داشتم که ایشان گفته‌بودند.🍃 🔹می‌دانستم در قنوت می‌توانم به هر زبانی دعا کنم،اما کلمه‌ای جز الحمدلله به ذهنم نمی‌رسید.خدا را شکر که من در این زمان،در این مکان،مقابلت ایستاده‌ام و نماز می‌خوانم.دو دستم را مقابل صورت گرفته‌بودم و فهمیدم که باید زندگی‌ام را در دست خدا بگذارم.تقدیرم را دو دستی به خدا سپردم.گفتم: هرچه تو می‌خواهی برای زندگی‌ام آن کن.من راضی‌ام.🍃 🔷به خانه که رسیدم ساعت ۱۱ شب بود.خیلی دوست داشتم بلندبلند و تندتند درباره احساساتم با خانواده‌ام حرف بزنم ولی همه خواب بودند.موبایلم را کوک کردم که موقع اذان صبح زنگ بزند.صوت اذان را برای هشدار انتخاب کردم.از ذوق و شوق زیاد خوابم نمی‌برد.ولی باید صبح زود بیدار می‌شدم.صبح وقتی موبایلم شروع به اذان گفتن کرد،همه از خواب بیدار شدند‌.....🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
💔 صبرش، مقاومتش واقعا مثال‌زدنی بود. چندتا از بچه ها خیلی مقاوم بودند. یکی علی شفیعی بود، یکی حاج اکبر بختیاری بود و یکی هم حاج یونس. دیگران شاید یکی دو روز بیشتر زیر آتش سنگین دشمن تاب نمی‌آوردند. حساب کنید، شبی صدها گلوله روی سر آدم بریزد، روحیه‌ای برای آدم باقی نمی‌ماند، اما حاج یونس انگار هرچه اوضاع سخت‌تر می‌شد، شادتر می‌شد و بیشتر نیرو می‌گرفت.  عملیات والفجر هشت چند ماه طول کشید، حالا از آماده‌سازی قبل و تثبیت بعدش بگذریم، او تمام مدت آنجا بود بدون اینکه یک روز بیاید اهواز و مثلا حمامی بگیرید و یا ... در بعضی بحران‌ها یا فرمانده باید خودش حضور داشته باشد یا نماینده‌ای بفرستد که قدرت تصمیم‌گیری بالایی داشته باشد و در ضمن مورد قبول نیروها هم باشد. یعنی نیروها او را بشناسند و بدانند که مرد عمل است و قدرت این را دارد که آنها را از بحران خارج کند. حاج یونس یکی از این افراد بود.  مثلا در کربلای سه وقتی اوضاع بحرانی شده بود، طوری که پیشروی دیگر ممکن نبود و نیروها کاملا زمین‌گیر شده بودند و دشمن از هر طرف روی سرشان آتش می‌ریخت، یک دفعه حاج یونس است که به عنوان راه‌گشا در آن حجم آتشی که کمتر کسی جرات سربلند کردن دارد، بلند می‌شود و تیربار را روی ارتفاع مستقر می‌کند و با تیراندازی خود، راه را برای پیشروی بچه‌ها باز می کند. این نه تنها دل شیر می‌خواهد که غیرت حاجی را نشان می‌دهد که نمی‌گذارد آنچه به دست آمده، از دست برود، حتی به قیمت جانش. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز حاج یونس زنگی‌آبادی 🥀راوی: حاج قاسم 📚برگرفته از کتاب ظهور 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«من همیشه تا آخرین قطره خونم حجابم حجاب حضرت زهراست...» ❤️‍🔥یادواره سردار شهید سعید مجیدی/گلزار شهدای اراک 🥀 @yaade_shohadaa
اسمش یوسف بود؛ غواص بود! تا قبل ۶ سالگی پدر و مادرش را از دست داد و توی ۱۰ سالگی برادرش را! خودش هم توی فقر مطلق بزرگ شد... وقتی به جبهه رفت می‌دید خیلی‌ها نامه می‌نویسن واسه خانواده، ولی او کسی را نداشت! خودش بود و خودش! همرزمش می‌گه: می‌دیدیم هر روز یوسف یه گوشه‌ای می‌شینه و نامه می‌نویسه! ما که می‌دونستیم یوسف کسی رو نداره، پس واسه چه کسی نامه می‌نویسه؟!!! پرسیدم ازش نامه‌هاتو پست نمی‌کنی؟! منو به گوشه‌ای برد و نامه رو از جیبش در آورد و ریز ریز کرد و ریخت توی آب! چشماش پر اشک شد و با بغض گفت: من واسه آب نامه می‌نویسم، چون کسی رو ندارم! شهید یوسف قربانی سال ۶۵۱۳ در شلمچه به شهادت رسید. ❤️‍🔥روحش شاد و یادش گرامی. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۱۳ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید جابر اسکندری نسب در درگیری با اشرار مسلح در بروات بم به درجه رفیع شهادت نائل آمد. در این درگیری بیش از ۲۰۹ کیلوگرم مواد مخدر از قاچاقچیان کشف شد. ۲ نفر از اشرار مسلح دستگیر، مقادیری مهمات جنگی کشف، و دو خودرو توقیف شد. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار جابر اسکندری نسب «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
🔰 یوم الله سیزده آبان، یادآور حماسه‌ها، ایثارها و فداکاری‌ها است.... ✅️ حضرت امام خمینی (ره) در پيامی به همين مناسبت فرمودند: «... عزيزان من صبور باشيد، که پيروزی نهايی نزديک است و خدا با صابران است ... ايران امروز جايگاه آزادگان است ... من از اين راه دور، چشم اميد به شما دوخته‌ام ... صدای آزاديخواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانيان می‌رسانم.» 🇮🇷 یوم الله ۱۳ آبان؛ روز تسخیر لانه جاسوسی، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و روز دانش آموز گرامی باد.🇮🇷 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «علی آقابابایی» 💔علی متولد سال ۱۳۶۶ بود و در رشته مهندسی IT تا مقطع کارشناسی تحصیل کرد، اوایل دهه ۹۰ ازدواج کرد و حاصل ازدواج او ۲ فرزند پسر و یک فرزند دختر است؛ پدرش به رحمت خدا رفته اما مادرش در قید حیات است. علی آقا از نیروهای سردار حاجی‌زاده در نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و حدود یک ماه بود که برای مأموریت به سوریه رفته بود و این مأموریت سومین مأموریت شهید آقابابایی در هشت سال گذشته محسوب می‌شد. او از کودکی همیشه عاشق شهادت بود به همین جهت وارد بسیج شد و سپس به سپاه پاسداران پیوست، برای زنده نگه داشتن یاد و راه شهدا کار می‌کرد در این راستا سال گذشته یادواره‌ای برای شهدای روستای «شنستق سفلی» برگزار کردیم که بیشتر کارهای آن مراسم را علی خودش انجام داد و محور برنامه‌ها بود. حمله‌ تروریستی رژیم کودک‌کش صهیونیستی به کنسولگری ایران و به شهادت رساندن سرداران و مستشاران ایرانی؛ نمونه دیگری از وحشیگری این رژیم است، این جنایت ملت ایران اسلامی را داغدار کرد هرچند دشمن بداند ملت داغدار می‌شود اما از پای نمی‌نشیند و تا آخرین نفس برای دفاع از جمهوری اسلامی ایران ایستاده‌ است. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. ششم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:8⃣ 🔶موبایلم شروع به اذان گفتن کرد،همه از خواب بیدار شدند.صدایش خیلی بلند بود.خواهرم از تخت افتاد.گفت:دیوانه‌ای؟؟این چیست روی موبایلت گذاشته‌ای؟ خودم هم ترسیدم.🍃 🔸چون عادت نداشتم آن‌موقع بیدار شوم.وضو گرفتم و لباس پوشیدم و اولین نماز صبحم بعد از مسلمان شدن را به تنهایی خواندم.مادرم وارد اتاق شد و من را دید.باورش نمی‌شد.گفت: ما که مسیحی هستیم این کار را نمی‌کنیم.آن‌وقت تو که خدا را قبول نداشتی در این ساعت او را عبادت می‌کنی؟🍃 🔸راست می‌گفت‌خودم هم باورم نمی‌شد.ولی من جدی گرفته‌بودم.می‌خواستم دین را به‌طور کامل اجرا کنم.پدرومادرم خیلی خوشحال بودند.از این‌که من خدا را می‌پرستم.🍃 🔸نام دین برایشان اهمیتی نداشت.بعد از مدتی خانواده‌ام به صدای اذان عادت کردند.مادرم همیشه آن ساعت برای مصرف دارو بیدار بود.گاهی که من با صدای هوشیار موبایل بیدار نمی‌شدم،مادرم من را بیدار می‌کرد تا نماز بخوانم.🍃 🔶یکی از سخت‌ترین احکامی که باید به آن عمل می‌کردم،مصرف غذای حلال بود.من تا آن روز هر غذایی را می‌خوردم،اما از وقتی مسلمان شدم باید قبل از خوردن می‌پرسیدم چه چیزهایی داخل این غذا هست.🍃 🔸بعضی از شکلات‌ها و شیرینی‌ها را نمی‌توانستم بخورم،چون داخلش ژله داشت که از استخوان خوک تهیه می‌شد،یا از استخوان گاوی که ذبح نشده‌بود.وقتی سر سفره گوشت نمی‌خوردم پدرم می‌پرسید چرا گوشت نمی‌خوری و من ذبح غیراسلامی را برایش توضیح می‌دادم که وقتی حیوان چاقو را می‌بیند،یک استرسی می‌گیرد که تولید سم می‌کند و این سم برای انسان مضر است.🍃 🔸پدرم گفت: اشکالی ندارد این دین را برای ادامه زندگی انتخاب کردی،پس هرچه بگوید باید انجام بدهی.🍃 🔶تا مدتی پس از مسلمان شدن فقط تخم‌مرغ و ماهی و برنج می‌خوردم.چون قیمت گوشت حلال خیلی گران‌تر از گوشت معمولی بود و من توانایی خرید آن را نداشتم.🍃 🔸نزدیک مسجدشیعیان چندقصاب مسلمان لبنانی بودند.که من همیشه از آنجا گوشت حلال می‌خریدم.اولین‌باری که گوشت حلال خریدم،مادرم به همان روش همیشگی آن را پخت و سر سفره آورد.خواهرم در رشته تغذیه تحصیل می‌کرد.سوال کرد:این گوشت چه حیوانی هست؟گفتم: همان گوساله که همیشه می‌خوریم.گفت: خیلی نرم‌تر و خوشمزه‌تر است.پدرم هم حرف او را تایید کرد و پشت‌سرش مادرم.آنها تغییر طعم غذا را متوجه شدن.🍃 🔶هر بار پدرم با بطری شراب سرمیزم می‌نشست،من از آنجا بلند می‌شدم و ادامه غذا را جای دیگر می‌خوردم.دوست نداشتم به ایشان بگویم شراب نخور یا یک‌جای دیگر برو.نمی‌خواستم جوری رفتار کنم که خانواده‌ام از دین من بدشان بیاید.🍃 🔸یک‌روز پدرم گفت: چرا هر دفعه که من با شراب می‌آیم،تو بلند می‌شوی؟سرم را پایین انداختم.خجالت می‌کشیدم در صورتش نگاه کنم و حرف بزنم.گفتم: من نباید با کسی که مشغول شراب خوردن است،سر یک سفره بنشینم.گفت: اگر می‌گفتی، من جای دیگر می‌رفتم.🍃 🔸این هم یکی دیگر از الطاف خداوند بود که خانواده‌ام،کاملا من را درک می‌کردند و در عمل به احکام دین،من را حمایت می‌کردند.🍃 🔶زمانی که کوچک بودم.در نامه‌ای که برای مادرم می‌نوشتم،واژه را به‌کار می‌بردم.ولی از وقتی که بزرگتر شده‌بودم،خجالت می‌کشیدم به او بگویم (دوستت‌دارم)🍃 🔸علاقه‌ام را با هدیه دادن یا کمک کردن به آن‌ها نشان می‌دادم.مسلمان که شدم،به خاطر سفارش اسلام هرروز صبح به آشپزخانه می‌رفتم،مادرم را بغل می‌کردم و می‌گفتم دوستت دارم.رابطه ما بعد از مسلمان شدن من خیلی عاطفی‌تر شده‌بود و من همه اینها را مدیون اسلام بودم.🍃 🔸تمام تلاشم را کردم تا رفتاری در شان یک مسلمان داشته باشم.خانواده‌ام هم متوجه تغییر رفتارم شده‌بودند.می‌گفتند انگار با یک کامیلای دیگر روبرو شده‌ایم.🍃 ادامه دارد.. 🥀 @yaade_shohadaa