✍ #خاطره_ای_از_شهید
پس از #شهادت_فرزندم خیلی ناراحت بودم و به شهیدم گفتم مادر چه دوست داری برایت #خیرات کنیم. پس از آن خواب دیدم یک نردبان بلندی در حیاط گذاشته بودیم و شهید نردبان را بلند کرد و آن را در آسمان میچرخاند و به بچه ها گفتم بیایید عیسی را ببینید چه طور نردبان را بلند کرده. و نردبان را خیلی آرام گذاشت گوشه حیاط و رفت. ایشان همیشه به داد #خانواده میرسید. در مراسمی که همیشه در منزلمان میگرفتیم دست داشت و کمک میکرد. برای مسافرت رفتن سریع وسیله فراهم میکرد. یک شب خیلی سرم درد میکرد. و ایشان گفتند مادر چرا صدایم نکردی گفتم دلم نیامد ایشان گفتند من پسر شما هستم پس برای چه فرزند بزرگ کرده ای. هر وقت به عیسی میگفتم حوصله ام سر رفته فردا به دادم میرسید. از 12 سالگی #رانندگی میکرد و بدون اینکه مقررات را کنار بگذارد. فرزندم #هیبت_مردانۀ_خاصی داشت. نه #غیبت میکرد و نه اخلاق غیر اسلامی داشت. ایشان #مردانه بزرگ شدند و مردانه به #شهادت رسیدند."
✍ #راوی:مادر شهید
🌷 #شهید_عیسی_بروجردی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398