eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
590 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
💌وصیت‌نامه‌اش انگار برای این روزهاست... مخصوصا آنجا که نوشته: ، لبـاس رزم زن مسلمـان استـــ ڪه تمــام نقشــہ هـاي شـوم استعمـارگــران و ابـرخـون‌خـواران شـرق و غـرب را نقـش بـرآب ڪرده و برنده‌تر از سلاح من نوعي، خـون سرخـم مي بـاشـد؛ سعي ڪنیـد حجابــ اسلامي را رعایتـــ ڪرده، قـرآن را یـاد بگیـریـد و بہ دیگـران بیـاموزیــد. 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
دوباره سینه سپرهای کربلا جمعند ؛ که لحظه‌های خوشِ نوحه و دم آمده است 🏴 🕯 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
دعای پر فیض ندبه 🍃 روز جمعه ١٤٠٢/٤/٣٠ به ياد جانباز علی فصيحی دستجردی و مادر گرامی و برادران عزيزش شهید عباس فصیحی و حسین فصیحی در گلزار شهدای بهشت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) واقع در روستای دستجرد جرقویه اصفهان برگزار می گردد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا و دوست داشتنی از مستند «روایت فتح» در خصوص شهدا و... ♦️شاید تا حالا بارها این قطعه را تماشا کرده اما سیر نشده ام! کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۸ تیر سالروز توقیف نفتکش روباه پیر در خلیج فارس و آغاز رسمی آقایی جبهه مقاومت در آب های جهان گرامی باد. ♦️تصاویری از آن روز به یاد ماندنی و صحبت های آسمانی شهید آوینی در این خصوص کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حسین دو بار به جبهه اعزام شد که یک سری از ناحیه پا مجروح شده بود.‌ ترکش به بغل پاشنه پایش اصابت کرده بود و در آن قسمت زخم عمیقی بوجود آورده بود که تا مدتی پای حسین باند پیچی بود که زخمش عفونت نکند و بخاطر مجروحیتش مدتی را به مرخصی آمده بود. اول به تهران منزل عمه ام رفته بود بعد به دستجرد آمد. من چون در روستای قلعه امام زندگی می کنم. نمی دانستم برادرم مجروح شده است و به مرخصی آمده است و بی خبر بودم. یک روز برایمان خبر آوردند که برادرت مجروح شده و به مرخصی آمده است. اما آن زمان ما بخاطر مشغله کاری همسرم که کشاورز بود نتوانستیم برای عیادت برادرم به دستجرد برویم تا اینکه خودش کمی که حااش بهتر شد به منزل ما آمد. برایم تعریف می کرد در جبهه من و چندتا از همرزمانم اشتباهی رفته بودیم به سمت عراقیها و نزدیک بود اسیر دست عراقی ها شویم. چون هم ما لباس سفید تنمان بود هم عراقی ها اما خدا با ما یار بود و اسیر نشدیم. اگر اسیر می شدیم و می فهمیدند ما سرباز سپاه هستیم پوست از سرمان می کندند. فکر کنم منظور برادرم از لباس سفید این بود که چون هوای جنوب بسیار گرم است اینها هر دو طرف موقع عملیات زیرپوش سفید به تن داشتند برای همین به اشتباه تا تو دل دشمن پیش رفته بودند. بعد که متوجه می شوند قاطی نیروهای عراقی شدند قبل از اینکه دشمن متوجه حضور این ها شوند به هر شکلی که بوده از آنجا دور می شوند و به نیروهای خودی ملحق می شوند. می گفت: من تو جبهه خیلی عراقی کشتم اگر دستشان به من برسد زنده ام نمی گذارند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌹 🌹 کالای‌ حب‌ فاطمه را مشتری خداست رزق گدای فاطمه ، از دیگران جداست آری بهشت ، زیر قدم‌های مادر است وقتی که پای‌ فاطمه بر خاک‌ کربلاست کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یک شب در عالم خواب یک جوی شفاف و بسیار زیبایی دیدم که آب آن جوی نورانی بود و از زیبایی آن نور می درخشید و چشم را نوازش می داد. من روی سنگی نشستم بعد متوجه یک نور سبزی خیلی زیبایی شدم که از طرف حرم امام رضا علیه السلام به طرف آسمان بلند شد قد آن نور دو الی سه کیلومتر بود. وقتی آن نور به آسمان رفت به سمت من به پائین آمد. آن نور وقتی به سمت من آمد به یک گودال آبی که جلوی من بود وارد شد و در وسط انوار تابان آن نور سبز یک شکلی مجسم میشد. من دست کردم در گودال تا آن نور را بلند کنم که درخشندگیش به آسمان بلند بود. عبدالحمید آمد و گفت: پدرجان این نور برای شما نیست این نور برای من است و دستش را برد به طرف آن نور تا بردارد من از خواب پریدم. آن زمان که من این خواب را دیدم عبدالحمید یک نوجوان سیزده ساله بود. و همین منظره خواب برای من مجددا تکرار شد آن هم زمانی که برای سفر حج به مکه رفته بودیم. طبقه دوم مکه روبرو حجر اسماعیل بودیم. شب جمعه بود آقایان داشتند دعای کمیل می خواندند. وسط دعا بودیم که کسالتی مرا گرفت. من به همسفریمان گفتم: من می روم نزدیک آن ستون که خلوت است یکم می خوابم. رفتم پای ستون و دستم را گذاشتم زیر سرم ولی هنوز خوابم نبرده بود که همان منظره خواب جوی آب و نور سبزی که از طرف امام رضا علیه السلام به طرف من آمد را نشانم دادند. حال عجیبی بهم دست داده بود؛ از خواب پریدم و چندتا نعره های بلند کشیدم که چند نفری که آن اطراف بودند بلند شدند ایستادند. من هم داد می زدم حجم قبول شد. و گریه می کردم و پیش خودم فکر می کردم که عبدالحمید به مرخصی آمده بود فکر کنم عبدالمجید شهید شده است. و کمی دلنگران احوال عبدالمجید شده بودم و یک چند روزی در مکه بی قرار شده بودم. ولی وقتی به ایران آمدم همه سالم بودند و هیچ اتفاقی نیافتاده بود. ولی بعد از مدتی مجدد برای بار سوم من همان خواب را دیدم که عبدالحمید آمد که آن نور سبز را بردارد و به من می گفت: پدرجان این برای شما نیست. فکر برداشتن این نور را از سرتان دور کنید چون این نور فقط برای من است از خواب بیدار شدم و گفتم: این خواب بدین معناست که عبدالحمید حتما شهید شده است. و همین اتفاق هم افتاد و خبر شهادت عبدالحمید را برای ما آوردند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهیدا هرچی گفتن ، انگار به ما نگفتن طوری شدیم که انگار ، خون شهیدا مفتن! کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
خدا شهیدم کن .mp3
6.72M
خدا شهیدم کن 🥀 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398