eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست‌وپنجم ❤️‍🔥تقدیم به روح پاکِ آنان که گمنام و زهرایی تبارند ♦️هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام، شهید گمنام ۱۶ ساله امامزاده سیدجعفر و حمیده خاتون باغ فیض 🥀 @yaade_shohadaa
🥀« ۸ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 حسن آبشناسان ضمن اینکه یک فرمانده بسیار مبتکر وخلاق بود، یک عارف پرهیزکار هم بود. آنچه که از او به یادگار مانده است، این توصیه بود که فرزند زمان خودمان باشم. این شهید والامقام یک انقلابی واقعی بود و در زمینه استراتژی، تاکتیک و تکنیک هم از استادان برجسته به شمار می رفت.  صحنه های تحسین برانگیز و بی نظیری در برابر عوامل استکبار جهانی آفرید و لقب شیر صحرا را برای خود به یادگار گذاشت. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار حسن آبشناسان «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سیزدهم: فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب قسمت اول 🌹راوی: همسر شهید من باردار بودم. یک روز خانه خانه پدرم بودم که درد زایمان به سراغم آمد. عبدالحسین سریع رفت و یک ماشین گرفت . گفت : می خواهم بچه ام در خونه ی خودمون به دنیا بیاید. یکی از زن های روستا هم پیشمان بود؛ به همراه مادرم سه تایی به خانه ما رفتیم. عبدالحسین هم با موتور گازی اش به دنبال قابله رفت. رسیدیم خانه. من همین طور درد می کشیدم و دعا می کردم که قابله زودتر بیاید.در نگاه مادرم نگرانی موج می زد. وقتی صدای در را شنید، انگار می خواست بال دربیاورد. سریع رفت در را باز کرد.کمی بعد با خوشحالی برگشت.گفت : خانم قابله اومدن. خانم سنگین و موقری بود. به قول خودمان دست سبکی هم داشت. بچه، راحت تر از آن که فکرش را می کردم به دنیا آمد، یک دختر قشنگ و چشم پر کن. قیافه و  قد و قواره اش برای خودم هم عجیب بود. چشم از صورتش نمی گرفتم. خانم قابله لبخندی زد و پرسید : اسم بچه رو چی می خواین بگذارین؟ یک آن ماندم چه بگویم. خودش گفت: اسمش را بگذارین فاطمه، اسم خیلی خوبیه. قابله، به آن خوش برخوردی و با ادبی ندیده بودم. مادرم ظرف میوه و سینی چای را جلو او گذاشت و تعارف کرد. نخورد. مادرم گفت: بفرمایید، اگه نخورید که نمیشه. گفت: خیلی ممنون، نمی خورم. مادرم چیزهای دیگر هم آورد. هر چه اصرار کردیم لب نزد. کمی بعد خداحافظی کرد و رفت. ساعت سه نیمه ش بود که صدای در بلند شد. عبدالحسین بود. مادرم رفت توی حیاط. شروع کرد به سرزنش. صداش را می شنیدم : خاله جان! شما قابله رو می فرستی و خودت میری؟ آخه نمی گی خدایی نکرده یک اتفاقی بیفته؟! بالاخره توی اتاق عبدالحسین گفت: قابله که دیگه اومد خاله جان، به من چی کار داشتین؟ زود آمد کنار رختخواب بچه. قنداقه اش را گرفت و بلندش کرد. یک هو زد زیر گریه! مثل باران از ابر بهاری اشک می ریخت. بچه را از بغلش جدا نمی کرد. همین طور خیره او شده بود و گریه می کرد. حیرت زده پرسیدم : برای چی گریه می کنی؟ چیزی نگفت. کمی که آرامتر شد گفتم: خانم قابله می خواست که ما اسمش رو فاطمه بگذاریم. گفت: منم همین کار رو می خواستم بکنم. نیت کرده بودم اگر دختر باشه اسمش رو فاطمه بگذارم. گفتم: راستی عبدالحسین، ما چای ، میوه، هر چی که آوردیم، هیچی نخوردن. گفت: اونا چیزی نمی خواستن. بچه را گذاشت کنار من. حال و هوای دیگری داشت. مثل گلی بود که پژمرده شده باشد. فاطمه نه ماهه شده بود، اما به یک بچه دو، سه ساله می مانست. هر کس می دیدش می گفت: ماشاا... این چقدر خوشگله. یک بار که عبدالحسین بچه را بغل کرده بود و می گریست، مچش را گرفتم. پرسیدم: شما برای این بچه ناراحتی؟ سعی کرد گریه اش را نبینم. گفت : هیچی، دوستش دارم، چون اسمش فاطمه است ، خیلی دوستش دارم. نمی دانم آن بچه چه سری داشت. مخصوصاً لحظه های آخر عمرش ، وقتی که مریض شده بود و چند روز بعد درگذشت. بچه را خودش غسل داد، خودش کفن پوشید و خودش دفن کرد. برای قبرش مثل آدم های بزرگ یک سنگ قبر درست کرد. روی سنگ قبر هم گفته بود بنویسند: فاطمه ناکام برونسی. در زمان جنگ یک بار رفته بودم از یکی از بسیجی ها که آمده بود مرخصی احوال عبدالحسین را بپرسم و خبر از او بگیرم. بسیجی یک عکس دسته جمعی که عبدالحسین هم داخلش بود را نشانم داد و گفت: نگاه کنید حاج خانم، این جا آقای برونسی از زایمان شما تعریف می کرد. دست و پام را گم کردم. ناراحت شدم و گفتمم: آقای برونسی چه کارها می کنه! از دستش خیلی عصبانی بودم. ادامه دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔تصاویری از سه شهدای مدافع حرم در کنار هم 🥀به یاد سه شهید معزز ❤️‍🔥شهید مصطفی صدرزاده ❤️‍🔥شهید محسن حججی ❤️‍🔥شهید محمدحسین محمدخانی 🥀 @yaade_shohadaa
💔روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم! خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن... ✍🏻شهید عباس دانشگر 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست‌وششم ❤️‍🔥تقدیم به روح پاکِ آنان که گمنام و زهرایی تبارند ♦️هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام، شهید گمنام ۲۵ ساله امامزاده سیدجعفر و حمیده خاتون باغ فیض 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۹ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 استواریکم میلاد امینی به همراه یک سرباز وظیفه هنگام گشت زنی در آزاد راه آزادگان در محور شاهین شهر _اصفهان به خودرویی مشکوک و دستور توقف می دهند که در تعقیب و گریز، هدف تیراندازی سرنشینان خودرو قرار گرفته و مجروح می شود. و پس از دو روز به فیض شهادت نائل می آید. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار میلاد امینی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سیزدهم: فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب قسمت دوم 🌹راوی: همسر شهید چند وقت بعد که از جبهه آمد ناراحت و معترض بهش گفتم: یعنی زایمان هم چیزیه که شما برین برای این و آن صحبت کنین؟! خندید و گفت : شما می دونید من از کدوم مورد حرف می زدم؟! خنده از لبش رفت. آهی کشید و گفت: من از جریان دخترم فاطمه حرف می زدم. کنجکاوی ام تحریک شده بود که آن شب چه سری داشت. بالاخره سرش را فاش کرد. اما نه کامل و آن طور که من می خواستم. گفت: اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ همون طور که داشتم می رفتم، یکی از دوستان طلبه رو دیدم. اون وقت تو جریان پخش اعلامیه ، یک کار ضروری پیش آمد که لازم بود حتما من باشم؛ توکل کردم به خدا و باهاش رفتم... جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم : ای داد بیداد!می دونستم دیگه هر کار بوده خودتون کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر گفت قابله رو می فرستی و خودت میری دنبال کارت شستم خبردار شد که باید سرّی توی کار باشه ولی به روی خودم نیاوردم. عبدالحسین ساکت شد. چشمهاش خیس اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می دونی که اون شب هیچ کس از جریان ما خبر نداشت، فقط من میدونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچکس رو برای شما نفرستادم،اون خانم هر کی بود خودش اومده بود خونه ما. 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀روایت تکان‌دهنده شهید حاج قاسم سلیمانی از فرمانده شهید لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات والفجر هشت 🎙شهید حاج قاسم سلیمانی 🥀 @yaade_shohadaa
💔به عبدالرضا گفتم: تو که تازه عقد کردی کجا می‌خوای بری؟ عبدالرضا ساکش را بست و گفت: گریه نکن مادر راه رفتنی رو باید رفت. گفتی زن بگیر، گفتم چشم و گرفتم. حالا تو باید به قولی که دادی عمل کنی، خودت گفتی: اول زن بگیر بعد برو جبهه. زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم. کفش‌هایش را پوشید و ساکش را برداشت و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: زود برگرد پسرم. 💔نگاهم کرد و بعد پرید توی بغلم و گفت: غصه نخور زود برمی‌گردم، درست هجده روز دیگه. هجده روز بعد عبدالرضا را آوردند. او را روی تخت غسال‌خانه دیدم. چشم‌هایش بسته بود خون از وسط پیشانی تا شقیقه‌اش کشیده شده بود و خون از پشت سرش روی سنگ سفید غسال‌خانه جاری بود. به برادرش علی وصیت کرده بود که بعد از شهادتش لباس سپاه را تنش کنند. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالرضا مجیدی ❤️‍🔥راوی: مادر گرامی شهید 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست‌وهفتم ❤️‍🔥تقدیم به روح پاکِ آنان که گمنام و زهرایی تبارند ♦️هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام، شهید گمنام ۱۹ ساله پارک شغاب بندربوشهر 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۱۰ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 یک شب در جواب مخالفت های مادر گفت: بنظر من حال جهاد برای همه شیعیان واجب شده است و باید از حرم بی بی زینب(س) دفاع کرد. تا مبادا دست تکفیری ها به آن برسد...  آخرین کلامش به مادر و دوستانش با این جمله که؛ دنیا هیچ ارزشی ندارد و بهترین مقام شهادت است و آدم باید جایی برود که بدردش بخورد...  خاتمه پیدا کرده بود. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار مصطفی خادمی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان چهاردهم: توسل ویژه شهید برونسی به حضرت زهرا(س)  🌹راوی: خودِ شهید «هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه هاُ حال وهوای دیگری. تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت. نمی‌دانم چه‌شان شده بود که حرف شنوی نداشتند. همان بچه‌هایی که می‌گفتی برو توی آتش، با جان و دل می‌رفتند! به چهره بعضی‌ها دقیق نگاه می‌کردم. جور خاصی شده بودند؛ نه می‌شد بگویی ضعف دارند؛ نه می‌شد بگویی ترسیدند. هیچ حدسی نمی‌شد بزنی.  هرچه براشان صحبت کردم، فایده‌ای نداشت. اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمی‌خواستند جدا شوند. هر کار کردم راضیشان کنم راه بیفتند، نشد. اگر ما توی گود نمی‌رفتیم، احتمال شکست محور‌های دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. نا‌امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچه‌ها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچه‌ها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر می‌دونین. چند لحظه‌ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیرو‌ها. یقین داشتم حضرت تنهام نمی‌گذارند. اصلا منتظر عنایت بودم توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچه‌ها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمی‌خوام. فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد . دیگه هیچی نمی‌خوام. زل زدم به‌شان. لحضه شماری می‌کردم یکی بلند شود. یکی بلند شد. یکی از بچه‌های آرپی جی زن. بلند گفت: من می‌ام. پشت بندش یکی دیگر ایستاد. تا به خودم آمدم  همه ی گردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم.  پیروزیمان توی آن عملیات، چشم همه را خیره کرد. اگر با‌‌ همان وضع قبل می‌خواستیم برویم، کارمان این جور گل نمی‌کرد. عنایت‌ ام ابیها (س) باز هم به دادمان رسید بود.» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺میلاد پربرکت پیامبر صلح و رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و حضرت امام صادق علیه السلام را به محضر مولایمان ارواحنا فداه و شما عزیزان تبریک میگوییم.💐 (ص) (ع) 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥اگر چه ما از حرکت بایستیم و از جنگ دست برداریم، خداوند به هر نحوی دین مقدسش را حفظ خواهد کرد؛ مسئله این است که ما باید کاری کنیم، که از قافله عقب نمانیم. ✍🏻شهید توکی 🥀@yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 🤲🏻 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست‌وهشتم ❤️‍🔥تقدیم به روح پاکِ آنان که گمنام و زهرایی تبارند ♦️هدیه «سوره قدر» به شهید والامقام، شهید گمنام ۲۰ ساله پارک شغاب بندربوشهر 🥀 @yaade_shohadaa