👆💥 معارف - کلام
🌸 - پرسش: مگر نمیگویند: "معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست"؛ پس چهگونه علم رَمل که معجزهی حضرت دانیال بوده، آموزش داده شده و آموخته میشود؟!
🌸 - پاسخ:
💧اولاً: علاوه بر حضرت دانیال، آن علم به حضرت ادریس هم نسبت داده میشود (۱) اما هیچیک از این نسبتها، یقینی نیست و سنَد استواری ندارد.
💧ثانیاً: نوشته اند: "این علم منسوب به آنان است"؛ نه این که معجزه ی آنان بوده! یعنی در کنار معجزات و فضیلتهای بی شمارِ دیگری که داشتند، این علم را هم داشتند یا کشف و ابداع کردند اما نسبت به آن، ادعای اِعجاز نکردند.
💧ثالثاً: به فرض هم ایشان معجزهای به نام علم رَمل داشتند؛ از کجا معلوم علم رَملی که شایع است، همان علم رَملیست که معجزهی ایشان بوده؟!
مگر علم جَفری که رایج است، همان صحیفه و علم جَفریست که پیش امامان شیعه است؟!
پس همانگونه که قطعاً این علم جفر، آن جفر امامان نیست، شاید رَمل رایج هم آن رَمل نباشد.
( بلکه گواهی بر یکینبودنِ آنها هست؛ زیرا نوشتهاند که حضرت دانیال بر زمین "خط" میکشید اما رَمل رایج، خطکشی نیست؛ بلکه ریختن نقطه است. )
💧رابعاً: باز هم به فرض که ایشان علم رَمل داشتند و آن رَمل نیز، همین علم رمل رایج بوده است، باید گفت: هبه و آموزش اولیهی این علم به ایشان، به شکل اِعجاز بوده اما چه دلیلی هست که پس از آن، قواعد این علم را نشود به دیگران آموخت؟!
مگر قرآن که به صورت اِعجاز به خاتم پیامبران داده شده، برای دیگران غیرقابلِ استفاده است؟!
- - - - - - - -
۱. مقدمهی ابنخلدون، ص۱۰۸.
💥 فلسفهی غرب
🌸 - پرسش: شما فلسفهی غرب را چه گونه میبینید؟
🌸 - پاسخ: این را باید از کسی که متمحّض در خواندن آن است، بپرسید؛ با این حال عرض میشود:
👈 به انبارِ کاهی میمانَد که گاهی - تصادفاً - دانهی گندمی هم در آن یافت میشود. 👉
💧و زمانی به درستی این ادعا میتوان رسید که بدانیم بخش عمدهی سخنان - بهاصطلاح - فیلسوفان آنان، اساساً ربطی به فلسفه ندارد و از همان آغاز ارزیابی، باید آنان را کنار گذاشت.
زیرا آنان بسیاری از مباحثی را که باید در روانشناسی مطرح شود، در فلسفه مطرح کرده و دربارهاش سخن میگویند و همچنین مسائل و موضوعاتی که زیرمجموعهی اخلاق و دیگر علومِ پس از فلسفه یا مربوط به عرفان است، جزء فلسفه کرده و دربارهاش اظهار نظر کردهاند.
همچنین هوسها، دوستداشتنها، پسندها، کراهتها و خیالات و بیان بسیاری از این دیدگاههای خود را - بیآن که لزومی به استدلال دربارهی آن ببینند یا بدانند که اینها پس از حلشدن مسائل بنیادین فکری باید محل بحث باشد - در همان آغاز فلسفهی خود، بیان کردهاند.
💧و اگر از همهی اینها بگذریم، یعنی فلسفهی آنان را از این موضوعاتِ بیربط، پالایش کنیم و آن جملههای واقعاً فلسفی را از آن بیرون بکشیم، دربارهی آن بخشها به چنان دیدگاهی که گفته شد، خواهیم رسید.
💧نکتهی دیگر این که یکی از مشکلات ما با آنان، این است که واژهها در غرب ( و متاسفانه امروزه در شرق و ایران خودمان ) از معنای خود بیرون رفته و بهکلی از معنای حقیقیشان، بیگانه شدهاند.
💧آنچه ما از فلسفه و همهی واژههای به کاررفته در آن میفهمیم، در غرب معنای دیگری دارد و کسی که بخواهد سخن آنان را بفهمد یا استدلال خود را به آنان تفهیم کند، ابتدا باید زمان زیادی را صرف انتقال معنای درست واژهها کند.
💧به طور مشخص، آنگاه که دربارهی مفاهیمی مربوط به "دین، ایمان، معجزه، وحی، خدا" و دیگر واژههای در این راستا، به آن پرداختهاند، کاملاً با آنچه ما از این واژهها میفهمیم، بیگانه است و آنان مثلاً هنگام بهچالشکشیدنِ معانی و آموزههای دینی، یکسره حملهی "دونکیشوت"واری به آنها میکنند و چه سرافرازانه خود و دیگران را به پیروزی موهوم شاد میکنند! ( قاعدةً مقداری از تقصیر در این زمینه، متوجه ارباب کنیسه و کلیساست. )
💧جاهائی هم که به مفاهیم دینی نپرداخته و صرفاً دربارهی تعریف عقل و شیوهی کارکرد آن و هستی و مفاهیم کلّی و بنیادین زندگی بشر و همهی قضایا و مسائل دیگر فلسفی پرداختهاند، همین مشکل غمانگیز را دارند.
💧و جاذبهی اصلی پرداختن به فلسفهی غرب، دو چیز است:
۱. ادعای آزاداندیشبودنِ فضا و روش آن ( بویژه آزادی از دین. )
۲. برتری فَنّاوری غرب که شرقیان را در برابر فلسفهی آنان هم مرعوب کرده است و به خطا میپندارند که دستِبالاداشتن فَنّاوری آنان، زادهی فلسفهی آنان است!
و گر نه آن چنددانهگندم ( که بیشتر هم در بحث "شناختشناسی"ست )، ایناندازه هیاهو ندارد.
🦋 دارد صدف گوهر به لب و دَم نمی زند
یک بیضه مرغ دارد و فریاد می کشد!
( انصافا اگر فلسفهی آنان را جنگلنشینانِ سیاهپوستِ آفریقا داشتند، این اندازه به آن توجه میشد؟ )
💧دربارهی حکمت عملی نیز - گر چه کسی از فلسفهی غرب توقع حکمت عملی ندارد - اما حکمتهای عملیِ کتاب "کلیله و دمنه" به تنهائی، از همهی حکمتهای عملی موجود و مُستفاد از فلسفهی غرب، بیشتر است.
💧و نگارنده پس از این باور، نظر علامه طباطبائی را خواند که "غرب، فلسفه ندارد." (۱)
- - - - - - - -
۱. اقیانوس علم و معرفت، ص۶۳.
🌺 داستان ساخت مسجد آیةالله بهجت 🌺
💧 مسجدی که آیةالله بهجت در آن نماز خوانده و تدریس میکردند، به دست با برکت خانمی مومن و رشکانگیز، سرکار 'همایون رختدار تهرانی' - رضوانالله علیها و جزاها الله مِنّا خیرَالجزاء - و با سرمایهی ایشان ساخته شده است.
💧پیش از آنکه آقابهجت پیشوای جماعت آن مسجد ( که در زمان خود، مسجد بزرگی محسوب میشد و امکاناتی مانند آبانبار داشت ) شود، دو روحانی دیگر آن جا امام جماعت بودند.
💧مرقد آن خانم خجسته نیز در ابتدای ورودی قسمت زنانهی همان مسجد است.
💧پیش از ساخت آن مسجد، رو به رویش مسجد کوچکی بود که از سه اتاق بسیارکوچک تشکیل شده بود و حضرت آیةالله بهجت، حتی پس از ساخت مسجد کنونی، سالها در آنجا "خارج اصول فقه" تدریس میکردند.
💧در طرح توسعهی حرم حضرت فاطمه معصومه - علیهاالسلام - بااینکه به آسانی میشد آن مسجد مبارک را در درون ساختمان حرم حفظ کرد اما متاسفانه آن را کاملا تخریب کردند. ( به کدام مجوز شرعی؟! و آیا توسعهی حرم حضرت معصومه - سلاماللهعلیها - آن هم در زمانهای که هیچکاری "نشد" ندارد و میشد آن مسجد را حفظ کرد، مجوز این کار میشد؟ )
💧حاجمحمد خرمفر ( یکی از مرثیهخوانان مسجد مرحوم آقا ) به دو گونه داستان ساخت مسجد کنونی را روایت کرده است.
بار اول گفت: "زمانی مرحوم شیخرضا سراج از تهران به قم آمده بود و در آن مسجد کوچک، مرثیهای خواند و مردم بسیار منقلب شدند.
خانم 👇
👆'همایون رختدار' نیز در مرثیهی آن مسجد کوچک شرکت کرده بود و پس از مجلس گفت: 'مردم قم! این مجلس و کنار حرم و این مسجد کوچک؟! نباید چنین باشد.'
آنگاه خودش بانی مسجدی شد که رو به روی آن مسجد کوچک ساخته شده و اکنون به نام مسجد آیةالله بهجت شناخته میشود."
💧اما آقا خرمفر چندین سال بعد گفت: "نام آن مسجد کوچک، اصغریه [؟!] بود و شخصی که آن روز، در آنجا مرثیه خواند، 'شیخ علیاکبر تربتی' بود.
و مردمی که برای شنیدنِ مرثیهی حضرت فاطمه - علیهاالسلام - آمده بودند، به علت کوچکی مسجد، در بیرون آن مسجدِ نُقلی نشسته بودند." ( پایان سخن آقا خرمفر )
🤔 بالاخره مرحوم سراج بود یا تربتی؟ و چرا منبع را معرفی نکرد؟!👇
☝️🌺 شیخرضا سراج و داستان شگفتی از او 🌺
💧حالا که نام مرحوم آیةالله رضا سراج آمد، خوب است داستان عجیبی که ایشان نقل کرده، بخوانیم:
🌸 حاج غلامرضا سازگار میگوید:
💧مرحوم سراج ریشش را به دست گرفته و میگفت: برای من - با این ریش سفید - زشت است که دروغ بگویم یا نیاز داشته باشم در میان مرثیهی سیدالشهداء - علیهالسلام - دروغی وارد کنم. پس این حقیقت را که در بیداری برای خودم رخ داد، راست میگویم:
💧به کربلا که رفته بودم، حجرهای را نشان داده و گفتند: "هر کس ساکن این حجره شده، شب جمعه مُرده و جنازهاش را از آن بیرون آوردهاند!"
گفتم: "من همین حجره را میخواهم؛ بگذارید ساکن همین اتاق شوم."
شنبه وارد آنجا شدم و یک هفته [ توسل و ] گریه میکردم و میگفتم: "یا فاطمةالزهراء و یا اباعبدالله! من میخواهم راز این حجره را بدانم و بیرون ببرم و اگر قرار است بمیرم، در بیرون بمیرم."
نیمههای شب جمعه، صدای شیون خانمی از آن اتاق بلند شد؛ چنان گریه میکرد که بند از بند من داشت جدا میشد و نزدیک بود بمیرم. گفتم: "ای صاحبگریه! تو را به امامحسین قَسَم میدهم که بگوئی چه کسی هستی؟"
فرمود: "من فاطمهزهراءام."
عرض کردم: "چرا میآئید اینجا گریه میکنید درحالیکه قتلگاه، آن طرف، و مضجع امامحسین جای دیگر، و مرقد حضرت عباس جای دیگر است؟"
💧فرمود: "تو نمیدانی اینجا کجاست؛ اینجا همان نقطهایست که علیاکبرم روی زمین افتاد و دشمنان ریختند و بدن او را تکهتکه کردند؛ من هر شب جمعه که به کربلا میآیم، به این حجره آمده و برای علیاکبرم گریه میکنم." 👇
☝️🌸 مرحوم شیخرضا سراج که در تاریخ ۱۳۶۳ خ. در ۷۷ سالگی درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی - علیهالسلام - آرمید، از شاگردان آیةالله عبدالکریم حائری ( موسس حوزه علمیهی قم ) بود.
💧وی سبک مقتلخوانی را تغییر داده و آن را به زبان سادهی قابل فهم برای همهی مردم، تبدیل کرد.
💧اخلاق و گفتارش آمیخته با ادبیات و خوی "داشمشتیها" بود و عدهای از پامنبریهایش هم از همین گروه بودند.
💧مرحوم شیخاحمد کافی را - که از مشهد به تهران آمده بود - جناب شیخرضا سراج در تهران به مردم شناساند و جاانداخت.
💧فقه و ادب و ظرافتش را این داستان نشان میدهد:
روزی یکی از لاتهای قدرتمند تهران میخواست وارد حسینیهی ایشان شود اما اهالی حسینیه جلو او ایستادند و اذن واردشدن به محفل رثا به او ندادند اما وقتی این خبر به گوش شیخ رسید، شخصی را که مانع شده بود، خواست و توبیخش کرد. او گفت: "حاجآقا! آن شخص شرب خمر میکرد و اصلا دهانش بوی عَرَق میداد!"
شیخ فرمود: "خوب میگذاشتید بیاید و چای جلوش میگذاشتید و بعداً استکانش را آب میکشیدید؛ او اگر در خانهی امامحسین نیایَد، کجا برود؟!"
و علاوه بر آموزش آن یارِ مسجدی، وقتی این حرف شیخ به گوش آن عرقخور رسید، خیلی روی او اثر گذاشت.
💧جناب شیخرضا سراج، صدا نداشت ( یعنی با دستگاهها آشنا نبود و حتی نمیتوانست مانند مرثیهخوانهای عادی، با صدای شکسته روضه بخواند ) اما صدایش سوز داشت و "گریز"های غیرمنتظره و لطیفی میزد که شنوندگان را به گریه میانداخت؛ بیآنکه هیچ دروغ و حرف سبکی در روضهخوانی بزند.
🌸 مثلاً یک بار در روز عاشورا به جمع گفت: "چه کسی میگوید: شمرملعون، امامحسین را کشت؟! شمر ایشان را نکشت"!
همه حواسشان جلب شد که شیخ چه چیزی خلاف همهی مقاتل و تاریخ میخواهد بگوید؟ پس از چند لحظه میگفت:" داغ علیاکبر او را کشت!" و پیداست با شنیدن این کلام، چه عاشورائی در مجلس میشد!
🌸 روز دیگری که مرثیهی حضرت علیاکبر را خواند و گفت: "ایشان را اِرباً اِرباً و قطعهقطعه کردند"، ادامه داد: "مردم! گویا متوجه نشدید چه گفتم!"
آن گاه تسبیحش را از جیب درآورد و جلو چشم مردم نخ تسبیح را پاره کرد و هر دانهای از آن به سمتی پرت شد و گفت:"بدن علیاکبر اینگونه شد!"
و اینکار، چنان مردم را به گریه انداخت که خود شیخ وقتی از مسجد بیرون میآمد، هنوز شنوندگان گریه میکردند.
🌸 روز دیگری که با دوستان به کربلا رفته بودند، همراهان نوحهی حضرت علیاکبر خواندند و گریستند و همان دم شیخرضا به جمعشان پیوست و از او هم خواستند نمکی به آش مرثیهشان بریزد.
شیخ گفت: "من بخوانم؟" گفتند: "بله؛ بفرمائید!"
گفت: "بسیار خوب؛ اما اول آن پدر را از مجلس ببرید بیرون تا من بتوانم از داغ علیاکبر بخوانم."
باز هم قیامتی به پا شد از این لطافت شیخ.
💧و مرثیهخواندنش به همین شکل بود؛ یک جمله میگفت و ده - بیست دقیقه مردم گریه میکردند و گاهی مجلس روضهشان دو ساعت گریهی پی در پی بود.
- - - - - - - - -
💧 آقا بابک مینائی فیلم مستندی به نام "شیخ سراج" ساخته که بیشتر نکتههای گفتهشده، از آن فیلم است.
آن فیلم حاوی مصاحبه با گروهی که شیخ را درک کردهاند و کمی از صوت شیخ است.
💧دکتر محمدرضا. ز. صبح امروز خبر داد که او هم کتابی دربارهی آیةالله رضا سراج نوشته و منتشر کرده است که قاعدةً باید خواندنی باشد.
۲۰ شهریور ۱۳۹۹ 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆💧حاج غلامرضا سازگار داستان شیخ رضا سراج و حجرهی شگفت کربلا را میگوید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ همه عالَم صدای نغمهی اوست
که شنید این چنین صدای دراز؟
💥 معارف - اجتماعیها
🌸 - پرسش: آیا آبوهوای شهرها روی اخلاق مردمش اثر میگذارند؟ آیا اسلام این را تائید میکند؟ دربارهی شهر [ ... ] روایتی هست که چیزی گفته باشد؟ اگر هست یا نیست، خودتان دربارهشان چه میگوئید؟
🌸 - پاسخ: خیلی روشن است که اثر دارد و خودتان هم با عقلوفهم خودتان میتوانید پاسخش را بیابید.
مثلاً آیا کسی که در کویر خشکوسوزان و بیرحم زندگی میکند، همان روحیاتی را خواهد داشت که پرورشیافتهی سرزمینی خوش آبوهوا و سرسبز و حاصلخیز دارد؟!
💧بله؛ قرآن و روایتها، نیز این حقیقت را تائید میکنند:
" وَ البَلَدُ الطَّیِبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخرُجُ اِلّا نَکِداً (۱): و رُستنیِ شهر پاک، به اذن پروردگارش برمیآید و رُستنی شهر ناپاک، جز اندکوبیفایده برنمیآید." و رُستنی، شامل مردم آنجا هم میشود.
💧از جملهای هم که امیرمومنان علی - علیهالسلام - دربارهی بصره فرمودند، یعنی این فقره: "اَرضُکُم قَرِیبَة مِن الماءِ؛ بَعِیدَة مِن السَّماءِ؛ خَفَّت عُقُولُکُم وَ سَفهَت حُلُومُکُم (۲): سرزمین شما به آب نزدیک، و از آسمان دور است؛ [ از اینرو ] کمخِرَدید"، اعتقاد به تاثیر وضع جغرافیائی و مختصّات شهرها در اخلاق و روحیّات مردم آنجا برداشت میشود؛ زیرا حُکمی که دربارهی بصره - بیفاصله - پس از ذکر مختصّات جغرافیائی آن شهر کردند، بمَثابهی معلولیست برای آن علت.
💧پس اصل مطلب، ثابت است اما گذشته از آن، دربارهی سعدونحس و طالع شهرها و مردمانشان و نژادهای گوناگون نیز در فرمایش حضرات - علیهمالسلام - چیزهائی هست.
💧و اما دربارهی شهری که پرسیدید، روایتهائی در نکوهش مردمش رسیده که بهتر است خودتان در کتابهای روائی بخوانید.
صاحب بنعباد نیز میگفت: "هر چه از من میخواهید، تا پیش از رفتنم به این شهر بخواهید؛ زیرا آنجا که میروم، دستم به بخشش باز نمیشود!"
و آنچه خودم یافتهام، "پَستی" ( در عربی: دِنائت و رِذالت و لِئامت ) در برابر "آقامنشی و بزرگواری" ( در عربی: کَرامت ) در آنهاست.
💧و چندبار از مرحوم درویش حسین سلیمانی شنیدم که میفرمود: "همهی مردم این شهر، خوشاستقبال و بدبدرقهاند."
💧و بهنظرم این حقیقت ( و صفات بدِ دیگرشان، مانند زبانِگَزندهداشتن و استهزاءکردن دیگران، ) را باید زیرمجموعهی صفتِ پیشگفته دانست.
💧و ناگفته معلوم است که در همهجا، همهجور انسانی هست و نمیتوان عدهای را از این صفات برکنار ندانست؛ یعنی هنگامی که میگوئیم: "اهالی فلان شهر دارای فلان صفتاند"، مقصود فقط این است که آنصفت در آنشهر زیاد پیدا میشود.
۲۱ شهریور ۱۳۹۹
- - - - - - - - -
۱. اعراف: ۵۸.
۲. نهجالبلاغة،
💥 آموزههای عرفانی
🌺 اثر نژاد و اصالت و شهر، در شاکله 🌺
🌸 اینکه انسان اهل کدام شهر و کدام قوم و نژاد باشد، از اصلیترین مولفههای شخصیت اوست؛ قولَه تعالی: "وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً" (۱)
💧ویژگی نژادها و شهرها، گاهی ذاتی و جزء طالع و سرشت ( و DNA و ژنِ ) آنهاست و با گذر زمان، دگرگون نمیشود و گاهی عرَضیست و قابل دگرگون شدن است.
💧از اینرو توجه به مختصات تبارها و شهرها برای اینکه انسان بداند با چه صفت بدی در خود باید مبارزه کند یا زمینهی کدام صفت خوب در او زیاد است و باید آن را تقویت کرده و از دست ندهد، مهم است.
💧بخشی از آن صفات در فرمایش اولیای دین، آمده است که حتماً میباید - با درنظرداشتن همهی ملاحظهها - فهرست شده و موضوعِ اندیشه شود.
💧بخشی نیز با دقت مردم عادی در خوی خودشان بهدست آمده است.
💧و صدالبته روشن است که هنگامی که میگوئیم: "اهل فلانجا، فلانصفت را دارند"، منظور این است که آن صفت در آنجا زیاد پیدا میشود؛ نه اینکه همهی افراد آنجا - بیاستثناء - دارای آن صفتاند.
💧نگارنده آنچه یافته، در اینجا مینویسد و از خوانندگان میخواهد که این فهرست را کامل کنند:
🌸 خوبی همهی ایرانیها:
- خالصانه برپاکردنِ عزای پادشاهِشهیدان علیهالسلام
- مهماننوازی مختصر ( البته در رتبهی پس از عربهای قدیم؛ یعنی در سنجش با غربیان و برخی سرزمینهای دیگر، مهماننوازاند. )
🌸 و شهرهای ایران:
💧۱. تهرانیها:
مردم اصیل تهران، ساکنان قدیم ری و تجریش و چند منطقهی کوچک دیگر بودند اما از زمان قاجار که مرکز کشور شد تا کنون، سکونتگاهِ میلیونها نفر از دیگر شهرهای ایران ( بویژه شهرهای ترکنشین ) شد.
از اینرو امروزه نمیتوان چندان اَصالتی برای تهران تصور کرد و آن را یک شهر و قوم دارای ویژگیهای جدا دانست اما همیناندازه قدمت، مراکز آموزشی، تضارُبِ آرا و سبک زندگی، روحیاتی را در آنان پدید آورده است که "خوشفهمی" و "بخشندگی" جزء آنهاست.
💧۲. قمیها:
قلدُرمآب و هماره آمادهی نزاعاند.
💧۳. مشهدیها:
بیش از اندازه رُکاند؛ به اندازهای که به بیادبی میرسد.
💧۴. همدانیها:
باحیاءاند. ( بلکه عارف خلوتنشین، مرحوم معلم دامغانی به نگارنده فرمود: "همدان شهر حیاست."
پس در این صفت، در برابر مشهدیهایند. )
البته منظور شهرِ همدان است که فارساند؛ مردم تُرک و کُرد و لُر استان همدان، صفات دیگری دارند.
💧۵. اصفهانیها:
بانوان این شهر، خوشسلیقهاند و صفات دیگرشان اینهاست:
- زبان زهرآگین داشتن؛
- بدگوئی از همه؛
- خوشاستقبال و بدبدرقه بودن ( این صفت علاوه بر تصریح مرحوم درویش سلیمانی، مورد گواهی دوستان اصفهانیِ نگارنده نیز هست. )
- خواردانستن همهی اقوام و شهرهای کشور ( گویا تنها تهرانیها را استثناء میکنند. )؛
- حسابگری در همهچیز؛ مثلاً حتی در دوستی، گوئی ماشینحسابی در دست دارند و برای کوچکترین کُنش و واکُنشی سود و زیان آن را میسنجند و اگر سودی نداشت، وجه دیگری از خود نشان میدهند که این صفت، صفت "آقامنشها" و "سخاوتمندان" نیست.
- افزون بر فرصتطلبی، مرحوم جلالالدین همائی که عمری در میان آنان زیسته بود، "پستی و حسادت و بخل و نفاق و دنیاطلبی" را نیز از صفات آنان دانسته است.
💧۶. تُرکهای آذربایجان ایران:
عاطفیاند؛ بلکه احساساتشان تند است؛ یعنی اگر کسی را دوست یا دشمن بدارند، حد میانه را نگه نمیدارند.
و صفت همهی ترکهای ایران - نه تنها آذربایجانیها - این است که اگر به آموزش و پرورش خود بپردازند، پیشرفت بسیاری میکنند.
💧۷. کُردها:
متاسفانه به نژاد خود بیشتر از دین و کشورشان اعتنا داشته و اهمیت میدهند.
💧۸. لُرها:
گویا ایشان نیز به نژاد خود بیشتر از اسلام و شیعه اهمیت میدهند؛ عیب دیگر آنان، تندخوئی و خشونت است و خوبی آنان وفاداری.
و گفته شده: "تنها قومیاند که در میان آنان عمَریمذهب و غیرشیعه نیست." زهی فخر اما نگارنده اخیراً کلیپهائی دیده که نشان میدهد دشمن از سادگی آنان، سوءاستفاده کرده است تا جائی که مُردگان خود را نه برآئین اسلام و شیعه دفن میکنند!
دیگر اینکه اهل مُدارا و سیاست نیستند.
💧۹. مازندرانیها:
نوعی از سادگی در آنان هست. ( اما دقیقاً چه نوع سادگیای؟ )
💧۱۰. یزدیها:
نسل گذشتهشان، دیندار و سختکوش و قانع بودند. ( لهجهشان دومین لهجهی خوشایند ایرانیهاست. )
💧۱۱. کرمانیها:
مردم خوبیاند. ( خوبیشان دقیقاً چیست؟ )
اما "نازنین" و "دلرُبا" نیستند.
💧۱۲. شیرازیها و کاشانیها:
آراماند و ذات شروری ندارند.👇
💧۱۳. عربها(ی خوزستان و بیرونِ ایران ):
در روایت آمده که "سخاوت و بخشندگی در عربهاست" اما چون اکنون نمیخواهیم به صفاتی که در احادیث فرموده شده، بپردازیم، تنها این نکته را عرض کنم که مرحوم آیةالله بهجت نیز چندبار از سخاوت آنان سخنی فرمود.
میگفت: "اصلاً سخاوت عربها تناسبی با دیگران ندارد!
اگر کسی مهمان آنان شود، تا یک سال از او خوب پذیرائی میکنند و پس از یکسال، مقداری زمین و دام برای او مشخص کرده و میگویند: میتوانی اینها را برداری و تو هم یکی مانند ما باشی و کار کنی و میتوانی نپذیری و باز هم مانند گذشته مهمان ما باشی."
البته به گمانم عربهای قدیم را میفرمود؛ گرچه اگر دربارهی نسل گذشتهشان باشد، باید کمی به نسل کنونی هم سرایت کرده باشد.
💧صفت دیگرشان، قومیتگرائی ( ملیگرائی؛ ناسیونالیسم ) است؛ که حتی قرآن هم به آن اشاره کرده: وَلَوۡ نَزَّلۡناهُ عَلَىٰ بَعۡضِ ٱلۡأَعۡجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيۡهِم مَّا كَانُواْ بِه مُؤۡمِنِينَ (۲)
💧و متاسفانه از عجم ( و بهویژه از ایرانیها ) خوششان نمیآید.
آقابهجت میفرمود: "زمانیکه ما در عراق بودیم، هوا که سرد و برفی میشد، عراقیها میگفتند: 'خدا عجمها را لعنت کند که برف و سرما برای ما فرستادند!'
اما هنگامی که به ایران برگشتیم، ندیدیم که ایرانیها چنین حسی نسبت به عربها داشته باشند."
💧عربهای خودمان ( که ساکن خوزستاناند ) کمی حس دوری از دیگر هموطنان میکنند ...
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
- - - - - - - - -
۱. اعراف: ۵۸.
۲. شعراء: ۱۹۸و۱۹۹.
👆🌺 افزودههائی بر کتابِ "قصهی آفتاب" 🌺
🌸 سبحانَالله!
هر چه انسان مینویسد، نیازمند ویرایش و افزایش است.
💧اگر روزی توفیق ویرایش تازهای بر "قصهی آفتاب" دست داد، دستکم سه نکته را باید به آن افزود:
💧۱. برای کرامتِ "فروش خانهای از بهشت" از سوی آیةالله مقیم زنجانی که سه شاهد و مانند برای آن آورده شد، (ص۴۹ تا ۵۳) داستان فروش خانهای از بهشت برای خواجهجان، از سوی امیر سیداحمد لاله، در اِزای خانهای که خواجهجان برای محمود مراغهای خرید، (۱) افزوده شود.
💧۲. ادعای پشیمانی آیةالله میرزا محمدتقی شیرازی از جهادِ مسلّحانه، زمانیکه شنیدند مسلمانان هم کشته و شهید شدند،(۲) به ص۱۰۱ افزوده شود.
💧۳. هم نظربودنِ آیةالله سیداحمد خوانساری با شیخ مقیم در نجس دانستنِ آهن - بنا بر احتیاط واجب - (۳) افزوده شود.
💧۴. اصلاحهای خردی مانندِ "حلیمه با پسر عمویش" (ص۱۴۵) که نوشته شده: "با دختر عمویش"! اِعمال شود.
👈 گرامیانی که کتاب را دارند، هم اکنون این سه نکته را در آن بیفزایند و واژهی 'دختر' را "پسر" کنند.
- - - - - - -
۱. ر...، ج۲، ص۱۷۲و۱۷۳.
۲. افکار و آمال، ص۸۴و۸۵و۸۷.
۳.؟ 👇
👆🌺 در قم هم میتوانید از بوستان کتاب ( واقع در چهارراه بیمارستان )، قفسهی ۷۵، کتاب بالا را تهیه کنید.
💥 فایلهای قدیمی در ایتا باز نمیشود.
اگر فایلی این جا باز نشد، به نسخهی تلگرامی این کانال، با همین نام ( حدائِقَ ذاتَ بَهجَة ) رفته و از آن استفاده کنید.
من ایرانم و تو عراقی.mp3
6.02M
☘ من ایرانم و تو عراقی ...
چه فراقی! چه فراقی! ☘
راهِرفتنتاخدا.mp3
1.05M
🌺 راهِ رفتن تا خدا: راهِ نجف تا کربلا
چند سالی میشود دیوانهی این جادهام
4_5879932037791485921.mp3
26.44M
🌸 طهارت بجو از نَم اشک خود
مخوان نام این ماه را بیوضو
🌸 زِ اشک مَحبّت وضوئی بگیر
اَمِیرِی حُسَین وَ نِعمَ الاَمِیر!
45.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 تَزُورُونِی اُعاهِدکُم
تَعرِفُونِی شَفِیع لَکُم
🌴 اَسامِیکُم اُسَجِّلُها اَسامِیکُم
اَهلاً بِکُم یا زُوّارِی اَهلاً بِکُم
- - - - - - - -
💧 به عربی امروز عراق است؛ کسانی که عربی فصیح می دانند با کمی دقت، معانی آن را می توانند بیابند.
روی فیلم نیز ترجمه نوشته شده است.
🌺 طعنهی انجیل به قرآن 🌺
🦋 دَیرِ تَرسا و سرِ سبطِ رسولِ مَدَنی؟!
آه اگر طعنه به قرآن زنَد انجیل و زبور!
🌸 آن آقا فرمود: "شعر حوالهای، کُد دارد."
میگویم: چه کُدی روشنتر از این همه سوز و زیبائی در این غزل که شاهبیتش آن بیت بالاست؟
💧و برخی دیگر از ابیاتش اینهاست:
🦋 ای زِ داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور
بیتو عالَم همه ماتمکده تا نفخهی صور
🦋 خاکبِیزان به سر اندر سرِ نعش تو بَنات
اشکریزان به بر از سوگِ تو شَعرای عبور
🦋 زِ تماشای تجلّای تو مدهوش، کلیم
ای سرت سِرِّ "انا الله" و سنان، نخلهی طور
🦋 دیدهها گو همه دریا شَو و دریا، همه خون
که پس از قتل تو منسوخ شد آیین سُرور
🦋 تا جهان باشد و بودهست که دادهست نشان
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور!
🦋 سرِ بیتن که شنیدهست به لب آیهی کهف
یا که دیدهست به مِشکاتِ تنور آیهی نور؟!
💥 میان بنده و آیهالله جوادی - سدّداللهُ خُطاهُ - در اینکه "زنان در بهشت چند شوهر دارند؟" اختلاف تفسیری پیش آمد.
💧نگارنده "قاصِراتُ الطَّرفِ" را نشاندهندهی یک شوهرداشتنِ زنان در آنجا میبیند؛ از اینرو توضیح این فقره را همراهِ حذف باور آیهالله جوادی در ویرایش تازهی "اللطیف" بخوانید.
💧همچنین دو پاسخ به تعارض آیهای که مجوس را از مشرکان نمیداند با دو روایتی که به ظاهر آنان را مشرک میداند، در ویرایش تازهی تفسیر، آمده است:👇
اللطیف.pdf
1.91M
🌺 اللّطیف فِی تفسیرِ القرآن الشریف 🌺
🌸 بهجز بخشی از تفسیر سورهی حمد، بقیهاش فارسیست.
- - - - - - - - - - - - -
💧در جوانی - چنانکه اُفتَد و دانی - در نظر داشتم "المیزان" را خلاصه کرده و همراهِ تازهها و حاشیههای خود بر آن تفسیر نورانی، در کتابی با نام "اللّطیف فِی تفسیرِ القرآنِ الشریف" بنویسم.
💧اما مانعهای سخت و فراوان، توفیق عملیکردنِ آن تصمیم را - جز در تفسیر سورهی حمد - نداد.
💧اگر آن نیت متحقق میشد، "مبانی" و "سنجش آیات قرآن با تورات و انجیلها و دیگر کتابهای جهود و ترسا"، از مفیدترین و جالبترین بخشهای کتاب میشد.
💧نگارنده در "مبانیِ" طولانی آن - که خود کتابی حجیم و جدا هم میشد - قصد داشت به "حقیقت و چگونگی وحی" بپردازد و به اندازهی توفیق خدائی، شر و بلائی که ابتدا در عالَم نصارا بر سرِ انجیل آوردند و سپس - از چندین دهه پیش - مسلمانانی از مصر ( مانند عباس عبدالنور و حامد ابوزید ) بر سرِ قرآن آوردند و چندین سال پیش، دکتر س. همان سخنان را برای ایرانیان و فارسیان، بازگوئی و بومی کرد، از ساحت قرآن پاک کند؛
💧چه اینکه گمان میکند 👇
☝️امروزه سختترین گره و گردنه در پذیرش اسلام و دفاع از آن، همین مساله است.
💧 هر چند اگر این گرهها و اِشکالها بر روی کاغذ حل و فصل شود، باز هم هواها و هوسهای بشر، کارِ خود را خواهد کرد و به فرمودهی پیامبر، زمانی خواهد رسید که از اسلام چیزی جز نامش، و از قرآن چیزی جز نوشتهاش، برجا نخواهد ماند.
💧تفسیرعربی سورهی فاتحه که سالها پیش نوشته شده بود، همراهِ نوشتههای قرآنی که در این کانال و به فارسی بود، در فایل بالاست.
💧و بخشهائی از آن ( بویژه "وجه و علت اعجاز قرآن" و "تفسیر حروف مقطعه" و "کیهانشناخت" و "ربط ابر با تجلی خدا و حضور فرشتگان" و "اختیارداشتن فرشتهها" ) به گمانم گرهگشا و منحصر به این کتاب است و جای دیگری آنها را نمییابید.
💧اگر صفحهای در اینترنت دارید، سفارش میکنم فایل "اللّطیف" را در صفحهی خود قرار دهید تا همه بخوانند.
🙏 اما درخواست میکنم کار آن اصفهانی دزد - لَعَنَهُ اللهُ - را نکنید.
👇