🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت:4⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔶چند ماه در فروشگاه حاجعبدالله کار کردم.در این مدت چیزهایی از او دیدهبودم که تا بهحال از انسان دیگری ندیدهبودم.ولی هیچوقت از ایشان نپرسیدم این کارها برای چیست؟🍃
🔸مثلا چند روز پشتسرهم لباس مشکی میپوشید،یا یکماه کامل روزها چیزی نمیخورد.🍃
🔸دفتر حاجعبدالله طبقه بالا بود.یکروز وقتی وارد دفترش شدم،دیدم کفش پایش نیست و روی یک زیرانداز ایستاده است.صدایش کردم اما جوابی نداد و به سمت من برنگشت.بعد خم شد و سپس پیشانیاش را روی چیزی شبیه سنگ که مقابلش قرار داشت،گذاشت.🍃
🔶این حرکات برایم عجیب و جالب بود.او انگار با کسی حرف میزد که از همه عالم مهمتر بود و هیچ توجهی به من و فضای اطرافش نداشت.
بعد از تمام شدن کارش از او پرسیدم: این کاری که شما انجام دادید،چیست؟🍃
🔸حاجعبدالله گفت: من مسلمان هستم و دینم اسلام است.نام این کار نماز است و ما در طول روز پنجبار نماز میخوانیم.🍃
🔶به محض اینکه گفت:مسلمانم،یاد فیلمهایی افتادهم که دیدهبودم.در آنها مسلمانها،انسانهای #بداخلاق #تروریست #زنستیز به ما معرفی شدهبود.باور نمیکردم حاجعبدالله مسلمان باشد.🍃
🔸همسرش هم گاهی به فروشگاه میآمد.او را دیدهبودم که شبیه یک #ملکه زندگی میکند.لباسهای زیبایی میپوشید.گشادوبلند و با روسری که دور سرش میپیچید،زیباییاش بیشتر میشد.حاجعبدالله خیلی به او احترام میگذاشت.🍃
🔸نام او #زینب بود.ولی کم پیش میآمد او را به نام کوچکش صدا بزند.
به او میگفت: #حبیبتی!!!
وقتی زینب وارد مغازه میشد حاجعبدالله میایستاد و لبخند میزد.گاهی برایش گل میخریدوگاهی شکلات.
زینب هم رفتار بسیار محبتآمیزی با همسرش داشت.🍃
🔶در فیلمهایی که دیدهبودم زن مسلمان اجازه نداشت،لباسی غیر از چادر بپوشد و اجازه نداشت کار کند،درس بخواند،رانندگی کند و حتی اجازه نداشت دوشبهدوش همسرش در خیایان راه برود! باید یک قدم عقبتر از مردش راه میرفت.🍃
🔸باید در خانه میماند و مرد به راحتی اجازه داشت زن را کتک بزند و شکنجه کند.ذهنم دچار تناقض شدیدی شدهبود.اگر تلوزیون راست میگفت:پس چیزهایی که با چشم خود میدیدم دروغ بود؟🍃
🔶با تناقضی که خودم بهچشم دیدم نتیجه گرفتم،فیلمهایی که از تلوزیون درباره مسلمانان دیدهام،دروغی بیش نبودهاست.🍃
🔸آخر وقت موقع خداحافظی از حاجعبدالله سوال پرسیدم: در دین شما خدا چطور معرفی میشود؟آیا مانند مسیحیت کسی هست که فرزند خدا باشد؟و.....🍃
🔸به حاجعبدالله مهلت حرفزدن نمیدادم و پشتسرهم سوال میپرسیدم.حاجعبدالله با مهربانی گفت: من فرصت ندارم تمام سوالات شما را جواب بدهم.در عوض چندروز صبر کنید تا یک کتاب برای شما بیاورم.🍃
🔶حاجعبدالله چندروز بعد کتابی برایم آورد که روی آن به پرتغالی نوشتهبود:( اسلام،پیامبرواهلبیت)
به محض اینکه سوار مترو شدم،شروع به خواندن کردم.🍃
🔸در صفحه اول نوشتهبود(بگو خدا یکتاست.او خدایی است که از همه عالم بینیاز و همه عالم به او نیازمند است.نه کسی فرزند وست و نه خودش فرزند کسی است.و هیچ مثل و مانند و همتایی ندارد.)
آنموقع نمیدانستم این جملات ،آیههای یکی از سورههای کتابمقدس مسلمانها است.فکر میکردم جملاتی است از طرف نویسنده درباره #خدا🍃
ادامه دارد...
#من_یک_مسلمانم
🥀 @yaade_shohadaa